Before The Dawn


Гео и язык канала: Иран, Фарси
Категория: не указана


به بوی یک نفس در آن زلال دم زدن
سزد اگر هزااار بار
بیوفتی از نشیب راه و باز
رو نهی بدان فراز

آواز تو، صدای شهر بی‌صداست...
@CrazyGirlBTD

Связанные каналы

Гео и язык канала
Иран, Фарси
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций


به مامان میگم فردا شب خونه نیستم، میگه عه ما برنامه چیده بودیم بریم شهربازی با خاله‌اینا. تو یه شب دیگه برو. میگم شرمنده، شما برین بهتون خوش بگذره‌. من برنامم خالی بود و برنامه براش ریختم، شما اگه می‌خواستین زودتر می‌گفتین.
بعد ناراحت میشه.
پووووف
خدایا صبری


چطور به همچین درک عمیقی از من رسیدی حاجی؟
یهو یاد جعبه‌ابزار کادو تولدم افتادم 😶

#الی


یه فیلم دیدم، the hateful eight، به اندازه تمام عمر فیلم دیدنم توش به وحشیانه‌ترین حالت ممکن ادم کشتن -_-




اگه نگی مغز استخونت می‌سوزه
زبون بهتره به نظرم
#ری‌را


ولی کلا به نظرم هر حسی که آدما نسبت به ما، یا در واکنش به ما دارن، به اونا مربوطه، نه به ما.
البته تا جایی که ما اشتباه نکنیم. اشتباه رو هم مجموعه کارهایی تعریف کنیم که، یه نفر با هر مسلک و هر اعتقاد و طرز فکری اونا رو غلط می‌دونه.


اها اونا
نمیدونم سر اینم یکم مرددم
ممکنه خود ما، دقیقا اون چیزی که هستیم یکی رو ناراحت کنه. بعد تکلیف چیه؟ خودمونو که نباید عوض کنیم.
ولی خب نمی‌دونم، از قصد که کسی رو ناراحت نمی‌کنیم 😕
https://t.me/rastakism/2216


آقا من با این قضیه خیلی مشکل دارم.
ما خودمونیم واقعا، و این که این خودمون ممکنه احساساتی رو در کسی بیانگیزه، دست ما نیست، آدم نمی‌تونه همیشه عبوس و اخمو و حرف‌نزن باشه که 😕
من میل زیادی به برقراری ارتباط دارم، ولی لعنتی نمی‌دونم چه چیزیه که انقدددر زود تو بعضیا حس به وجود میاد
واقعا باورم نمیشه گاهی اوقات
https://t.me/rastakism/2215


دارم جاناتان رو برا مامان می‌خونم این شبا، دیروز بهم می‌گفت، اینارو برام می‌خونی که کله‌شق بازیاتو با آغوش باز بپذیرم؟ :))
میگم مادر من شما الانشم پذیرفتی، فقط گرمی، متوجهش نیستی :))








زندگی فروید در دست خوانشه این روزا، و عمیقا دارم فکر می‌کنم، کسایی که این همه دیوانه‌وار میرن سمت پزشکی، چرا حتی به خودشون زحمت نمیدن یه بار قبلش زندگی این بشر رو بخونن....


- وی را چجور دیوانه کنیم آای قاضی؟
+ با فرفره


من هیچ ندانم که مرا آن که سرشت
از اهل بهشت کرد یا دوزخ زشت
جامی و بتی و بربطی بر لب کشت
این هر سه مرا نقد و تو را نسیه بهشت


می نوش به نور ماه
ای ماه
که ماه
بسیار بتابد و
بسیار بتابد و
بسیار بتابد و
نیابد مارا.....


نمیدونم این همه حس بد چرا باید از شروع یه صبح قشنگ که کلیم توش کار داری بیاد سراغت. ساعت‌هاس که با چشمایی که هر کار می‌کنم خوابش نمی‌بره، کنارش خوابیدم. و علارغم همه عصبانی‌ شدن‌های مغزم، به دلم گفتم هواشو دارم و قراره حالاحالاها از تخت بیرون نیام.
روزایی که از دنده چپ پا میشم، موجود به غایت تحمل‌ناپذیری میشم. الان خودمم هم نمی‌دونم چجوری دارم با خودم کنار میام‌. ولی یه موجود چقدر می‌تونه احمق باشه که ۳ ساعت تمام با چشمای باز تو جا بخوابه و هیچ کاری نکنه؟


بعد از ۱۰ سال زندگی مشترک کنارش، حالا به خوبی همه پستی بلندی‌های بدنش، قالب پستی بلندی‌های بدنم شده، سرم رو چنان تو گودی بین سر و سینش جا میده و با دستش بغل می‌کنه که با تمام وجود، امنیتِ بودنش رو حس می‌کنم.
دیشب فهمیدم من هیچ وقت به طور مطلق تنها نشدم، تا وقتی اون شبا‌ انتظارم رو می‌کشیده و سینه‌ش پذیرای همه اشک‌ها، لبخندها، غم‌ها، شادی‌ها و همه‌ی حسای در لحظه‌م بوده، تا وقتی شبا با تمام وجود بغلش رو تقدیمم کرده، هیچ وقت تنها نبودم.
و حالا که فکرش رو می‌کنم، تنهایی مطلق به غایت وحشی و خطرناک و کشنده‌س.
من بدون بغلش؟


امروز باید خونه بمونم کارای آزمایشگاه فردا رو آماده کنم، هی دارم فک می‌کنم، میشه خواب الان تا ۶ رو به خودم جایزه بدم یا از الان باید روزو شروع کرد؟ 😕
قضیه اینجاس خوابم نمیاد، ولی این شب بودنه کارو خراب می‌کنه :/


این سرگذشت کودکی‌ست که به سرانگشت پا هرگز دستش به شاخه هیچ آرزویی نرسیده است
هر شب گرسنه می‌خوابید
چند و چرا نمی‌شناخت دلش
گرسنگی شرط بقا بود به آیین قبیله مهربانش
پس گریه کن مرا به طراوت
به دلی که میگریست بر اسب باژگون کتاب دروغ تاریخش...‌.

#حسین_پناهی

Показано 20 последних публикаций.

53

подписчиков
Статистика канала