✅
از بخش #داستانخوانی
پست میزارم. وقتشه روخوانی و معنی لغات و توضیح گرامرهای این صفحه رو که از قبل پیدا کردید، حالا بزارید تو بخش کامنت💚
▪️چون به ترتیب میریم جلو از قبل وقت داشتید مطالعه کنید 📚
▪️کتابی که در حال حاظر کار میکنیم:
شازده کوچولو 어린왕자 🦊
✔️
این بخش شامل جایزهست، برای توضیحات بیشتر بزن رو این متن 🤩
"그래?"
اینطوره؟
잠시 말아 없던 어린 왕자는 화가난 목소리로 소리쳤다.
شازدهکوچولو پس از چندلحظه سکوت، با صدایی عصبانی فریاد زد 🗣
"아저씨 순 엉터리야. 꽃들은 연약하고 순진해. 꽃들은 자기 자신을 보호하는 거야. 가시를 가지고 있으면 자기들이 무서워 보일 거라 믿고 있는 거라구."
"اجوشب، تو واقعا یه احمقی. گلها ظریف و معصوم هستن. اونها با این عقیده که داشتن خار باعث میشه ترسناک بهنظر برسن از خودشون محافظت میکنن."🌸
나는 아무 대답도 하지 않았다.
من هیچ جوابی ندادم
나는 그때 '이번에도 이 볼트가 안 빠진다면 망치로 두들겨 깨 버릴 테다.'라고 생각하고 있었는데.
من داشتم به این فکر میکردم که 'اگر اینبار هم این پیچ درنیاد، با چکش میزنم میشکنمش.'
어린 왕자가 또다시 내 생각을 방해했다.
"아저씨는 그렇게 생각하고 있는 거야? 꽃들이... ."
اما شازدهکوچولو باز هم افکارم رو بهم ریخت. "اجوشی واقعا اینطور فکر میکنی؟ گلها..."
"그만. 재발 그만 좀 해 둬! 난 아무것도 몰라. 되는 대로 대답한 거야. 난 지금 중요한 일을 하고 있단 말이야!"
"بس کن! خواهش میکنم بس کن! من هیچی نمیدونم فقط به سؤالی که پرسیدی جواب دادم. الان دارم کار مهمی میکنم."
내가 소리치자, 어린 왕자는 깜짝 놀라며 나를 바라보았다.
همینکه فریاد زدم شازدهکوچولو باتعجب نگاهم کرد.
"중요한 일이라고?"
"گفتی کار مهم؟"
↔️↔️↔️
𝕷𝕷𝕶↔️↔️↔️
⭕️
کپی از ایده ممنوع ⭕️