دشتهایی چه فراخ!
کوههایی چه بلند
در گلستانه چه بوی علفی میآمد!
من در این آبادی، پی چیزی میگشتم:
پی خوابی شاید،
پی نوری، ریگی، لبخندی
پشت تبریزیها
غفلت پاکی بود، که صدایم میزد
پای نیزاری ماندم، باد میآمد، گوش دادم:
چه کسی با من، حرف میزند؟
سوسماری لغزید
راه افتادم
یونجهزاری سر راه
بعد جالیز خیار، بوتههای گل رنگ
و فراموشی خاک
لب آبی
گیوهها را کندم، و نشستم، پاها در آب:
"من چه سبزم امروز
و چه اندازه تنم هوشیار است!
نکند اندوهی، سر رسد از پس کوه... !
#سهراب_سپهری
@Sohrab_Sepehrei