Laurelin


Гео и язык канала: Иран, Фарси
Категория: Цитаты


گاهی فا ماژور، گاهی فا مینور.
📩 @Faella_bot
🎼موزیک ◀️ @vanillaAve
🌱ریشه‌ها ◀️ @radixium
💃🏻 رقص ◀️ @Bailam0s
آهنگای مورد علاقه‌م: #Lieblingslied ❣️
#فیلم
#معماری #art
#تاریخ
#آلمانی #italian #spanish
#نرم_افزار #app
#سریال
#نظام
🔸 She/Her

Связанные каналы

Гео и язык канала
Иран, Фарси
Категория
Цитаты
Статистика
Фильтр публикаций


بعد راستش حتی با اینکه مثلا کانال رو پاکسازی کردم و اینا، دستم نمی‌ره چیزی اینجا تعریف کنم. هنوز حس امنیت ندارم راستش.
اگه دلتون خواست و با هم اینترکشن هم داشتیم، می‌تونید بیاید اینجا پیشم:

[لینک]


این چند هفته به امتحان و پروژه و کارای دادگاه گذشت و اصلا نفهمیدم دی کی تموم شد، ولی این دی‌ماه هم از جهات مختلف به یه لکهٔ سیاه توی زندگیم تبدیل شد.


هربار اسم برف میاد؟ این درخت حیاطمون میاد جلوی چشمم که وقتی برف میاد، شبیه موجای کف‌آلود دریا می‌شه توی شب.


امروز از صبح رفتیم اوین که ببینیم باید چطوری کاراشو انجام بدیم و اینا، بعد ظاهرا یه فرد یا افرادی از زندان اونور میان و حالا هرکسی بر حسب کاری که داره و شعبه‌ و اینا، پذیرش می‌شه. رفتیم توی اون ورزشگاهی که نزدیکشه نشستیم و یه نفر اومد اسمارو نوشت، تا ۱۰ صبح طرف بیاد. و نیومد. و گفتن هیچکس رو راه ندین. حالا نمی‌دونم واقعا نیومده بود یا اینجوری گفتن که ملت برن.
حالا ما که خودمون تهرانیم، ولی موردایی بودن که طرف شب از شهرستان راه افتاده بود، ۵ صبح رسیده بود تهران و اونجا یه جایی انداخته بود و تا ۱۰ همینطور نشسته بود که حضرت اشرف تشریف فرما بشن. و بعد هم بدین شکل.


می‌دونید، سال ۲۰۲۱ که من رفتم دانشگاه و ساز خریدم و چندتا اتفاق مهم توی زندگیم افتاد، فکر می‌کردم یکی از مهمترین عددای زندگیم می‌شه، ولی ۲۰۲۲ سالی بود که بیدار و بزرگ شدم. شدیم.
شبیه یه بذری بود که سالها دونه دونه می‌رفتیم بهش آب اسپری می‌کردیم و اثرش کم بود، ولی یاد گرفتیم که همه جمع بشیم و‌ باهم بهش آب بدیم و جوانه زدنشو ببینیم. امیدوارم این سال ۲۰۲۳، سال رشد کردن و قد کشیدن نهال آزادی باشه.


ولی اینجای گوشی چه ترسناکه. کاش نمی‌دیدمش. بعد اون اولیه نمی‌دونم چیه که دست از سرم هم برنمی‌داره.


🤞


بابا گفت پسره زنگ زده و نگران نباشیم. فقط باید بریم دنبال جور کردن وثیقه و اینا.
حالا البته بعد از پرداخت جریمه و گذاشتن وثیقه و اینا هم انگار یه مدتی باید بمونه و سریع پس نمی‌دن بچه رو.


پسره رو امروز بردن دادسرا، ولی هنوز خبری ازش نیست. قلبم داره کنده می‌شه.




Репост из: زِندِگی مَن??
بعد از فیلتر شدن اینستاگرام خاله‌م مثل هزاران کارآفرین دیگه، مجبور شد مزونش رو که باهاش حدودا ۱۰ تا خانوم خیاط روستایی ازش درآمد داشتن تعطیل کنه و سفارش شخصی بگیره.
خاله‌م خیاط حرفه‌ایه و لباسای منو از بچگی دوخته و کیفیت کارش عالیه.
برای همین بهش پیشنهاد دادم کسب و کارش رو تو تلگرام بیاره تا شاید دوباره بتونه کارش رو از نو شروع کنه.
اصلا هم از این‌که دارم کارشو تبلیغ می‌کنم خبر نداره چون تلگرامش دست منه و من براش کانال زدم و کاراشو دارم انجام می‌دم.
نمونه کاراشو تو کانالش گذاشته‌م.
اگه دوست داشتید ببینید.
آخرین چیزی هم که ازش خریدم سارافونمه که هر کی تنم دید عاشقش شد. عکسشو این پایین براتون می‌ذارم.


