بسیار آسانتر است که با درد و رنج همدلی کنیم تا با تفکر. مردم خود را غرق در فقر و قناعت و گرسنگیِ هولناک میبینند. راه گریزی هم ندارند. بر این اساس، با جدیّت بسیار و از سرِ عاطفه، و البته سانتیمانتال، خود را وقف درمان شرارتها و ناخوشیهایی میکنند که با آنها مواجهاند. اما با اتخاذ روشی اشتباه، نیتهایشان به گمراهی میانجامد.
عمل آنها درمانی برای بیماری نیست بلکه بخشی از خود بیماری است. آنها صرفاً این بیماری را تداوم میبخشند. برای مثال، سعی میکنند مشکلِ فقر را با زنده نگه داشتن فقرا حل کنند، یا در مواردی با راهاندازیِ مدرسهای بسیار پیشرفته برای سرگرم کردن فقرا. اما هیچیک از اینها راهحل نیستند، بلکه مشکل را تشدید نیز میکنند.
هدفگذاریِ درست این است که سعی کنیم جامعه را بر مبنایی بازسازی کنیم که ایجاد فقر در آن ناممکن باشد. هدفی که این "فضیلتهای نوعدوستانه" بهواقع مانع از تحقق آن میشوند.
بدترین بردهداران کسانی بودهاند که با بردهگان خود مهربان بودند و به این ترتیب مانع از آن میشدند که بردهگانی که از این سیستم در عذاب بودند به بطن آن پی ببرند و درباره این سیستم تفکر کنند و آن را بشناسند.
باید بگویم، نیکوکاری موجب کسر شأن است، اخلاق را نابود میکند. غیراخلاقی است چرا که از مالکیت خصوصی برای کاهش مضراتِ هولناکی که از خودِ نهاد مالکیت خصوصی نشأت میگیرد، استفاده میشود.
روح انسان معاصر در سوسیالیسم
#اسكار_وايلد
@NazariyehAdabi