کانال هُنرواره | Art


Гео и язык канала: Иран, Фарси
Категория: Искусство


🖇هُنر نوسانی غیرقابل انفکاک است،
میانِ تکنیک و جنون...📝

این‌جا پُر از کاراکتر و قصه است...🌠
راه ارتباطی👇
t.me/HidenChat_Bot?start=176722911
اولین پست کانال👇
https://t.me/Honarrvareh/8

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Гео и язык канала
Иран, Фарси
Категория
Искусство
Статистика
Фильтр публикаций


این نقاشی نمونه‌ای بارز از تواناییِ این هنرمند در نشان دادنِ طنز و کنایه در نقاشی‌های جانورانِ انسان‌نما است. در این نقاشی یک روباه به تصویر کشیده شده که در یک لباس و ردای قرمزرنگ و سلطنتی با حاشیه‌های سفید و با اعتماد به نفسی بسیار در مرکز یک جلسه‌ در جنگل ایستاده است، در اطرافِ او خرگوش‌ها و سنجاب‌ها در لباس‌هایی رسمی که همانند لباس‌های انسانی‌ هستند قرار دارند و به نظر می‌رسد که به روباهِ سلطان، ادای احترام می‌کنند. جزئیاتِ نقاشی، از بافت‌های لباس جانوران گرفته تا چین‌های لباس‌هایشان، مهارت دقیقِ "ویلیام_هالبروک_بیرد" نقاشِ اثر را نشان می‌دهد. پس‌زمینه‌ی جنگلی با رنگ‌های غنیِ پاییزی، عمق و زمینه‌ای طبیعی به صحنه می‌بخشد و کیفیتِ داستان‌پردازیِ اثر را افزایش می‌دهد. انتخابِ روباه به عنوان شخصیت مرکزی در نقاشی جالب است زیرا روباه معمولاً به عنوان یک شکارچی زیرک شناخته می‌شود اما در این‌جا به عنوان یک شخصیتِ سلطنتی به تصویر کشیده شده که مورد احترامِ سایر جانوران قرار دارد و ممکن است نشان دهنده‌ی این هم باشد که گاهی اوقات کسانی که در مقام قدرت هستند،‌ شایستگی واقعی آن را ندارند. تصویرِ انسان‌نمای روباه، مخاطب را به تفکر درباره‌ی ساختارهای اجتماعی و رفتارهای انسانی وامی‌دارد. این صحنه سؤالاتی درباره‌ی طبیعت، قدرت و دینامیک‌های بین رهبران و پیروانِ آن‌ها را در جامعه‌ی انسانی مطرح می‌کند. آیا رفتارِ سلطنتی روباه نقدی بر ماهیتِ قدرت در انسان‌ها است؟ آیا حالاتِ تسلیم‌آمیزِ خرگوش‌ها و سنجاب‌ها تمایل‌های اجتماعی را برای احترام به کسانی که در موقعیت‌های قدرت هستند، بدون توجه به ویژگی‌های ذاتی آن‌ها، منعکس می‌کند؟ با نسبت دادنِ ویژگی‌های انسانی به جانوران، نقاش مرز بین دنیای جانوران و جامعه‌ی انسانی را محو می‌کند و موجبِ تفکر درباره‌ی شباهت‌های بین این دو می‌شود، مفهومِ کنایه‌آمیز نقاشی، مخاطبان را ترغیب می‌کند تا درباره‌ی ساختارهای قدرت و چگونگی حکمرانیِ حاکمان در جوامع انسانی و نقش‌های اجتماعیِ زیردستان، تأمل کنند.

#نقاشی
@Honarrvareh


تابلوی نقاشی "عالی‌جناب، سلطنت را دریافت می‌کند"
(His Majesty Receives)

اثرِ "ویلیام_هالبروک_بیرد"
(William_Holbrook_Beard)

هنرمند و نقاش آمریکایی که به خاطر نقاشی‌های انتقادی‌اش از حیواناتی که نمادِ فعالیت‌های انسانی هستند،‌ شناخته می‌شود، او این نقاشی را با تکنیک رنگ و روغن روی بوم در سال 1885 خلق کرده است و هم‌اکنون در "موزه‌ی هنری ایندیاناپولیس"
(Indianapolis Museum of Art)
در آمریکا نگهداری می‌شود.

#نقاشی
@Honarrvareh


"شب یلدا"
خواننده: "کوروش_یغمایی"
آلبوم: "گل یخ"
سال انتشار: 1354
@Honarrvareh


نگفتمت که به یغما رَوَد دلت سعدی؟
چو دل به عشق دهی دلبرانِ یغما را،
هنوز با همه دردم امید درمانست
که آخری بُوَد آخر، شَبانِ یلدا را...

