روابط ادبی ایران و افغانستان در قرن بیستم 🔻
✍️ دریغا که از همزبانان جداییم
از این درد نالم به فریاد استاد
دلم شاد گردد اگر همزبانی
در این گوشه سازد مرا یاد استاد
مرا دل گروگان مهر تو باشد
چه کابل چه جده چه بغداد استاد
این ابیات، گزیدهای است از مراوداتِ شاعرانهی پردامنهای که میان دو چهرهی ادبیِ برجستهی افغانستان و ایران در قرن بیستم صورت گرفته است: خلیلالله خلیلی، شاعر، پژوهشگر، و دیپلمات نامدار افغانستانی، و بدیعالزمان فروزانفر، استاد دانشگاه تهران، که او نیز هم شعر میسرود و هم مسئولیتهای سیاسیِ مهمی را بر عهده داشت. آنچه به این مبادلهی ادبی اهمیتی ویژه میبخشد، بستر تاریخیای است که در آن رخ میدهد. خلیلی در بحبوحهی برآمدن ناسیونالیسم در ایران و افغانستان، این شعر را خطاب به فروزانفر میسراید تا بر دوستیِ فراملیاش با او تأکید کند.
✍️ یکی از نشریاتی که نقشی پررنگ در تحکیم روابط ادبی ایران و افغانستان داشت «ارمغان» بود، نشریهای که از سال ۱۲۹۹ توسط «انجمن ادبی ایران» منتشر میشد و تا انقلاب ۱۳۵۷ به کار خود ادامه داد. این انجمن که کارش را با گرد هم آوردن چهرههای برجستهای همچون محمدتقی بهار، رهی معیری، ادیبالسلطنه (رئیس فرهنگستان زبان ایران)، عیسی صدیق (از پیشگامان آموزش نوین و وزیر آموزش)، علیاصغر حکمت (اولین وزیر آموزش و فرهنگ)، و غلامرضا رشیدیاسمی (ادبپژوه) آغاز کرد، در مهمترین برونداد خود، مجلهی «ارمغان»، بر شعر فارسی متمرکز بود. هرچند «انجمن ادبی ایران» نمایندهای رسمی در افغانستان نداشت، اما «ارمغان» توجهی ویژه به تحولات ادبی و فرهنگیِ افغانستان از خود نشان میداد. این نشریه در صفحاتی ثابت به معرفی شاعران افغانستانی میپرداخت و نسخههای آن در کتابخانههای افغانستان، از کابل تا هرات، توزیع میشد.
✍️ او در ادامه «شاهنامه» را گواهی بر این وحدت نژادی و زبانی میگیرد و میگوید جغرافیای زابلستان در حماسهی فردوسی با افغانستان کنونی تطابق دارد: «هر کس به رموز تاریخ آشناست تصدیق میکند که زابلستان باستانی همان کابلستان کنونی است و هنوز نژاد رستمِ تاجبخش در این سرزمین از همان پهلوان بزرگ به یادگار هستند». در توضیح وحدت زبانی، دستجردی تأکید میکند که وقایع تاریخی نتوانسته است که میراث مشترک زبان فارسی را از این دو ملت سلب کند. او مردم افغانستان را به واسطهی حفظ این میراث ستایش میکند و عقیده دارد که آنان در قرون اخیر حتی بیش از ایرانیان برای حفظ زبان و ادبیات فارسی کوشیدهاند. نویسنده ضمن گلایه از فراموش شدن بزرگان ادب فارسی در ایران و اهانت به آنان در گذشتهی نزدیک، در اثبات گفتهی خود به نقل قولی از شاعر افغانستانی، آزاد کابلی اشاره میکند: «شعرای بزرگ و ادبای سترگ که امروز در ستودان ایران مردهاند، در معمورهی افغان با دیوان شعر و تمام مراتب و حیثیاتِ خویش زنده، و هم زندهی ابدی خواهند بود».
