فروغ شباویز


Гео и язык канала: Иран, Фарси
Категория: Познавательное


زنی که وسطِ سیاه‌چاله‌ی خونواده‌‌ی عرزشی به دنیا اومد در حالی که بزرگ‌ترین رویاش "آزادی" بود!
#زن_زندگی_آزادی
ارتباط ناشناس:
https://t.me/ProMessageBot?start=Foroogh

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Гео и язык канала
Иран, Фарси
Статистика
Фильтр публикаций


آه #ونگوگ عزیزم تو برای این دنیای مُرده، زیادی زنده بودی.


مردها دارای قدرت بینایی هستند ولی زن‌ها از بینش برخوردارند.

ویکتور هوگو


از آدم‌های متکلم وحده بدم می‌آد.






فندق یه‌کم بیش از حد خوشمزه نیست؟! 🤤🌰


عرررر 😭😭😭😭 از این لباس‌های گودو می‌خوام


#اندک_جایی_برای_زیستن
#اندک_جایی_برای_مردن


حاضرم تارک دنیا بشم برم توی یه غار زندگی کنم و نقاشی بکشم و نون‌خشک سق بزنم، فقط هفته‌ای چند بار از غارم بیام بیرون برم تو جلسات شعر و داستان و فیلم و موسیقی و هنر.. و باز برگردم برم تو غارم.


اون خواهرزاده‌م که فرستادنش سربازی یادتونه؟ هفته‌ی پیش تو پادگان مواد مصرف کرده، فرستادنش خونه.
این بچه واقعاً تو شرایط افتضاحی بزرگ شد. این ناهنجاری‌ها همه‌ش ریشه‌ی روحی روانی داره.
تو اوج فقر و بدبختی خواهرم حامله شد و این پسر به دنیا اومد. تو یه اتاق، تو خونه‌ی پدرشوهرش زندگی می‌کردن و شوهرخواهرم اون موقع اعتیاد داشت. شغل درست‌وحسابی نداشت و بیش‌تر وقت‌ها اصلاً خونه نمی‌اومد. خونواده‌ی شوهرخواهرم هم یه مشت آدم خشک‌مغز خرمذهب ان و هیچ حمایت خاصی از خواهرم و اون بچه نکردن. بیش‌تر وقت‌ها خواهرم و بچه‌ش خونه‌ی بابام بودن. بارها کشمکش و درگیری به وجود اومد و این بچه تو دل همه‌ی این مشکلات و بدبختی‌ها بزرگ شد. خیلی تنها و در انزوا. خواهرم برای این که بتونه یه کم پول دربیاره، تو خونه کارهایی مثل بافتنی و این‌جور چیزها انجام می‌داد. طبیعیه که با این همه مشکلی که داشت وضعیت اعصابش هم مساعد نبود و به نظرم این بچه زیاد محبت دریافت نکرد. کنج یه اتاق در انزوا بزرگ شد. دیگه بزرگ شده بود و مدرسه می‌رفت که پدرش اعتیاد رو کنار گذاشت و رفت سر کار و از اون اتاق بیرون اومدن و رفتن توی یه خونه‌ی مستقل. در ۶ر صورت این بچه مهم‌ترین سال‌های کودکی‌ش رو تو شرایط خیلی خیلی بدی گذروند.
جالب بود بارها تو اون وضعیت مامانم به خواهرم گفت از شوهرت جدا شو ولی خواهرم به هیچ وجه حاضر به طلاق نبود. نمی‌دونم چی بگم دیگه. من خودم هم بچه بودم، وقتی خواهرزاده‌م به دنیا اومد من ۹ سال‌ام بود. اون مشکلات روی روح و روان من هم خیلی خراش انداخته دیگه چه برسه به خواهرزاده‌م. عمیقاً نگرانشم ولی هیچ کاری نمی‌تونم بکنم. دیگه حتا باهام تماسی هم نداره.
خواهرم همیشه به صبر و تحمل خودش می‌نازه و موندن توی اون زندگی و شرایط رو برای خودش یه جور موفقیت به حساب میاره. شوهرش هم ترک اعتیادش رو دستاورد حساب می‌کنه و انگار دل‌شون خوشه به همین که زندگی‌شون از هم نپاشید و دین و ایمون‌شون رو هم حفظ کردن! من تا حالا ندیدم اشاره‌ای به این موضوع کنن که این بچه اون وسط چقدر آسیب دید.
خدای من.. چقدر زندگی همیشه فاکداپ بود.. پوووووف..


