Фильтр публикаций


بر جماعت پایداری‌چیِ عبوسِ بی‌پرنسیبِ کم‌مایه و کم‌خردِ ساکن سردخانۀ مجلس حداقلی که در این باب یا تجاهل می‌کنند و خود را به ندانستن می‌زنند، یا جاهل‌اند و نمی‌دانند، حرجی نیست. اما رئیس‌جمهور که می‌داند اگر از قاچاق سوخت و رانت‌خواری‌ها و دزدی‌های کلان که درگذریم، اگر از نهادهای انتصابیِ زیر نظر رهبری که به گفتۀ کارشناسان سهم ۵۰ درصدی از بازار اقتصاد کشور دارند و نظارت درستی بر کار آن‌ها نیست که بگذریم؛ عمدۀ مشکلات اقتصادی کشور ریشه‌های سیاسی پررنگی دارد و تا در بر روی همین پاشنه می‌چرخد، گشایشی رخ نخواهد داد.اگر برندۀ جایزۀ نوبل اقتصاد هم در این شرایط کشور لباس وزارت به تن کند، والله کاری از پیش نخواهد برد.

آقای رئیس‌جمهور! شما می‌دانید، کثیری از شهروندان هم به نیکی می‌دانند که سیاست‌گذار و صحنه‌گردان و تصمیم‌گیر اصلی در این میان شخص رهبری است. حال که به وضوح از تخالف رأی خود با آقای خامنه‌ای دربارۀ مذاکره با آمریکا پرده برگرفته‌اید، خوب است با مردم سخن بگویید و آشکار و روشن توضیح دهید که در این وضعیت غریب و پیچیده، چگونه می‌خواهید به وعده‌های خود جامۀ عمل بپوشانید؟

آقای پزشکیان! شما با عنایت به شناختی که از سپهر سیاست و دالان‌های تو‌در‌توی قدرت در جمهوری اسلامی داشتید، پای به کارزار و خارزار ریاست‌جمهوری نهادید. فراموش نکرده‌اید که در ایام انتخابات گفتید اگر نتوانم و یا نگذارند کار کنم و وعده‌های خود را محقق کنم، کنار می‌روم.

هفت ماه از آغاز کار دولت شما گذشته است. چه اتفاقی باید بیفتد که به این باور برسید که نمی‌توانید در این شرایط کار کنید و با مردم در این باب صادقانه صحبت کنید؟ توجه دارید که سرمایۀ اجتماعی شما بسان برفی که مقابل آفتاب قرار گرفته، رو به کاهش است.

سرنوشت دولت‌های خاتمی و روحانی پیش روی شماست؛ از آن‌ها درس بگیرید و به کار ببندید. وقتی به دزدی‌ها و غارت‌های کلانی که در کشور انجام می‌شود، اشاره می‌کنید و در عین حال آن‌ها را افشا نمی‌کنید؛ وقتی مردمان به عیان می‌بینند که کشتی «وفاق» شما به گل نشسته و به نحو محسوسی کسانی را سوار کرده که یا در دولت پیشین منصب و سمتی داشتند یا برخوردار از رانت‌های نهادهای انتصابی بودند، اما کثیری از هم‌فکرانتان و رأی‌دهندگان به شما همچنان پیاده‌اند، در آن جایی ندارند و به محاق رانده شده‌اند؛ وقتی می‌گویید موافق مذاکره‌ام، اما توضیح نمی‌دهید اکنون که چشم‌اندازی برای تحقق آن در میان نیست، چگونه می‌خواهید در این وضعیت وعده‌هایتان را محقق کنید (سلوک سیاسی‌ای که مغایر با آیین شهریاری و شیوۀ حکمرانی علی بن ابی‌طالبی است که بارها بدان استشهاد کرده‌اید)؛ تعجبی ندارد که شهروندان رفته‌رفته از شما روی‌گردان شوند و امیدهای خود را بر باد رفته ببینند:
«باز این چه ابر بود که ما را فروگرفت
تنها نه من، که گرفتگی عالم است این یکدم نگاه کن که چه بر باد می دهی چندین هزار امید بنی آدم ست این»


.

