Фильтр публикаций




نیاز زن مطلقه خواهرزن

چند روزی بود که واژن ندا مشکل داشت و من از سکس محروم شده بودم بعد از خوردن دارو هاش بردمش دکتر زنان که مشخص شد مشکلش رفع نشده و ی مدت دیگه باید از پماد و قرص همزمان استفاده کنه و شاید تا چند ماه آینده هم نباید سکس از جلو داشته باشیم من از سکس مقعدی بدم میاد بنابراین تا اطلاع ثانوی سکس تعطیل بود البته در خلوت خودم دنبال راه حلهای مختلف بودم ولی نتیجه نداشت خواهر زنم بیتا که دو سال بود طلاق گرفته بود گاهی میومد و به زنم کمک میکرد یه روز عصر که خواب بودم با صدای ندا بیدار شدم سریع خودمو به آشپزخونه رسوندم لوله زیر سینک ترک برداشته بود و آب داشت می پاشید به سر و صورت بیتا. سریع فلکه آب رو بستم وقتی برگشتم دیدم سرتاپای بیتا خیس آب شده و لباس نازکش به تنش چسبیده نمیتونستم از بدن جوان و زیباش چشم بردارم بردمش تو اتاق تا لباسهاشو با لباسهای ندا عوض کنه ولی مات هیکل و استایل بدنش شده بودم که با صداش که گفت میشه؟؟؟ به خودم اومدم و یواش رفتم بیرون تا لباسهاشو عوض کنه زنگ زدم از آچاره بیان سه راهی رو عوض کنن بالا سر تعمیرکارها وایساده بودم ولی بدن کم نظیر بیتا جلوی چشمام بود و فکرش مات و مبهوتم کرده بود تعمیرکارها که رفتن رفتم تو اتاق تا لباس عوض کنم لباسهای خیس بیتا رو دیدم برشون داشتم و بیتا رو توی اونا تصور کردم برای چند لحظه چینهایی که وسط خشتکش بود و همه به یک نقطه ختم شده بودن نظرم رو جلب کرد اون نقطه کس بیتا رو نشون میداد کمی نگاه کردم مچاله ش کردم و انداختم تو لباس چرکها. فردا تعطیل بود و قرار بود بیتا شب هم بمونه لباسهاشو ریخت تو ماشین و اومد نشست تلویزیون روشن بود ولی بیتا بی اختیار به زمین خیره شده بود من هم داشتم اونو نگاه میکردم که ی لحظه نگاه هامون با هم تلاقی کردن و بعد از چند ثانیه هر دو به تلویزیون نگاه کردیم من چشمم به تلویزیون بود ولی در واقع بدن لخت بیتا جلوی چشمام بود سفید بدون چین و چروک، جوان و خوش استایل. ندا با خوردن قرصهاش به خواب عمیقی فرو رفته بود تی وی رو خاموش کردم و با اشاره سر بیتا رو به اتاق دعوت کردم آروم بهش گفتم اون اتاق سرده تو اینجا بخواب من میرم اون ور با دستپاچگی گفت نه نگاش کردم گفت نه همینجا بخواب با تعجب گفتم پیش هم؟ سرشو انداخت پایین و گفت از وقتی خیس شدم سردم شده اگه اشکالی نداره پیش هم بخوابیم تا گرممون بشه گفتم اگه از نظر تو اشکالی نداشته باشه… که با عجله گفت نه اتفاقا برا جفتمون خوبه. چراغها رو خاموش کردم گفت چراغ خوابو روشن نکن چیزی نگفتم و تو نور کم اتاق رفتیم روی تخت بیتا رو به دیوار و پشت بمن خوابید و گفت اگه میشه منو بغل کن تا گرم بشم با احتیاط کامل با کمی فاصله از پشت بغلش کردم چند لحظه بعد اومد عقب تر تو بغل من و منم کامل چسبیدم بهش بعد از چند لحظه لمس بدن بیتا باعث شد کیرم شق بشه یواش خواستم ازش فاصله بگیرم تا کیرمو حس نکنه که همونطور که میومد عقب گفت اشکال نداره قشنگ بچسب بهم و سفت بغلم کن سردمه. با تردید طبق خواسته ش عمل کردم کیر شق شده م اذیت میکرد که یکدفعه با دستش گرفت و گذاشت بیخ لاپاش ی جایی بین کس و کونش دیگه کیرم شروع کرد به نبض زدن گفت هه چه باحاله!!! گفتم چی؟ گفت نبض میزنه……این کارش چه معنی میده؟ راستش میگه خیلی تحریک شدم و میخوام ی حرکتی بزنم. خوب منتظر چیه؟ ینی بزنه؟ آره خوب فکر کنم خوشم بیاد. دیگه داشتم دیوونه میشدم ی کم فکر کردم که گفت منتظر چی هستی؟ منم با احتیاط پیژامه شو کشیدم پایین و بعد هم مال خودمو. یواش یواش کیرمو کردم بیخ رونش. گفت ی کم بالاتره ها!!! گفتم من از آنال خوشم نمیاد. کمی فکر کرد قمبلشو بیشتر کرد و سر کیرمو گذاشت لای کس خیسش و منتظر حرکت من موند من همیشه کس کردن از پشت رو دوست داشتم چون مزه کس و کون رو با هم میچشیدم ولی میخ شده بودم و تو شوک بودم که بیتا دوباره کیرمو گرفت و کلاهکشو کرد لای کصش من باز هم بی حرکت بودم گفت بیچاره ندا چی میکشه از دست تو بابا ی حرکتی بزن بفرستش تو. انگار تازه از خواب بیدار شده بودم با دستهام کمرشو گرفتم و بکن بکن و شروع کردم اول آروم بعد کم کم سرعتمو بیشتر کردم چه کس متفاوتی بود گوشتالو، نرم و آبدار، دقیقا همونی که دوست داشتم چند بار خودمو بلند کردم کمرمو گذاشتم رو کونش و با فشار بیشتر کردم تو کصش که هر دفعه با ناله ای خفیف، نفس نفس میزد و میگفت بکن دیگه دیوونه. مانورهای مختلف من عطشش رو بیشتر میکرد و قلبم داشت از سینم میزد بیرون. دیگه زمان از دستم در رفته بود فقط میدونم وقتی آبم میومد صدای نفسهام خیلی زیاد شده بود ضربانم بالا بود و گر گرفته بودم انگار تموم جونم داشت از سر کیرم میزد بیرون. خواستم بلند شم که بیتا گفت نرو همینجوری بخواب تا هردومون آروم بشیم.