@NashrAasoo 💭
✍️ دریغا که از همزبانان جداییم
از این درد نالم به فریاد استاد
دلم شاد گردد اگر همزبانی
در این گوشه سازد مرا یاد استاد
مرا دل گروگان مهر تو باشد
چه کابل چه جده چه بغداد استاد
این ابیات، گزیدهای است از مراوداتِ شاعرانهی پردامنهای که میان دو چهرهی ادبیِ برجستهی افغانستان و ایران در قرن بیستم صورت گرفته است: خلیلالله خلیلی، شاعر، پژوهشگر، و دیپلمات نامدار افغانستانی، و بدیعالزمان فروزانفر، استاد دانشگاه تهران، که او نیز هم شعر میسرود و هم مسئولیتهای سیاسیِ مهمی را بر عهده داشت. آنچه به این مبادلهی ادبی اهمیتی ویژه میبخشد، بستر تاریخیای است که در آن رخ میدهد. خلیلی در بحبوحهی برآمدن ناسیونالیسم در ایران و افغانستان، این شعر را خطاب به فروزانفر میسراید تا بر دوستیِ فراملیاش با او تأکید کند.
✍️ یکی از نشریاتی که نقشی پررنگ در تحکیم روابط ادبی ایران و افغانستان داشت «ارمغان» بود، نشریهای که از سال ۱۲۹۹ توسط «انجمن ادبی ایران» منتشر میشد و تا انقلاب ۱۳۵۷ به کار خود ادامه داد. این انجمن که کارش را با گرد هم آوردن چهرههای برجستهای همچون محمدتقی بهار، رهی معیری، ادیبالسلطنه (رئیس فرهنگستان زبان ایران)، عیسی صدیق (از پیشگامان آموزش نوین و وزیر آموزش)، علیاصغر حکمت (اولین وزیر آموزش و فرهنگ)، و غلامرضا رشیدیاسمی (ادبپژوه) آغاز کرد، در مهمترین برونداد خود، مجلهی «ارمغان»، بر شعر فارسی متمرکز بود. هرچند «انجمن ادبی ایران» نمایندهای رسمی در افغانستان نداشت، اما «ارمغان» توجهی ویژه به تحولات ادبی و فرهنگیِ افغانستان از خود نشان میداد. این نشریه در صفحاتی ثابت به معرفی شاعران افغانستانی میپرداخت و نسخههای آن در کتابخانههای افغانستان، از کابل تا هرات، توزیع میشد.
✍️ او در ادامه «شاهنامه» را گواهی بر این وحدت نژادی و زبانی میگیرد و میگوید جغرافیای زابلستان در حماسهی فردوسی با افغانستان کنونی تطابق دارد: «هر کس به رموز تاریخ آشناست تصدیق میکند که زابلستان باستانی همان کابلستان کنونی است و هنوز نژاد رستمِ تاجبخش در این سرزمین از همان پهلوان بزرگ به یادگار هستند». در توضیح وحدت زبانی، دستجردی تأکید میکند که وقایع تاریخی نتوانسته است که میراث مشترک زبان فارسی را از این دو ملت سلب کند. او مردم افغانستان را به واسطهی حفظ این میراث ستایش میکند و عقیده دارد که آنان در قرون اخیر حتی بیش از ایرانیان برای حفظ زبان و ادبیات فارسی کوشیدهاند. نویسنده ضمن گلایه از فراموش شدن بزرگان ادب فارسی در ایران و اهانت به آنان در گذشتهی نزدیک، در اثبات گفتهی خود به نقل قولی از شاعر افغانستانی، آزاد کابلی اشاره میکند: «شعرای بزرگ و ادبای سترگ که امروز در ستودان ایران مردهاند، در معمورهی افغان با دیوان شعر و تمام مراتب و حیثیاتِ خویش زنده، و هم زندهی ابدی خواهند بود».
@NashrAasoo 💭