اگه کوه‌های غرب تهران رو مثل کیک برش بزنیم، چی می‌بینیم؟


حالا چند روز پیش پسره گفت بعضیا یه نامهٔ تسریع می‌نویسن و یه وقتایی رسیدگی می‌شه، و ما اینجوری بودیم که 😐 چرا حالا داری می‌گی؟!
یعنی که خودشونم باید پیگیر باشن.

ولی اون خانواده‌هایی که حکم بچه‌شون اومده بود، گفتن معمولا دوماه بعد دستگیری، می‌رن دادگاه.
ولی در کل باید زود با مددکار اون بخش ارتباط گرفت، بعضیاشون خیلی کمک می‌کنن.

لباس و اینا هم از تعاونی می‌شد گرفت و فرستاد، لباس و کتابای خودشم قبلا می‌گرفتن ولی این مسخره‌بازی جدیدی که راه انداختن نمی‌دونم تا کی قراره طول بکشه 😑

مورد اخر اینکه سعی کنید تا حکمشون نیومده، به هیچ عنوان اخبار و هرچیزی مربوط به اعتراضات رو پشت تلفن یا موقع ملاقات نگید. چون خیلیاشون می‌خوان ببینن چی شد و چطور پیش رفت، ولی ممکنه تماس شنود بشه و یه چیزی بچسبونن به پرونده‌ش. توی فضای دیجیتال هم از کارایی که کرده، چیزی ننویسید و عکس و فیلم پخش نکنید.

موقع ملاقات هم قشنگ برید و لبخند بزنید و سعی کنید گریه نکنید، این بچه‌ها دو هفته منتظر یه ملاقات می‌مونن و یه چهرهٔ مشتاق و امیدبخش ببینن شاید یکم کمک کنه به حالشون.

حالا اینا چیزایی بود که به ذهنم رسید، اگه موردی بود باز می‌گم. و باز تاکید می‌کنم که اینا تجربیات ما بود، ممکنه قابل تعمیم به همه نباشه.


بعد می‌خواستم یه سری از تجربیات (که حالا برای خودمون پیش اومده یا بقیهٔ خانواده‌ها گفتن) رو تا اینجای کار بگم، شاید به درد کسی خورد. فقط اینکه اینا در مورد تهران و آقایونه، و عمدتا کسایی که توی خیابون گرفتن. شهرای دیگه نمی‌دونم اوضاعشون به چه شکله.

اول اینکه خانواده‌‌ها عموما گفتن وقتی که بردنشون، تا دو سه روز هییچ خبری نبوده و بعد با کارت تلفن یه نفر از اونجا زنگ زدن. گوشیشون هم خاموش بوده ولی یه وقتایی بعد از چندتا زنگ خوردن، ریجکت و بعد دوباره خاموش می‌شده.

دوم اینکه اگه بعد از گم شدنش، کلانتری‌ها و بیمارستانا رو گشتید و نبود، دیگه برید فشافویه، بیشتریا رو می‌برن اونجا. اوین هم خواستید برید ولی معمولا جواب نمی‌دن.
ما خودمون اینو نمی‌دونستیم و چند روز تو بی‌خبری کامل بودیم، ولی اونایی که تجربه داشتن، زودتر رفته بودن و با کد ملی پیداش کرده بودن.

سوم، انقددددر اونجا خر تو خره که هیچ قانون مشخصی وجود نداره که طرف کی کارش انجام می‌شه، حالا اونایی که مثلا شهریار و کرج و اینا بودن، انگار کارشون زودتر جلو رفته بود ولی کلا خیلی خرامان خرامان روند ثبت و پیگیری کارای زندانیا رو انجام می‌دن. مثلا همون ثبت سامانهٔ ثنا، برای روزی ۱۰، ۱۵ نفر انجام می‌دن و یه وقتایی هم کلا حال نمی‌کنن انجام بدن (سیمکارتاشونم یه کاری کردن که کسی از بیرون نمی‌تونه انجامش بده) ولی خب انگار اونا که از قبل داشتن، کارشون زودتر جلو رفته.