#خاله


سلام من امینم از قزوین من پسری 19 ساله با 180 قد و 18cm کـیـر هستم.میخوام واستون اولین باری که موفق شدم خاله بزرگمو که 45 سالشه گـاییدم بگم.و حالا اصل ماجراعروسی خاله کوچیکم بود و منم حسابی خوشتیپ تر از قبل شده بودم.یادمه خالم یه لباس پوشیده بود که سینه های گردش خوب زده بود بیرون و ساپورتی که پوشیده بود خیلی کلفت نبود و کـونش حسابی زده بود بیرون.خالم در حدی آرایش کرده بود که من اولش دیدمش نشناختمش.شب خونه مامان بزرگم موندیم این خالمم با 3 تا دختراش موندن و شوهرش رفت خونه خونشون.من بودیم و مامانم و خاله هام.این اتفاق بعد رسیدن به خونه مامان بزرگ و راهی کردن عروسو اینا اتفاق میفته.وقتی رسیدیم نشستیم درباره عروسی و اینا حرف زدیم و همه تشکارو انداختیم.از شانس خوب من خالم تشکشو پیش من انداخت یعنی پایین خونه که هیشکی نبود و مامانم و اون یکی خالم و دختراش بالایه ما خوابیدن.خالم پشتشو کرد به من خوابش برد دیدم که جووون ساپورتو درنیاورده و لباسشو عوض کرده و باهمون آرایش خوابیده. داشتم خالمو دید میزدم که نور راهرو روشن شد دقیقا تو چشم من بود.نمیدونم چیشد که یهو خوابم برد.نمیدونم چند ساعتی گذشته بود که یهو بیدار شدم و یادم افتاد که نقشه داشتم.یواش یواش خودمو چسبوندم به خالم و کـیـرمو دقیق گذاشتم رو شکاف کـونش.کـیـرم رو به بالا بود و خیلی شـق کرده بودم.دستمم گذاشتم رو سینه هاش و خودمو زدم به خواب.بعد چند دقیقه خالم فهمید و بیدارم کرد و با خنده گفت چرا چسبوندی به من؟ خجالت نمیکشی؟ منم گفتم چی کنم خب خواب بودم شـهـوتی شدم.به خاله گفتم میشه بزاری همینجوری بچسبونم بهت.خالم اخمی کرد و گفت اصلا.اما من ول کن نبودم و راضیش کردم.گفتم کی میفهمه حالا من و تو بیداریم.اگه کسی بیدار شه فک میکنه خوابیم دیگه.بزور قبول کرد خالم و چسبوندم بهش و چشامو بستم.بعد چن دقیقه که گذشت گفت بسه نیومدی؟ گفتم نه از رو ساپورت حال نمیده بکشم پایین؟ خالم گفت دیگه چی؟ گفتم همین.چیزی نگفت و روشو برگردوند.منم کشیدم پایین و چسبوندم کـیـرمو بهش.کـیـرم دا|غ دا|غ بود.چند دقیقه بعد پاشو دادم بالا و دست زدم به کـسش دیدم مرطوب شده.کـیـرمو با آب کـسش خیس کردم و کردم تو کـسش که میخواست جیغ بزنه دستمو گذاشتم جلو دهنش.چند تا تلمبه زدم که داشت آبم میومد خالی کردم توش.سریع کـیـرمو دراوردم بیرون و وارد سوراخ کـونش کردم که خیلی سخت رفت تو.بعد چن دقیقه اونجام آبمو خالی کردم که بعدش گفت چقد سوزوندی کـونمو. کـیـرمو دراوردم و خالم برگشت روشو کرد به من.یکم لب بازی کردیم گه خالم بهم یاد داد چجوری خوب لب بگیرم و سینه های سایز 70 خوردم براش.حالا نوبت اون بود.کـیـرمم دوباره شـق شده بود ولی خـایه هام یه درد خاصی داشت.خالم رفت پایین پاهام و خیلی عالی واسم سـاک زد و آبمو خورد و بعدش کـیـرمو کرد وسط سینه هاش و سینه هاشو بهم میچسبوند که تو این حالتم خیلی کم آبم اومد و خالم آبمو مالید رو سینه هاش.سـکـس ما تموم شد ولی مقدمه ای شد تا من بازم بکنمش و بازم بکنمش.تصمیم داریم تا جایی که میتونم بکنمش.ولی خیلی کم فرصت پیش میاد.
نوشته:امین






https://t.me/blum/app?startapp=ref_0lHfzhHxMn

یه سال دیگه میلیاردی پول میده !


امروز شروع کنید تا یه ماه کلی پول در میارید بخدا از دستش نده هم وطن 🤍


جدید ترین و ترند ترین ایردراپ های حال حاضر‌که تا یک ماه لیست میشن
این ایردراپ ها با بهترین قیمت ها لیست میشن از امروز شروع کنی تا یک ماه میتونی بالای ۴۰ میلیون پول‌برداشت کنی