نوشتار « یک دم نگاه کن که چه بر باد می دهی»، منتشر شده در سایت « زیتون»:

« آقای مسعود پزشکیان دو روز پیش در مجلس از وضع و حال بغرنج کنونی کشور سخن گفت. به تعبیر ایشان، وضعیتی که با آن دست و پنجه نرم می‌کنیم، بدتر از دوران جنگ هشت‌سالۀ ایران و عراق است. سه ماه قبل نیز پزشکیان غمگنانه گفت که برق و گاز نداریم و ناترازی‌های ناتراشیدۀ انرژی را برجسته کرد. همچنین دانشجویان را به خواندن کتاب انقلاب‌های ۱۹۸۹، نوشتۀ ویکتور شبشتین که توسط بیژن اشتری به فارسی برگردانده شده، توصیه کرد؛ کتابی که روایت‌گر چند و چون زوال و سقوط امپراتوری اتحاد جماهیر شوروی در اواخر سدۀ بیستم است. مشخص است که رئیس‌جمهور احوال خوشی ندارد و سخت تحت فشار است و پریشان. هم زبان بدن پزشکیان در مجلس از این امر حکایت می‌کرد، هم عدم استفاده از تمام وقت خود برای دفاع از وزیر استیضاح‌شده.

پزشکیان در صحن علنی مجلس از موافقت خود برای مذاکره با آمریکا و مخالفت رهبری برای انجام این کار پرده برداشت و در انتها افزود: «تمام شد و رفت.» گویی با گفتنِ این سخن و هم‌زمانی آن با استعفای جواد ظریف، معاونت راهبردی رئیس‌جمهور که بنا بود در پیشبرد سیاست خارجی کشور نقش‌آفرینی کند، پرونده مذاکره با آمریکا تا اطلاع ثانوی بسته شد. اما، برخلاف سخنان رئیس‌جمهور، معضل و مسئله تمام نشده و نرفته است.

نیک می‌دانیم از روزی که پزشکیان پای به ساختمان پاستور گذاشته، متأسفانه «ز منجنیق فلک سنگ فتنه» باریده و پشت هم حوادث تلخ و پیش‌بینی‌ناشدۀ منطقه‌ای و بین‌المللی رخ داده؛ در کنار کارشکنی‌های آشکار و پنهان دشمنان داخلی دولت او که از هیچ کاری فروگذار نکرده‌اند. همچنین، سربرآوردن ترامپ متبخترِ پیش‌بینی‌ناپذیری که به هیچ صراطی مستقیم نیست و تنها در اندیشۀ انباشت ثروت و اعمال قدرت به هر قیمتی است، بر سختی و پیچیدگی شرایط بسی افزوده است.

در عین حال، پزشکیان در ایام انتخابات وعده‌هایی، ولو نه چندان، به مردمان داده و کثیری از رأی‌دهندگان به همین سبب به او رأی دادند. قرار بوده ما از قفس درآییم، از درِ تأمل با جامعۀ جهانی وارد شویم، تحریم‌ها کمتر و کمتر گردد و شهروندان رفته‌رفته «زندگی معمولی» خود را از سر بگیرند. کارشناسان اقتصادی می‌گفتند برای تحقق رشد اقتصادی، گریز و گزیری از سرمایه‌گذاری ۱۰۰ میلیارد دلاری نداریم. حال، با عنایت به بسته شدن باب مذاکره توسط آقای خامنه‌ای و تورم عنان‌گسیختۀ عمیقی که کثیری از هم‌وطنان، سنگینیِ نفس‌گیر آن را بر گرده و پوست و گوشت خود حس می‌کنند؛ وضعیت هشداردهنده‌ای که امنیت معیشتی و روانی شهروندان را سخت نشانه رفته است؛ چگونه قرار است وعده های رییس جمهور محقق شود؟

👇👇👇

https://www.instagram.com/p/DGyjEVqywl1/?igsh=MXdlZGI3aHAyc3hvZg==






Репост из: باشگاه ادبیات
در کشاکش رنج و معنا
سروش دباغ
https://www.bashgaheadabiyat.com/product/dar-keshakeshe-ranj/










Репост из: کلاب فلسفه ورزی
Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
نشستی در باب(سکوت و معنا)
با حضور دکتر سروش دباغ
کلاب فلسفه ورزی
جلسه اول


