من جمله را به سادهترین شکلی که در مغزم ساخته میشود به روی کاغذ میآورم و وزن مثل نخی است که از میان این کلمات رد شده بی آن که دیده شود فقط آنها را حفظ میکند و نمیگذارد بیفتند. اگر کلمهی «انفجار» در وزن نمیگنجد و مثلاً ایجاد سکته میکند بسیار خوب، این سکته مثل گرهی است در این نخ. با گره های دیگر میشود اصل «گره» را هم وارد وزن شعر کرد و از مجموع گرهها یکجور همشکلی و همآهنگی به وجود آورد. مگر نیما این کار را نکرده؟ به نظر من حالا دیگر دورهی قربانی کردن «مفاهيم» به خاطر احترام گذاشتن به وزن گذشته است.
از مصاحبه ی #فروغ_فرخزاد با مجلهی «آرش»
از مصاحبه ی #فروغ_فرخزاد با مجلهی «آرش»