۱-Cats -
برای عضو شدن کلیک کنید


۲-Bits-
برای جویین شدن کلیک کنید

۳- Money dogs -
برای جویین شدن کلیک کنید


۴-Fomo -
برای جویین شدن کلیک کنید

۵- Memes lab -
برای جویین شدن کلیک کنید

۶-Cats Dogs
- برای جویین شدن کلیک کنید






دم و گذاشتم زمین خودمم دراز کشیدم زیر پاهاش
یه پاشو یواش بلند کردم و گذاشتم روی دهنم پای دیگشو هم بلند کردم گذاشتم روی پیشونیم بعد دهنمو باز کردم و کف پای زن داییمو گذاشتم تو دهنم و با زبونم تا میتونستم به کف پاش زدم بعد پاهاش تکون خورد و به زن داییم نگاه کردم دیدم بهم زل زده و داره نگام میکنه منم سریع بلند شدم زن داییم گفت چیکار میکردی بهنام؟
منم خیلی دستپاچه بودم نمیدونستم چی بگم
با ترس و لرز گفتم زن دایی ببخشید بخدا همیشه آرزوی این روز رو داشتم که بتونم به پاهاتون دست و زبون بزنم
زن داییمم گفت چه غلطا
منم سریع افتادم پای زن داییم و گریه میکردم و التماس میکردم که به کسی نگه و آبرومو نبره
زن داییمم گفت آخه این چه جور کاریه مثلا چه لذتی داره
منم هرچی درمورد فتیش و بردگی وbdsm میدونستم بهش گفتم
بعد زن داییم گفت به حق چیزای نشنیده
یهو آیفون خونشون زنگ خورد زن داییم گفت خواهرشه اومده و ازم خواست برم تو اتاق و بیرون نیام منم دوباره ازش خواستم لطفا چیزی نگه
رفتم توی اتاق بعد ۱۵دقیقه زن داییم صدام زد گفت بهنام دوتا چایی واسمون بیار منم یکم تعجب کردم و گفتم چشم الان میارم
چایی رو اوردم واسشون بعد زن داییم گفت همینجا پایین مبل بشین کنارمون
منم نمیدونستم دلیل این کارا چیه ولی بدون معطلی نشستم پایین پای زن داییم و خواهرش
خواهرشم یه جوراب نازک رنگ پا شیشه ای پاش بود یه شلوار لی با یه مانتو مشکی چسبیده تنش بود و خیلی بینظیر شده بود
بعد زن داییم گفت خواهرش همه چیزو میدونه و اگه میخوایی کسی دیگه چیزی نفهمه باید هرکاری ما میگیم انجام بدی
منم نمیدونستم خوشحال باشم یا نگران گفتم چشم هر کاری بخوایید میکنم
خواهر زن داییم اسمش ژیلا بود ازم خواست چهار دست پا وایسم بعد زندایی و خواهرش سوارم شدن خیلی بهم فشار اومد و به زور وایسادم
ژیلا گفت تو خونه بچرخم منم داشتم له میشدم و آروم آروم چهار دست پا توی خونه میچرخیدم
بعد بهشون گفتم خیلی سختمه التماس میکنم یکم بهم رحم کنید و بیایید پایین
ولی ژیلا یدونه سیلی محکم زد به صورتم و گفت گوه نخور توله سگ تو فقط باید گوش بدی ببینی اربابت چی میگه