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
در کشاکش رنج و معنا




«مهم این است که من و تو چگونه نقش خود را در سراچۀ هستی بازی کنیم؛ نغمۀ خود را چه‌سان بخوانیم و به چه نحوی صحنه را ترک کنیم. ما بسان مسافرانی هستیم که به داخلِ قطار زندگی پرتاب شده و ایام را سپری می‌کنیم. هر یک از ما، «روایت گرِ» روزها، ماه‌ها و سال‌هایی است که در قطار زیسته، زیروزبر گشته، واگن‌های گوناگون قطار را تجربه کرده و نقشی یکتایی از خود بر جای نهاده است. هرازگاهی، یکی از مسافران، بلیطی را که هنگام پرتاب‌شدن به قطار دریافت کرده، پس می‌دهد و از قطار زندگی پیاده می‌شود. قطار خم به ابرو نمی‌آورد و بی‌تفاوت، بسانِ برفی که سر باز ایستادن ندارد، پیش می‌رود و پیش می‌رود.»

«گریز و گریزی از گرفتار شدنِ هرازگاهی در چنبرۀ ملال در زندگی روزمره نیست. «توجه آگاهی» پیشه‌کردن که از جنس مضمضه کردنِ حضور در اینجا و اکنون است و با کشیدن سرمه‌ای بر چشم در می‌رسد و با «دیدنِ ژرف»، «نظاره‌گری ناب» و «سکوت معنوی» عجین می‌گردد، می‌تواند از حجم ملالِ من و تو بکاهد و تازگی را به سمت ما بوزاند. بی‌سبب نیست که سهراب می‌گوید: «گاه زخمی که به پا داشته‌ام/ زیروبم‌های زمین را به من آموخته است.»

«برخورداریِ از عزت نفس، از ستون‌های سلامت روان و «حال خوب» است. هنگامی من و تو عزت نفس کافی داریم که «خود ارزشمندی» را با گوشت و پوست خود بچشیم. اگر میزان خود ارزشمندانگاریِ ما وابسته به تأیید و صحه نهادنِ دیگران باشد؛ در واقع ارزشمندیِ من و تو اصالت و طراوت ندارد و از درون نمی‌جوشد، بلکه از بیرون تغذیه می‌شود. نباید دلبستۀ تحسین و تقبیح دیگران بود که گاه هست و گاه نیست. بی‌حکمت نبود که شوپنهاور از زبان گل به سایرین می‌گفت: «تصور کرده‌ای من می‌شکفم تا دیده شوم؟ من برای خودم می‌شکفم نه برای دیگران، چون شکوفایی خرسندم می‌کند». شکوفایی و شادی درونیِ ژرفی که با خودارزشمندی در می‌رسد؛ البته افزایندۀ عزت‌نفس انسان‌های پیرامونی است.»

«جرئت و جسارتِ مواجهۀ با خود را احراز کردن و «انکار» و «فرافکنی» و «سرکوب» را فرونهادن و نقاط ضعف خود را دیدن و پذیرفتن؛ به‌رغم آنچه در ابتدا به نظر می‌رسد، بر میزانِ خودارزشمندی و عزت‌نفس من و تو می‌افزاید. همچنین، رصدکردن و شناختن و درنظرآوردن نقاط قوت خود به نحوی واقع‌بینانه، بدون اینکه انکارشان کنی و یا دلبسته آنها گردی، حجمِ حرمت نفست را دوچندان می‌کند. خودارزشمندی و عزت‌نفس بالا، از جنس وارستگی است نه وابستگی و دلبستگی. سالک مدرنِ وارسته، نقاط ضعف و قوت خود را به نیکی می‌شناسد؛ دل‌مشغول رویاروشدن با نقاط ضعف خویش و به‌قدر وسع کاستنِ از سیاهۀ آنهاست. درعین‌حال، قدردان نقاط قوت و دستاوردهای خود است و از این بابت سبز و خرسند و سپاسگزار است. همچنین، سالک مدرن وارسته، برخوردار از توانِ دیدن و تماشاکردن و لذت‌بردن از خوشحالی‌ها، کامیابی‌ها و توفیقات دیگران است.»