"سعدی"
"دیوان اشعار، غزلیات"


این عکس یهویی رو هم امشب از یکی از محله‌های قدیمی شهر و یک چهارچرخ میوه‌فروشی برای آخرین روز پاییز سال 1403 گرفتم D:

"روی گُلِ شما به سرخی و شادابیِ انار و عمرتون به بلندای یلدا"
@Honarrvareh


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
ویدیویی درباره‌ی "تاریخچه‌ی شب یلدا" یا "شب چله" که یکی از زیباترین و پُرطرفدارترین جشن‌های ایرانی است که هر ساله در آخرین شب پاییز و در اولین شب زمستان برگزار می‌شود و در واقع طولانی‌ترین شب سال و فرصتی طلایی برای گِرد هم آمدن خانواده‌ها و دوستان برای جشن گرفتن، تبادل خاطرات و ایجاد لحظات ماندگار در کنار هم است، اما شب یلدا تنها یک جشن ساده نیست و پُر از معنی و نمادهای تاریخی و فرهنگی است. در شب یلدا، خوراکی‌هایی هم مصرف می‌شود که هر کدام دارای نماد و معنای خاصی هستند مانند "انار" که به عنوان نماد تولد و زندگی در نظر گرفته می‌شود علاوه بر این، یکی دیگر از سنت‌های بسیار محبوب شب یلدا، "فال حافظ" است که در آن افراد به کمک دیوان حافظ به پیش‌بینی و شعرخوانی می‌پردازند و آرزوهای خود را در دل می‌پرورانند، در کنار این‌ها قصه‌گویی و نقل داستان‌های قدیمی از دیگر سنت‌های زیبای شب یلدا است که در آن بزرگ‌ترها تجربیات و حکایات خود را برای جوانان بازگو می‌کنند و باعث ایجاد لحظات خاطره‌انگیز می‌شوند. در این ویدیو با تاریخچه‌ی "شب یلدا" از ایران باستان تا به امروز آشنا خواهیم شد.

گوینده و اجرا: "امیر_سودبخش"

@Honarrvareh


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
اجرای موسیقی
"Another Brick in The Wall"
توسط گروه موسیقی معروف راک انگلیسی "پینک فلوید"، این آهنگ به نقد نظام آموزشی و سخت‌گیری‌های آن می‌پردازد و به ویژه در قسمت دوم خود، به عنوان یک سرود اعتراضی علیه سیستم‌های آموزشی نادرست مطرح شده و تأثیر زیادی بر فرهنگ موسیقی و از نظر اجتماعی داشته است.

"Pink Floyd"_"Another Brick in The Wall", "PULSE Remastered", 1994

@Honarrvareh


رب‌النوعی صبحدم روزی به گشت، 
بر گُلِ سرخی سَحرگه می‌گذشت... 

دید بر برگِ گُلی، سه قطره آب 
که هَمی خوانند او را با شتاب 

گفتنش ما راست گفتاری بِهم
از تو می‌خواهیم تا باشی حَکَم...

گفت: اول هر یکی گوید که کیست؟ 
باعثِ برتر شدن بیهوده نیست... 

اولی گفتا: نسیمی صبحدم،
در سحرگاهان در آن نیلی خِیَم...

جانِ من از آسمان آمد پدید، 
باغ و بستانش بی من خُرّم مَدید... 

دومی گفتا: که من دُختِ یَمَم،
زاده‌ی دریا و بَحرِ اعظمم...

من زِ اقیانوس مَوّاج آمدم 
چتر شاهی بر سرِ گل‌ها زدم

سومی را گفت: که ای دُختِ یَمَن 
چیستی تو چون نمی‌گویی سخن؟ 

گفت: اشکم من، نه چیز دیگری 
افتادم من زِ چشم دختری 

حالیا هیچم چه گویم چیستم
غیرِ اشکِ دختری من نیستم...

رب‌النوعش گفت: که ای عالی‌سرشت 
جمله خوبانند در پیشِ تو زشت

از دل و دیده تو می‌آیی بُرون 
برتری داری تو بر هر چه فُزون...