منم فهمیدم که ژیلا حتما یه میسترسه چون خیلی خوب میدونست چطوری دستور بده
بعد پنج دقیقه گفتن برم سمت دستشویی منم اومدم در دستشویی و پایده شدن
بعد دیدم دارن در گوش همدیگه حرف میزنن نمیدونستم چی میگن یهو زن داییم زد زیر خنده و گفت نه بابا این چه کاریه چطور میشه اینکارو سرش بیارم
بعد ژیلا بهم گفت برم تو دستشویی و دراز بکشم منم دونستم میخوان چیکار کنن بهشون گفتم میخواید چیکارم کنید
زن داییم زد زیر خنده و گفت خودتو آماده کن که سنگ توالت امروزمون باید بشی
منم خیلی ترسیدم و با گریه افتادم به پای هردونفرشون و کلی خواهش و التماس کردم که از این کار خوشم نمیاد و اینکه من بچم واسه اینکار
همونطور که سرمو گذاشته بودم روی پای زن داییم ژیلا با پاش محکم زد تو صورتم جوری که از لبم خون اومد زن داییم با خنده گفت ژیلا بابا بچه مردم گناه داره یکم اروم تر بزنش ژیلا هم گفت خب تو بزن ببینم چطوری میزنیش
زن داییمم با پاشنه پاش زد توی چشمم جوری که چشممو یه لحظه نتونستم باز کنم بعد جفتشون زدن زیر خنده منم کف دستشویی دراز کشیده بودم ژیلا بالای سرم وایساد و شلوارشو باز کرد خم شد و کونشو نزدیک به دهنم کرد منم داشتم گریه میکردم که یه عالمه عن اومد توی صورتم منم دهنمو بسته بودم زن داییم گفت ژیلا دهن بهنام بستش چیزی نریختی تو دهنش
بعد ژیلا پاشنه کفششو کرد توی دهنم و با پاشنش دهنمو باز کرد و عنش رفت توی دهنم بعد زن داییم دامنشو بالا زد شلوارشو پایین کشید و اول شاششو ریخت روی صورتم و زد زیر خنده گفت دهنمو باز کنم مزه داغی شاشو کاملا حس کردم بعد کونشو آورد چسبوند به دهنم و گوهشو خالی کرد تو حلقم
بعدش بلند شد و جفتشون کفشاشونو میاوردن روی صورتم و گوه روی صورتمو می ساییدن به هم بعد به شلنگ آب صورتمو آب گرفتن وقتی صورتم تمیز شد بعدش ازم خواستن توی وان حموم دراز بکشم
منم بدون معطلی دراز کشیدم ژیلا شیر وان رو باز کرد و آب تا نصفه وان بالا اومد
بعد هر دوتایی اومدن توی وان و زن داییم دو پایی صورتمو فشار داد زیر آب ژیلا هم پاهاشو گذاشته بود روی دستم جوری که نمیتونستم هیچ کاری کنم هر چه تقلا میکردم زن داییم پاشو از روی صورتم برنمیداشت
تا جایی که داشتم از هوش میرفتم یهو پاشو برداشت منم نفس نفس سرمو بالا اوردم بعد ژیلا اومد بالای سرم وایساد منم کلی با گریه و هق هق گفتم التماس میکنم اینکارو نکنید بخدا میمیرم و این