همیشه‌ یه‌ صدایی‌ رو می‌شنوی‌،
که‌ آروم‌ آروم‌ بهت‌ می‌گه‌:
«این‌ کار درسته‌ و اون‌ کار درست‌ نیس‌»
نه‌ معلّم‌
نه‌ بابا ننه‌
نه‌ کیشیش‌
نه‌ رفیق‌ نه‌ هیچ‌ آدم‌ باکلّه‌ی‌ دیگه‌یی‌،
نمی‌تونه‌ بهت‌ بگه‌ چه‌ کاری‌ درسته‌ و چه‌ کاری‌ غلط‌!
فقط‌ به‌ اون‌ صدا
فقط‌ به‌ اون‌ صدا گوش‌ بده‌


شل سیلور استاین
ترجمه: یغما گلرویی




همه‌ی چیزهای خالیِ دنیا بالاخره یک روزی از یک چیزی پُر می‌شوند. ظرف‌ها، کیسه‌ها، سطل‌ها، صفحه‌ها و آدم‌ها. با شکل‌ها، رنگ‌ها، غذاها، خاطره‌ها، فکرها و احساس‌ها. بله، آدم‌های خالی، آن‌هایی هستند که جای یک چیزی، توی زندگی‌شان خالی است. یا جای یک کسی. آن وقت این خالی بودن، با همه چیز پُر می‌شود. مثلن با بسته‌ی ماکارونی و چیپس و یا بطری شیر. اما وقتی اون پُرها مناسبِ اون جای خالی نباشن، کم‌رنگ و کم‌رنگ می‌شن تا دوباره جاشون رو خالی بگیره. اگر مراقب نباشیم، این خالی بودن می‌تونه حتا خطرناک و آزاردهنده هم بشه. مثلن بشه قفسی برای پرنده‌ها.
اما باز هم این‌طوری نمی‌مونه. باز دوباره خالی می‌شه. برای همین، جای هر خالی‌ای رو، پُری باید بگیره که مناسب اون باشه. نمیشه که جای کلمات رو، توی صفحه‌ی کاغذ، پُر از پاستیل خرسی کنیم. یا آدمی رو که غصه‌ی تنهایی داره، با تلویزیون راضی و خوش‌حال کنیم. اما، اما... همیشه یک کسی یا چیزی، یک جایی منتظره تا خالیِ خودش رو پیدا کنه و پُرِ پُرش کنه. آدم‌های خالی هم نیاز دارند تا یک نفر پیدا بشه و خالی بودن‌شون رو برای همیشه پُر کنه. از اون جالب‌تر، اینه که گاهی اون آدمِ دیگه هم، خالیه و با اومدن پیش این یکی خالی، هر دوشون از غصه‌ی تنهایی راحت می‌شن. اما هر چیزی به وقتش!

فائزه جعفری
#پراکنده‌خوانی


ولی خیلی مسخره‌س. یکی که خونواده‌ی خوب داره و هم‌دیگرو دوست دارن، مهاجرت کرده رفته و وضعیتش مدام دلتنگی و آبغوره‌س؛ بعد یکی مثل من که هیچ پیوند عاطفی‌ای با هیچ‌چیز و هیچ‌کسِ زندگی‌م ندارم، موندم و دارم در کنار سوهان‌های روحم زندگی می‌کنم.




به طرز خستگی‌ناپذیری ادایی باش تا کامروا شوی.


ولی نون تو ادایی بودنه.


والا.




هر وقت بهش میگم فلان کار رو کردی من اذیت شدم، با لحنی که انگار چیزی که منو اذیت کرده خیلی ناچیزه میگه: الان مشکلِ تو اینه؟! باشه اگه مشکل‌ات اینه من دیگه فلان نمی‌کنم.
متنفرم از این رفتار و از این جواب. از این که زیرپوستی می‌خواد بهم بگه که مشکلم این نیست.

Показано 20 последних публикаций.