ما به او بد کردیم
ما بد کردیم وقتی در سال ۱۳۵۷ فریاد زدیم آزادی، استقلال، جمهوری اسلامی، چرا که نه مفهوم روشن و درستی از آزادی در نظر داشتیم و نه مستعمرة کشوری بودیم که بخواهیم استقلال خود را بهدست آوریم و نه میدانستیم جمهوری اسلامی چه نظامی است.
ما بد کردیم که کوچکترین کنجکاوی نکردیم تا ببینیم خمینی در ۱۳۴۲ برای چه علم اعتراض برداشت.
ما بد کردیم که نخواستیم بدانیم خمینی در آن سال با حقوق زنان و با اصلاحات ارضی مخالف بود و با شوراهای ایالتی و ولایتی.
ما بد کردیم که نخواستیم بدانیم خمینی درباره «احیاء کاپیتولاسیون» دروغ میگفت و هم عوام را فریب میداد و هم روشنفکران را.
ما از روستایی و فرنگرفته بد کردیم بی آنکه «ولایت فقیه» او را بخوانیم یا بپرسیم که در آن چه نوشته است، بهاصرار، چشمان خود را فریب دادیم تا عکس او را در ماه ببینیم
آن روستایی بیرون آمده از نظام بردهداری «ارباب و رعیتی» و عشایر آزادشده از ظلم «خان» در دوران محمدرضاشاه پهلوی بد کردند که فریاد زدند «مرگ بر شاه» اما روستازادة همولایتی من که مهندسیاش را از «دانشگاه آریامهر» گرفت با تکرار این شعار بدتر کرد.
آن حقوقدان سرشناس مراغهای بد کرد که گفت و نوشت، با درآمد یک روز نفت ایران میشود چند بار دور زمین را با اسکناسهای ۵تومانی دور زد و اینهمه را «شاه» از ملت میدزدد.
ما بد کردیم که به دروغ گفتیم و نوشتیم در ایران بیش از ۱۰۰هزار زندانی سیاسی داریم.
بد کردیم که به دروغ گفتیم و نوشتیم «صمد بهرنگی» را «ساواک» کشت و نگفتیم شنا بلد نبود، غرق شد.
ما بد کردیم که گفتیم «شاه» خونخوار است، جلاد است، یزید زمان است اما در آن روزها نخواستیم بدانیم محمدرضاشاه پهلوی برای ماندن در سلطنت حاضر نیست خون حتی یک ایرانی ریخته شود.
ما که از دانشگاههای ساخته شده در زمان «پهلویها» فارغالتحصیل شده بودیم بد کردیم ادعای خمینی را باور کردیم که «این پدر و پسر دشمن علم بودند، دشمن دانش و ترقی بودند»
آن استاد «سیاست بینالملل» و «کارشناس» امور نفتی بد کردند که در همصدا شدن با خمینی و «مسکو» گفتند «شاه نوکر شرکتهای نفتی» است اما میدانستند و نگفتند محمدرضاشاه پهلوی در ستیز با شرکتهای نفتی برای منافع ملی ایران است که هدف توفان انقلاب قرار گرفته است.
آن «استاد جامعهشناس» و «استاد اقتصاد» بد کردند که به طمع وکالت و صدارت در جمهوری اسلامی خمینی، که در راه بود به دروغ گفتند و نوشتند، ایرانیها در دوران «شاه» روز بهروز فقیرتر شدهاند اما به این پرسش پاسخ نداند که اگر چنین است، چرا هیچیک از شعارهای انقلابی خواستهای اقتصادی نیست؟
ما بد کردیم که تحول جامعة ایرانی از جامعهای روستایی به جامعهای شهرنشین را در همصدایی با خمینی «اجرای دستور استعمار برای نابودی ملت مسلمان ایران» خواندیم و نوشتیم، و نگفتیم و ننوشتیم در دوران «پهلویها»ست که ایران و ایرانی «معاصر» و همراه با بخش در حال پیشرفت جهان شده است.
ما بد کردیم که با خمینی همصدا شدیم و گفتیم و نوشتیم «این انقلاب سفید و کذا ایران را ذلیل و ویران کرد».
بد کردیم که میدانستیم «سپاه دانش» بسیار مفید است، «سپاه بهداشت» و «سپاه ترویج و آبادانی» نیز، اما نگفتیم.
ما بد کردیم که با خمینی همصدا شدیم و گفتیم «این برنامه تنظیم خانواده هم یک توطئهای است برای آنکه نفوس مسلمین را کاهش بدهند».
آن زن و دختر ایرانی که در دوران «پهلویها» از کنیزی دوران «قاجار» و سلطة آخوند بهدر آمدند و قانوناً بهعنوان «انسان» شناخته شدند و به مقام و منزلتی شایسته رسیدند، بد کردند که در انقلاب چادر و چاقچور بهسر کردند و دنبال آخوند راه افتادند.
آن کمونیست ما بد کرد که بهدستور «مسکو» تسبیح بهدست گرفت و بهریا خمینی را یک «سوسیالیست تمامعیار» خواند. آن رو بهقبلة «پکن» نیز بدتر کرد که خمینی را «ناجی کشاورزان تحت ستم ایران» نامید.
ما بد کردیم که نخواستیم بفهمیم مخالفت آخوند با «رضاشاه» برای این است که با همان گرفتن امر قضا از آخوند و تأسیس دادگستری، چنگ و دندان او را از جان و مال و هستی مردم ایران بیرون کشید.
بد کردیم که دوران «رضاشاه» را از موضع آخوند دیدیم و در روشنفکری کورمال خود تا آنجا پیش رفتیم که پیش از او، دوران «احمدشاه» را بهشت برین دموکراسی خواندیم.
بد کردیم که خود را از کینهای که آخوند و حزب توده در نگریستن به دوران «رضاشاه» به ما تزریق کرده بودند و جنس آن «ضد ملی» بود رها نکردیم و «عبدالله مستوفی»، «احمد کسروی» و دیگرانی که در هر دو دوران زیسته بودند را نخواندیم تا دریابیم، خیر، آن خبرها که میگویند هرگز نبود.
مشاهده کامل در نسخه
تلگراف 👇
@Rezapahlavism