بردگی برای زن داییم و خواهرش

#فتیش #ارباب_و_برده #زندایی

سلام وقتتون بخیر
این داستان من صددرصد واقعیه و هیچ کجاش تخیلی نیست…
من اسمم بهنامه و ۲۴سالمه نمیدونم دقیقا چرا عاشق پالیسی و بردگی واسه خانوما شدم فقط میدونم دقیق بعد اینکه زمان بچگیم عمم با پاهاش باهام بازی میکرد مطمئنم بخاطر اون کارا به پا علاقه مند شدم
اولا نمیدونستم خودارضایی چیه تا اینکه تو نت میگشتم و عکسای میسترس و برده رو میدیدم و خودبخود آلت تناسلیم راست میشد اولین خودارضایی رو اون موقع انجام دادم
چندین سال با فیلم و عکس ارضا میشدم تا اینکه پالیسی برام شده بود بزرگترین آرزو و دربدر دنبال یه خانوم بودم که پاشو بلیسم
چند بار هم رفتم پیش یه جنده و ازش خواستم که پاشو بلیسم ولی اون خوشی که میخواستم اون لحظه حس نمیکردم
تا اینکه کم کم به پاهای زن داییم علاقه پیدا کردم و آرزوی پالیسی واسه زن داییم بزرگترین هدفم شده بود
یهو خبردار شدم که داییم تصادف کرده و رفته تو کما سر همین ماجرا مامانم از زن داییم خواست یا بیاد خونه ما بخوابه یا من شبا برم خونشون که تنها نباشه چون بچه هم نداشتن
بعد زن داییم گفت اگه بهنام زحمتش نمیشه شبا بیاد خونمون البته من اون موقع ۱۷سالم بود و بچه بودم وقتی مامانم گفت یه مدت باید بری خونه داییت شبا بخوابی تا زن داییت تنها نباشه انگاری صاحب صد میلیارد پول شده بودم
منم سریع لباسامو کتاب های مدرسمو جمع کردمو رفتم خونه داییم
زنگشونو زدم کسی در باز نکرد زنگ زدم زن داییم گفت بهنام جان هستم بیمارستان تا یک ساعت دیگه برمیگردم کلید خونه رو دادم دست همسایه طبقه بالامون ازش بگیر برو تو خونه تا برگردم
منم کلید رو گرفتم وارد خونه شدم و سریع رفتم سمت کشو لباس زن داییم و دنبال جوراباش گشتم
یهو دیدم نزدیکای ۶جفت جوراب نازک مشکی و رنگ پا تو کشو لباساشه
همشو دراوردم و اینقدر با زبون لیسشون زدم که زبونم قرمز شد
بعد دو جفتشو کردم تو دهنم و یه عالمه جویدم و آبشو قورت دادم مزه شور جوراباش رو حس میکردم
بعد از دهنم درش اوردم و انداختم رو طناب جلو افتاب که خشک بشن
بعد همون شکلی گذاشتمش تو کشو و خودمو ارضا کردم بعد نیم ساعت زن داییم اومد خونه وقتی وارد شد پاهاشو دیدم یه جوراب نازک سفید ساق کوتاه کفه دار پاش بود از همونا که پرستار های بیمارستان پا میکنن
منم آرزو داشتم فقط یکبار جلوی پاش دراز بکشم و با پاهاش از روی صورتم رد بشه