«در دنیای پر تب‌وتاب و پر تلاطمِ کنونی، هرازگاهی «مرخصی گرفتنِ از بزرگسالی» و پای نهادن در کفش دوران کودکی و از آن منظر، بازیگوشانه و فارغ‌دلانه به دنیا نگریستن، سلامت روانِ بیشتر من و تو را در پی دارد. کودکان زندگی را جدی نمی‌گیرند؛ بیش از آنکه به فکر داشته‌های خود باشند و در گیرودار محاسبه و مقایسۀ خود با فلانی و بهمانی؛ کنجکاوانه دل‌مشغول «بودنِ» خود و کشف دنیای پیرامون‌اند و در «اکنون» زندگی می‌کنند. ساعاتی که بچه‌ها گرم بازی‌اند، از عالم‌وآدم و مافیها رها گشته، غافلانه و سرخوشانه در اندیشۀ بازی‌کردن هستند و لاغیر. افزون بر این، تلخی و قهرکردن کودکان با یکدیگر دوامی ندارد و زود رنگ می‌بازد؛ ازاین‌رو کین‌توزی و بدخواهی و انتقام را نمی‌شناسند و با آن میانه‌ای ندارند. همچنین، بچه‌ها توان خندیدن به خود و دیگران و دلشاد گشتنِ از خوشحالی و شادیِ دیگران را دارند و از دیدن آن لذت می‌برند. خلاف آمدِ عادت عمل‌کردن و سرمه‌ای بر چشم کشیدن و مرخصی گرفتنِ وقت‌وبی‌وقت از دنیای بزرگسالی و قیل و قال‌ها و سروصداهای تمام‌نشدنی‌اش، بر حجم حال خوب من و تو می‌افزاید.»


.

" سروش دباغ در «زمزمه‌های مخملین» به سراغ نیایش می‌رود، نه به عنوان یک آیین مذهبی صرف، بلکه به مثابه ابزاری برای مواجهه با دغدغه‌های اگزیستانسیل و پرسش‌های عمیق زندگی در دنیای مدرن. او با تفکیک دو گونه نیایش معنوی و حکیمانه، تلاش می‌کند تا خواننده را به سفری درونی دعوت کند؛ سفری که در آن، فرد با خودش، هستی و لحظه‌های گذران زندگی آشتی می‌کند. دباغ با ارائه هشت نیایش از این مجموعه، نشان می‌دهد که نیایش می‌تواند پاسخی به تلاطم‌های درونی و بیرونی انسان باشد؛ راهی برای یافتن آرامش در میان آشوب و فرصتی برای بازتعریف رابطه‌مان با خود و جهان. این متن، دعوتی است به توقف، تأمل و چشیدن طعم لحظه‌ها."

«این قافلۀ عمر عجب می‌گذرد». دهۀ هفتاد شمسی، سه کتابِ بالینی، ترجمان نیکویی برای احوال وجودی من بودند و هر وقت می‌خواستم نیایش کنم، به سروقت آنها می‌رفتم: «مثنوی معنویِ» مولوی بلخی، «نیایشِ» علی شریعتی و «هشت کتابِ» سهراب سپهری. خاطرم هست دعاهای «مثنوی» را در خلوت می‌خواندم و حظ می‌بردم؛ همچنین نیایش‌های شریعتی و اشعار لطیف سپهری را. از آن دوران تا اکنون که این سطور را می‌نویسم، راه بلندی طی کرده و تغییرات محسوس و ملموسی در زیست – جهان، نگرش و سلوکِ فکری و اگزیستانسیل ام پدیدار گشته و سر برآورده است.

حدود سه سال پیش، در ادامۀ کارکِ «طرحواره ای از عرفان مدرن/ سلوک اگزیستانسیل در روزگار کنونی»، به سروقت «نیایش» رفتم و بدان پرداختم. جستار «هستۀ پنهان تماشا: تأملی در انواع نیایش» محصول آن تتبعات و تأملات است. در آنجا کوشیده‌ام با توضیح ربط و نسبت و اشتراک و افتراق میان دعا و نیایش، تلقیِ خود از انواع شش‌گانهٔ نیایش را صورت‌بندی و روایت کنم: «نیایش مخاطب‌محور»، «نیایش عرفانی»، «نیایش معنوی»، «نیایش حکیمانه»، «نیایش آرزومندانه» و «نیایش ناواقع‌گرایانه».

