یادِ آن شب در زمستان ، زیرِ بورانی شدید
دستِ من بر لای موهایت چه زیبا می خَزید
بی مزاحم ، با صفا در کلبه ای بیرونِ شهر
من چنان مبهوت تو ،چشمم بجز چشمت ندید
یک بخاری هیزمی، فنجانی از قهوه به دست
یک شبی پر خاطره بر من تو میدادی نوید
شانه بر مویت زدم آهسته با انگشت خویش
برق خوش رنگی از آن چشمان پر مهرت پرید
برف و سرما را تمسخر،گرمِ صحبت از قدیم
از نگاهت در دلم ، هر لحظه آمالی جدید
دستِ گرمت دستِ من،هی میکشیدم از تو ناز
کی کجا هرگز کسی این گونه نازت می خرید
غرقِ دل دادن شدیم و دل گرفتن ها چه زود
ما دو تا سرگرم هم بودیم و دنیا شد سفید
برف بازی تا سحر کردیم و سر خوش از وصال
حیفِ آن شب ها که خیلی زود پایانش رسید
کاش،امشب هم خدا رحمی به ما می کرد باز
برف می بارید و دنیا باز هم می شد سپید
در زمستانی چنین کم برف و تابستان مزاج
کرده "منصور" آرزو یک برف و بورانی شدید
~ منصور ˙❥˙
@Official_Hich ˙❥˙