تو همین تخیلات خودم بودم که زن داییم گفت کجایی بهنام چرا جواب سلاممو نمیدی منم به خودم اومدم گفتم ببخشید زن دایی بخاطر داییم ناراحت شدم
بعد زن داییم گفت باید ببخشید مزاحمت شدم به مامانت گفتم نیازی نیست بیایی
منم گفتم نه بابا زن دایی وظیفمه
بعد زن داییم گفت بشین تا لباسامو عوض کنم الان میام پیشت
لباسشو عوض کرد و اومد نشست رو مبل منم زد سرم به بهانه درسام بشینم پایین مبل کنار پای زن داییم
کتابامو گذاشتم زمین خودمم دراز کشیدم تقریبا نیم متری پاهای زن داییم
زن داییم گفت بهنام جان چرا نشستی رو زمین بشین رو مبل راحت درساتو بنویس
منم گفتم نه زن دایی عادتمه همیشه باید دراز بکشم
گفت هرجور راحتی
هنوز جوراباشو در نیاورده بود منم خدا خدا میکردم جوراباشو در نیاره
اخه من عاشق پاهایی هستم که جوراب نازک پاشونه
یهو زن داییم گفت واقعا این بیمارستان پدرمو دراورد اینقدر بالا پایین کردم
منم یه فکری زد سرم به زنداییم گفتم آره والا حق داری بخدا ادم اگه زیادی سرپا باشه پاهاش منفجر میشه
بعد گفتم زن دایی مامانمم عین تو همیشه وقتی از بازار یا هر جای دیگه میومد خونه درد پاهاش خیلی اذیتش میکرد منم جوری پاهاشو ماساژش میدادم که اینقدر راحت میشد خوابش میبرد
بعد گفتم زن دایی میخوای پاهاتو ماساژ بدم
کافیه یک بار تجربه کنی دیگه همیشه ازم میخوای ماساژ پاهات بدم
زن داییم یکمی نگام کرد و گفت بزار پاهامو بشورم اینقدر تو کفش بودن که کثیف شدن
منم گفتم نه نه اگه آب بهش بزنی دیگه ماساژ اثری نداره
باید بعد از ماساژ پاهاتو بشوری
بعد جلوی پاهاش نشستم و یه پاشو با دستم بلند کردم و گذاشتم روی ران خودم و شروع به مالیدنش کردم
داغی پاش اینقدر آرامش بخش بود که دوست داشتم تا ابد دستمو از روی پاش برندارم
بعد اون یکی پاشو بلند کردم و گذاشتم کنار هم دیگه
یهو زن داییم به شوخی گفت ببخشید اگه پاهام بو میدن خودت نذاشتی بشوریم الانم باید تحمل کنی
منم گفتم به این بو عادت کردم
اینقدر پاهای مامانم و خواهرمو اینجوری جلوم گذاشتم که دیگه واسم عادیه
دقیقا پاشنه یکی از پاهای زن داییم روی کیرم بود و کیرم سیخ شد منم هرکاری میکردم نمیتونستم کیرمو جمع جور کنم
زن داییم یکم پاشو فشار داد روی کیرم و بدتر شدم
همینجور داشتم پاهای زن داییمو ماساژ میدادم دیدم زن داییم چشماشو بسته و خوابش برده منم یکم پاهاشو جابجا کردم و بالا پایین کردم ولی فهمیدم خوابش سنگینه
بعد خیلی آروم پاهاشو بلند کر