چند صباحی است در حال‌وهوای نیایش‌کردنم؛ نیایش‌هایی که دل‌مشغولی‌ها، دغدغه‌ها و زبر و زبر شدن‌ها و تلاطم‌های آونگ آسای من در روزگار پر تب‌وتاب کنونی را به تصویر می‌کشد، رنگ‌وبوی مرا می‌دهد و بر زبان قلمم جاری می‌گردد. بنا دارم در آیندۀ نه‌چندان دور، مجموعۀ این نیایش‌ها را که آمیزه‌ای از «نیایش معنوی» و «نیایش حکیمانه» است و از جنس «گزین نویسی»، تحت عنوانِ «زمزمه‌های مخلمین» به دست انتشار سپارم.

خوش دارم هشت نیایش از دفترِ «زمزمه‌های مخملین» را با مخاطبان در میان نهم:

«هستی (جان جهان) توان پذیرش اموری را کهکه نمی‌توانم تغییر دهم در من بوزاند؛ و جسارتِ تغییر اموری را که می‌توانم. همچنین، توان چشیدن و مزه مزه کردنِ تفاوت میان این دو را.».

«جاده‌ای را که از پیش کشیده شده و تو را به جلو می‌راند، دنبال نکن. بلکه در راهی قدم بگذار که رهرو و رونده‌ای ندارد و از خود ردّ پایی بجا بگذار.»


«همیشه زندگی فرصتی دوباره می‌دهد و تولدی دیگر را برای من و تو رقم می‌زند؛ مجالی که در آن می‌توان هوای تازه را مضمضه کرد، طلوع خورشید را تماشا کرد، گَرد ملال را از سروصورت خود روبید و از حجم تجارب نازیسته کاست. آن فرصت، فرداست.»

👇👇👇

https://www.instagram.com/p/DGqXsXsO9yx/?igsh=NmI5bmc4ZHJycDJj


Репост из: DinOnline
🔻زمزمه‌های مخملین؛ روایتی از نیایش و سلوک اگزیستانسیل در دنیای مدرن
✔️سروش دباغ در «زمزمه‌های مخملین» به سراغ نیایش می‌رود، نه به عنوان یک آیین مذهبی صرف، بلکه به مثابه ابزاری برای مواجهه با دغدغه‌های اگزیستانسیل و پرسش‌های عمیق زندگی در دنیای مدرن. او با تفکیک دو گونه نیایش معنوی و حکیمانه، تلاش می‌کند تا خواننده را به سفری درونی دعوت کند؛ سفری که در آن، فرد با خودش، هستی و لحظه‌های گذران زندگی آشتی می‌کند. دباغ با ارائه هشت نیایش از این مجموعه، نشان می‌دهد که نیایش می‌تواند پاسخی به تلاطم‌های درونی و بیرونی انسان باشد؛ راهی برای یافتن آرامش در میان آشوب و فرصتی برای بازتعریف رابطه‌مان با خود و جهان. این متن، دعوتی است به توقف، تأمل و چشیدن طعم لحظه‌ها.
📎 پيوند به متن کامل این یادداشت در سایت دین‌آنلاین
https://www.dinonline.com/44765/

🆔 @dinonline




Репост из: کلاب فلسفه ورزی
Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
نشستی در باب حرف مفت نوشته ی هری فرانکفورت ،ترجمه دکتر محسن کرمی. با حضور اساتید دکتر حسین قاضیان دکتر سروش دباغ و دکتر محسن کرمی


.
فقراتی از مقالۀ « هستۀ پنهان تماشا: تاملی در انواع نیایش» که دو سال و نیم پیش منتشر گشت و در کتاب « از خیام تا یالوم» گنحانده شده:

«نیایش معنوی»، پس از «نیایشِ مخاطبه محور» و «نیایش عرفانی» در می‌رسد. این نوع نیایش، مراقبه محور است و در آن نیایش کننده از پیش خود راه می‌افتد و پس از خودکاوی، خودپالایی، زیر و زبر شدن و در نوردیدنِ قلعهٔ هزارتوی روان، مجدداً به پیش خود می‌رسد؛ نیایشی که با «توجه‌آگاهی»، مراقبه، تماشاگری، سکوت، رصد کردنِ بدن و مزه مزه کردنِ لحظات و «چشیدنِ طعم وقت» در می‌رسد.

