📝📝📝 دولت در جامعه: ژول میگدال و محدودیتهای اقتدار دولت
✍️ دانیل لامباخ، برگردان: سجاد سپهری
✅این مقاله بنابر توضیح نویسنده در اصل نوشتاری بوده است برای ارائه در همایش «مفاهیم سیاسی فراتر از ملت-دولت (دولت ملی): جهانشهرگرایی، سرزمینسالاری، دموکراسی» دانشگاه کپنهاگ، دپارتمان علوم سیاسی، ۲۷-۳۰ اکتبر ۲۰۰۴
✅۱. دولت غالب
✅ژول میگدال در کارنامه اصلی خود «جوامع قوی و دولتهای ضعیف» عنوان میکند، «برای مایی که در غرب زندگی میکنیم، دولت بخشی از چشم انداز طبیعی ما بوده است. حضوردولت، اقتدار آن، جایگاه آن در پس بسیاری از قوانینی که جزئیات زندگی ما شکل میدهند، همه و همه تا اندازهای گسترده بوده است که تصور شرایطی دیگرگونه را برای ما دشوار کردهاست.» [۱] با این حال، در حالی که دولت ممکن است در تفکر جمعی ما جایگاه ممتازی به خود اختصاص دهد، واقعیت تجربی آن در بخشهای گستردهای از جهان بسیار پیچیدهتر است (و خواهد بود). بنابراین، میگدال هشدار میدهد: «آنچه ممکن است همچون رودخانهها و کوههای اطراف ما به عنوان بخشی از نظم طبیعی به نظر برسد، در واقع مصنوعی از بخش کوچکی از تاریخ بشر است».[۲]
✅میگدال در کار خود به نوعی سیاست نگاه میکند که در چارچوب دولت پادشاهی اتفاق نمیافتد. درعوض، بازیگران درگیر در این فرایند از گروههایی در جامعه (مثلاً قومی، فرهنگی، محلی) و همچنین از نهادهای دولتی تشکیل میشوند. این نوع تعامل دولت-جامعه است که در مشکل کمتر درک شده حاکمیت ریشه دار است.
✅مسئله حاکمیت در شکل افراطی خود، به شکل دولت شکستخوردهای که به هیچ وجه معنیداری قادر به اداره کردن قلمرو و مردم خود نیست به روشنی پدیدار میشود. اما این تنها در اندکی از کشورها اتفاق میافتد. علیرغم این موارد بسیار علنی که همگی رنجهای عظیمی را متوجه انسان میکنند، موارد بسیار دیگری وجود دارند که دولت در آنها در بسیاری از نهادهای اجتماعی اختیارات محدودی دارد. حتی اگر برخی از این دولتها از لحاظ نظامی قدرتمند باشند، اما غالباً قادر به جمع آوری مالیات، انجام سرشماری یا اجرای اساسیترین سیاستها در سطح محلی نیستند. به طور کلی، این دولتها تا حد قابل توجهی قادر به اداره مناطق روستایی، مناطق مرزی و دیگر مناطق ناشناخته داخلی خود نیستند.
👈 متن کامل
@Kaleme
🆔 @MostafaTajzadeh
✍️ دانیل لامباخ، برگردان: سجاد سپهری
✅این مقاله بنابر توضیح نویسنده در اصل نوشتاری بوده است برای ارائه در همایش «مفاهیم سیاسی فراتر از ملت-دولت (دولت ملی): جهانشهرگرایی، سرزمینسالاری، دموکراسی» دانشگاه کپنهاگ، دپارتمان علوم سیاسی، ۲۷-۳۰ اکتبر ۲۰۰۴
✅۱. دولت غالب
✅ژول میگدال در کارنامه اصلی خود «جوامع قوی و دولتهای ضعیف» عنوان میکند، «برای مایی که در غرب زندگی میکنیم، دولت بخشی از چشم انداز طبیعی ما بوده است. حضوردولت، اقتدار آن، جایگاه آن در پس بسیاری از قوانینی که جزئیات زندگی ما شکل میدهند، همه و همه تا اندازهای گسترده بوده است که تصور شرایطی دیگرگونه را برای ما دشوار کردهاست.» [۱] با این حال، در حالی که دولت ممکن است در تفکر جمعی ما جایگاه ممتازی به خود اختصاص دهد، واقعیت تجربی آن در بخشهای گستردهای از جهان بسیار پیچیدهتر است (و خواهد بود). بنابراین، میگدال هشدار میدهد: «آنچه ممکن است همچون رودخانهها و کوههای اطراف ما به عنوان بخشی از نظم طبیعی به نظر برسد، در واقع مصنوعی از بخش کوچکی از تاریخ بشر است».[۲]
✅میگدال در کار خود به نوعی سیاست نگاه میکند که در چارچوب دولت پادشاهی اتفاق نمیافتد. درعوض، بازیگران درگیر در این فرایند از گروههایی در جامعه (مثلاً قومی، فرهنگی، محلی) و همچنین از نهادهای دولتی تشکیل میشوند. این نوع تعامل دولت-جامعه است که در مشکل کمتر درک شده حاکمیت ریشه دار است.
✅مسئله حاکمیت در شکل افراطی خود، به شکل دولت شکستخوردهای که به هیچ وجه معنیداری قادر به اداره کردن قلمرو و مردم خود نیست به روشنی پدیدار میشود. اما این تنها در اندکی از کشورها اتفاق میافتد. علیرغم این موارد بسیار علنی که همگی رنجهای عظیمی را متوجه انسان میکنند، موارد بسیار دیگری وجود دارند که دولت در آنها در بسیاری از نهادهای اجتماعی اختیارات محدودی دارد. حتی اگر برخی از این دولتها از لحاظ نظامی قدرتمند باشند، اما غالباً قادر به جمع آوری مالیات، انجام سرشماری یا اجرای اساسیترین سیاستها در سطح محلی نیستند. به طور کلی، این دولتها تا حد قابل توجهی قادر به اداره مناطق روستایی، مناطق مرزی و دیگر مناطق ناشناخته داخلی خود نیستند.
👈 متن کامل
@Kaleme
🆔 @MostafaTajzadeh