نیاز زن مطلقه خواهرزن

چند روزی بود که واژن ندا مشکل داشت و من از سکس محروم شده بودم بعد از خوردن دارو هاش بردمش دکتر زنان که مشخص شد مشکلش رفع نشده و ی مدت دیگه باید از پماد و قرص همزمان استفاده کنه و شاید تا چند ماه آینده هم نباید سکس از جلو داشته باشیم من از سکس مقعدی بدم میاد بنابراین تا اطلاع ثانوی سکس تعطیل بود البته در خلوت خودم دنبال راه حلهای مختلف بودم ولی نتیجه نداشت خواهر زنم بیتا که دو سال بود طلاق گرفته بود گاهی میومد و به زنم کمک میکرد یه روز عصر که خواب بودم با صدای ندا بیدار شدم سریع خودمو به آشپزخونه رسوندم لوله زیر سینک ترک برداشته بود و آب داشت می پاشید به سر و صورت بیتا. سریع فلکه آب رو بستم وقتی برگشتم دیدم سرتاپای بیتا خیس آب شده و لباس نازکش به تنش چسبیده نمیتونستم از بدن جوان و زیباش چشم بردارم بردمش تو اتاق تا لباسهاشو با لباسهای ندا عوض کنه ولی مات هیکل و استایل بدنش شده بودم که با صداش که گفت میشه؟؟؟ به خودم اومدم و یواش رفتم بیرون تا لباسهاشو عوض کنه زنگ زدم از آچاره بیان سه راهی رو عوض کنن بالا سر تعمیرکارها وایساده بودم ولی بدن کم نظیر بیتا جلوی چشمام بود و فکرش مات و مبهوتم کرده بود تعمیرکارها که رفتن رفتم تو اتاق تا لباس عوض کنم لباسهای خیس بیتا رو دیدم برشون داشتم و بیتا رو توی اونا تصور کردم برای چند لحظه چینهایی که وسط خشتکش بود و همه به یک نقطه ختم شده بودن نظرم رو جلب کرد اون نقطه کس بیتا رو نشون میداد کمی نگاه کردم مچاله ش کردم و انداختم تو لباس چرکها. فردا تعطیل بود و قرار بود بیتا شب هم بمونه لباسهاشو ریخت تو ماشین و اومد نشست تلویزیون روشن بود ولی بیتا بی اختیار به زمین خیره شده بود من هم داشتم اونو نگاه میکردم که ی لحظه نگاه هامون با هم تلاقی کردن و بعد از چند ثانیه هر دو به تلویزیون نگاه کردیم من چشمم به تلویزیون بود ولی در واقع بدن لخت بیتا جلوی چشمام بود سفید بدون چین و چروک، جوان و خوش استایل. ندا با خوردن قرصهاش به خواب عمیقی فرو رفته بود تی وی رو خاموش کردم و با اشاره سر بیتا رو به اتاق دعوت کردم آروم بهش گفتم اون اتاق سرده تو اینجا بخواب من میرم اون ور با دستپاچگی گفت نه نگاش کردم گفت نه همینجا بخواب با تعجب گفتم پیش هم؟ سرشو انداخت پایین و گفت از وقتی خیس شدم سردم شده اگه اشکالی نداره پیش هم بخوابیم تا گرممون بشه گفتم اگه از نظر تو اشکالی نداشته باشه… که با عجله گفت نه اتفاقا برا جفتمون خوبه. چراغها رو خاموش کردم گفت چراغ خوابو روشن نکن چیزی نگفتم و تو نور کم اتاق رفتیم روی تخت بیتا رو به دیوار و پشت بمن خوابید و گفت اگه میشه منو بغل کن تا گرم بشم با احتیاط کامل با کمی فاصله از پشت بغلش کردم چند لحظه بعد اومد عقب تر تو بغل من و منم کامل چسبیدم بهش بعد از چند لحظه لمس بدن بیتا باعث شد کیرم شق بشه یواش خواستم ازش فاصله بگیرم تا کیرمو حس نکنه که همونطور که میومد عقب گفت اشکال نداره قشنگ بچسب بهم و سفت بغلم کن سردمه. با تردید طبق خواسته ش عمل کردم کیر شق شده م اذیت میکرد که یکدفعه با دستش گرفت و گذاشت بیخ لاپاش ی جایی بین کس و کونش دیگه کیرم شروع کرد به نبض زدن گفت هه چه باحاله!!! گفتم چی؟ گفت نبض میزنه……این کارش چه معنی میده؟ راستش میگه خیلی تحریک شدم و میخوام ی حرکتی بزنم. خوب منتظر چیه؟ ینی بزنه؟ آره خوب فکر کنم خوشم بیاد. دیگه داشتم دیوونه میشدم ی کم فکر کردم که گفت منتظر چی هستی؟ منم با احتیاط پیژامه شو کشیدم پایین و بعد هم مال خودمو. یواش یواش کیرمو کردم بیخ رونش. گفت ی کم بالاتره ها!!! گفتم من از آنال خوشم نمیاد. کمی فکر کرد قمبلشو بیشتر کرد و سر کیرمو گذاشت لای کس خیسش و منتظر حرکت من موند من همیشه کس کردن از پشت رو دوست داشتم چون مزه کس و کون رو با هم میچشیدم ولی میخ شده بودم و تو شوک بودم که بیتا دوباره کیرمو گرفت و کلاهکشو کرد لای کصش من باز هم بی حرکت بودم گفت بیچاره ندا چی میکشه از دست تو بابا ی حرکتی بزن بفرستش تو. انگار تازه از خواب بیدار شده بودم با دستهام کمرشو گرفتم و بکن بکن و شروع کردم اول آروم بعد کم کم سرعتمو بیشتر کردم چه کس متفاوتی بود گوشتالو، نرم و آبدار، دقیقا همونی که دوست داشتم چند بار خودمو بلند کردم کمرمو گذاشتم رو کونش و با فشار بیشتر کردم تو کصش که هر دفعه با ناله ای خفیف، نفس نفس میزد و میگفت بکن دیگه دیوونه. مانورهای مختلف من عطشش رو بیشتر میکرد و قلبم داشت از سینم میزد بیرون. دیگه زمان از دستم در رفته بود فقط میدونم وقتی آبم میومد صدای نفسهام خیلی زیاد شده بود ضربانم بالا بود و گر گرفته بودم انگار تموم جونم داشت از سر کیرم میزد بیرون. خواستم بلند شم که بیتا گفت نرو همینجوری بخواب تا هردومون آروم بشیم.

📥برای دانلود فیلم +۱۸ پورن اینجا کلیک کنید 📥





Показано 20 последних публикаций.

25 157

подписчиков
Статистика канала
Популярное в канале