هفتهٔ پیش که رفتیم ملاقات، نذاشتن کتاب ببریم تو. گفتن سری قبل یه نفر دوربین برده و فیلم گرفته از داخل سالن ملاقات. بعد حالا فارغ از اینکه من واقعا متوجه نمی‌شم کتاب چه ربطی به دوربین داره، یارو برگشته می‌گه معلوم نیست محتوای این کتابا چیه، من باید بشینم همه‌شو بخونم ببینم مناسبه یا نه. حالا دوتاش که مجلهٔ سودوکو بود 😐 (بشین سودوکو رو «مطالعه» کن حاجی، برات خوبه) و دوتای دیگه هم یکی آموزش تمرین خط بود و اون‌یکی تقریبا درسی.
یعنی نه تنها به شعور ما، بلکه به شعور خودش هم داشت توهین می‌کرد.
در کل ربط گوز به شقیقه رو به این صورت ندیده بودیم که شکر خدا میسر شد.


من فکر می‌کردم این هفته ملاقاته و پریشب‌ وسایل و لباسام رو آماده کردم و خوابیدم، دیروز ساعت ۶ صبح بیدار شدم و یادم افتاد هفتهٔ پیش رفتیم. توی تاریکی انقدر زل زدم به لباسام که نشسته خوابم برد. خواب دیدم یه جای بیابون‌طوری با یه سری آدم به صف وایسادیم، و منتظریم طرفمون بیاد و باهاش مبارزه کنیم؛ البته آدما مختار بودن که توی اون جمع وایسن یا نه. اونا یه دوربین بزرگ هم اونجا گذاشته بودن و چهرهٔ افراد رو کامل اسکن می‌کرد ولی کسی از جاش تکون نخورد. بعد به جای اینکه اونا از جلو بیان، یهو زیر پاهامون خالی شد و افتادیم توی یه گودال.
بیدار که شدم، فکر کردم مغزم چه تمثیل جالبی از شرایط ساخته.
البته که ماها خیلی پوستمون کلفته و هر گودالی بسازن بلاخره راه خروجش رو پیدا می‌کنیم.


واقعا چقدر خوبه که زبان هست. وقتی که مغزت داره له می‌شه بین فکر و خیال، پناه می‌بری بهش و حداقل چند دقیقه گم می‌شی بین واژه‌ها و آواهای جدید. یعنی من واقعا انتظار یاد گرفتنشونو ندارم، فقط بابت همین‌که دقایقی حواسمو پرت می‌کنن، شکرگزارم.


بگذریم.
الان یه جا خوندم که وقتی درخت بامبو رو می‌کارن، تا ۴ سال زیر زمین می‌مونه و کسی رشدشو نمی‌بینه، ولی از سال پنجم، توی ۵ هفته یهووو ۲۷ متر از زمین بالا میاد.
حالت نمی‌دونم این درسته یا غلط، ولی راستش توی این شرایطی که حس می‌کنم هیچ‌کدوم از کارایی که می‌کنم فایدهٔ خاصی ندارن، خیلی انگیزه دهنده بود برام.


یه نفر می‌گفت اگه بنا به ادعای مسلمین، این اسلامی که الان هست همونیه که از اول بوده و هیچ تغییری نکرده، یعنی انقدر بستر مناسبی برای انواع و اقسام فسادها فراهم کرده بوده که سلاطین و فرمانرواها نیازی نمی‌دیدن تغییری توش ایجاد کنن. صرفا یه «عالم» میووردن که اونجوری که مد نظر اوناست، تفسیرش کنه و تموم. اتفاقی که الانم داریم باهاش زندگی می‌کنیم.


یه مساله‌ای رو می‌خواستم یادآوری کنم: اگر کانال نویس هستید یا کلا توی فضای دیجیتال، با هویت واقعی‌تون (اسم و فامیل، عکس، …) فعالیت دارید، یا حتی قبلا داشتید، حواستون به چیزایی که نشر می‌دید باشه. اگه توی تجمعات شرکت می‌کنید‌ تا جایی که ممکنه توی کانال (با ضمیر اول شخص یا هر مدلی که به خودتون اشاره داره) ازش ننویسید.

و یه مورد دیگه این‌که کاش توی این فضا یقهٔ همو نگیریم که تو چرا فلان کردی و بهمان نکردی، به این مسائل امنیتی هم توجه کنید.
و فارغ از اون، کلا همهٔ آدما مدل سوگواری و واکنش نشون دادنشون مثل هم نیست؛ اون کسی که می‌خواد و «می‌تونه» اقدامی بکنه، داره کار خودشو می‌کنه و قرار نیست الزاما همه‌جا جار بزنه، اونم توی این فضا که معلوم نیست کی دوسته و کی دشمن.

و نظر شخصی من اینه که اگر کسی پیام داد و خواست dare راه بندازه که چرا از فلان و بهمان نمی‌نویسی؟ می‌ترسی؟ و فلان، اینطور قلمداد کنیم که می‌خواد آتو بگیره و بهتره ریموو ‌شه.

Показано 20 последних публикаций.

213

подписчиков
Статистика канала