هر چند فرد نیایش کننده می‌تواند به نحوی از انحاء قائل به ساحت قدسیِ هستی باشد؛ در عین حال، چون این نوع نیایش معطوف به «خود» و «خویشتن» است؛ سالکان مدرنِ ندانم‌انگاری نظیر یالوم نیز از آن بی‌بهره نیستند. این روان درمانگر و قصه‌گوی مشهور، در زندگی نامهٔ خودنوشت خویش، از سفر به هند و شرکت در دورهٔ مراقبهٔ ویپاسانا در این سرزمین پرده بر گرفته است. می‌توان، آنچه یالوم تجربه کرده را مصداقی از نیایشِ معنوی بحساب آورد:

« پس از چند روز درس‌های بی وقفهٔ گونکا، به بینشی ناگهانی رسیدم … شروع به روییدن کردم. حس کردم انگار ظرفی از عسل روی سرم می‌ریزد و به آرامی پایین می‌آید تا تمامی تنم را در برگیرد. حس دلپذیری بود، انگار بدنم پچ پچ می‌کرد یا مرتعش می‌شد…نه نگرانی‌ای در کار بود، نه اضطرابی و نه هیچ حسی از خویشتن یا جدایی، تنها پچ‌پچی آسمانی و گرمایی که تن را می‌روبید و پایین می‌آمد.»

ذهن شلوغ و پر سر و صدایی که مشحون از قیل و قال است و میمون‌وار از این شاخه به آن شاخه می‌پرد؛ آمادگیِ نیایش معنوی را ندارد. این نوع نیایش، با خودآگاهی و مزه مزه کردنِ اینجا و اکنون و لمس کردن لحظات و چشیدنِ «وزنِ بودن» و نصیب بردنِ «غفلت پاک» و پای نهادنِ در «حریم علفهای قربت» عجین می‌گردد.
نیایش معنوی با سپاسگزاریِ از خود، طبیعت و هستی که در عداد «هیجانات مثبت» است، در می‌رسد و با «شفقت بر خود» عجین می‌گردد؛ قدردانی‌ای که تا عمق جان و روان نفوذ می‌کند، صلحِ با خود و آرامشی ژرف را برای نیایش کننده به ارمغان می‌آورد. می‌توان نیایش معنوی را در فعالیت‌های روزمره نظیر ظرف شستن و راه رفتن و دراز کشیدن نیز سراغ گرفت و تجربه کرد. به تعبیر تیک نات هان:

«هنگام شستن ظرف، فقط باید ظرف شست. یعنی حین ظرف شستن، شخص باید کاملاً از این حقیقت آگاه باشد که او در حال ظرف شستن است… این حقیقت که من اینجا ایستاده‌ام و این کاسه‌ها را می‌شویم، واقعیتی شگفت انگیز است. کاملاً خودم هستم، تنفسم را دنبال می‌کنم، از حضور خودم و افکار و اعمالم آگاه ام. امکان ندارد با حواس پرت، مانند بطریِ رها شده بر امواج، این طرف و آن طرف پرت شوم… هنگام راه رفتن، سالک باید هشیار باشد که در حال راه رفتن است. هنگام نشستن، سالک باید هشیار باشد که نشسته است. هنگام دراز کشیدن، سالک باید هشیار باشد که دراز کشیده است».

در یکی از سخنان خود، انواع روزه داری را از یکدیگر تفکیک کرده‌ام: «روزهٔ بدن»، «روزهٔ زبان» و «روزهٔ روان». از روزهٔ بدن که متضمنِ امساک در خوردن و آشامیدن است که در گذریم، به روزهٔ زبان می‌رسیم که با خویشتن داری و توجه و تفطن در بکار بستن زبان و پرهیز از دروغ گفتن و بهتان بستن و آزار و اذیت خلایق عجین می‌گردد. پس از آن، روزهٔ روان سر بر می‌آورد. روزهٔ روان با «اطفای تموجات ذهنی» و خاموشی ذهن و روان و به محاق رفتنِ قیل و قالها و پاشانی ها و پریشانی‌ها در می‌رسد. روزهٔ روان، مصداقی از نیایش معنوی است و طمأنینهٔ روح نوازی را به سمتِ نیایش‌کننده می‌کوچاند."


https://www.instagram.com/p/DGoMWUDy1al/?igsh=MXFpYjg3Y2dqaDY5dg==





Показано 20 последних публикаций.