برگردان ترجمه‌ی شعر "قطرات سه‌گانه" سروده‌ی "تریللو" شاعر و داستان‌نویس ایتالیایی توسط "حسن_وحید دستگِردی" از شاعران اواخر سده نوزدهم در ایران

@Honarrvareh


روزی هنگام سحرگاهانِ رب‌النوع، "سپیده‌دم" از نزدیکیِ گل سرخ شکفته‌ای می‌گذشت که سه قطره آب بر روی گُلی مشاهده نمود که او را صدا می‌کردند پس پاسخ آن‌ها را داد:
-چه می‌گویید ای قطراتِ درخشان؟
+می‌خواهیم در میانِ ما حَکَم شوی...
-مطلب چیست؟
+ما سه قطره‌ایم که هر یک از جایی آمده‌ایم، می‌خواهیم بدانیم کدام یک از ما بهتریم؟
-اول تو خود را معرفی کن...
پس یکی از قطرات، جنبشی کرد و گفت: من از ابر فرود آمده‌ام، من دخترِ دریا و نماینده‌ی اقیانوسِ مَوّاجم...
دومی گفت: من ژاله و پیشروی بامدادم، مرا مَشاطه‌ی صبح و زینت‌بخشِ ریاحین و ازهار می‌نامند...
و پس از آن "سپیده‌دم" رو به قطره‌ی سوم کرد و پرسید: دخترکِ من، تو کیستی؟
+من چیزی نیستم، من از چشمِ دختری افتاده‌ام، نخستین بار "تبسمی" بودم، مدتی "دوستی" نام داشتم و اکنون "اشک" نامیده می‌شوم...
دو قطره‌ی اولی از شنیدن این سخنان خندیدند اما "سپیده‌دم"، قطره‌ی سوم را به دست گرفت و گفت: هان، به خود باز آیید و خودستایی نکنید، این از شما پاکیزه‌تر و گران‌بهاتر است...
اولی گفت: من دخترِ دریا هستم و دومی گفت: من دخترِ آسمانم...
رب‌النوع سپیده‌دم گفت: چنین است اما این قطره، بخارِ لطیفی است که از قلب برخواسته و از مجرای دیده، فرود آمده است...
این بگفت و قطره اشک را مکید و از نظر غایب گشت...

ترجمه‌ی شعر "قطرات سه‌گانه" اثرِ "تریللو" شاعر و داستان‌نویس ایتالیایی که "یوسف اعتصام‌الملک" پدرِ "پروین_اعتصامی" آن را ترجمه و در "مجله‌ی بهار" چاپ کرده است.

@Honarrvareh


"Nocturne"
Artist: "Secret Garden"
Released: "1996"

@Honarrvareh


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
اجرای قطعه موسیقی زیبا و دل‌انگیز "Nocturne" توسط گروه "باغ مخفی"
(Secret Garden)

با ویولون‌نوازی "فینوآلا_شری"
(Fionnuala_Sherry)

ویولونیست ایرلندی و پیانونوازی "رولف_لولاند" (Rolf_Løvland) پیانیست و آهنگساز نروژی، این دو هنرمند گروه دو نفره‌ی "باغ مخفی" را در سال 1995 تشکیل دادند و با آلبوم "ترانه‌هایی از یک باغ مخفی" به شهرت و محبوبیتی جهانی دست یافتند. قطعه‌ی "Nocturne" که در این ویدیو مشاهده می‌کنیم در مسابقه‌ی آواز "یوروویژن" برای دومین بار برنده‌ی این مسابقات شده بود.

@Honarrvareh


تعدادی از آثار زیبای عکاسی اثرِ "آلفرد_استیگلیتس"
(Alfred_Stieglitz) (1864_1946)
عکاس معروف آمریکایی

#عکاسی
@Honarrvareh


"آلفرد_استیگلیتس" در سال 1864 در نیوجرزی از پدر و مادری آلمانی زاده شد. پدر او مردی ثروتمند بود و به صورتی غیرحرفه‌ای نقاشی می‌کرد، بنابراین آلفرد در فضای آزادی‌طلبانه‌ای رشد کرد، او در سال 1881 به آلمان رفت تا در آن‌جا به تحصیل در رشته‌ی مکانیک بپردازد اما دو سال بعد به عکاسی علاقه‌مند شد و به زودی مکانیک را برای همیشه کنار گذاشت. عکاسی سریعاً مبدل به مشغله‌ی فکری حقیقیِ آلفرد شد و او را بر آن داشت که نه تنها بر جنبه‌ی فنی این رشته، بلکه بر جنبه‌ی هنری آن نیز تسلط پیدا کند. در سال 1887 در نمایشگاهی که رئیس هیئت داوران آن عکاس مشهور "پیتر_هنری_امرسون" بود جایزه‌ی اول را دریافت کرد، آلفرد در سال 1905 نخستین نگارخانه‌اش را افتتاح کرد که مرکزی برای هنر و هنرمندان پیشرو بود. او پایه‌گذار جنبش عکاسی جدایی‌طلب و از مدافعان عکاسیِ صریح بود و در طول فعالیت حرفه‌ای خود نقش به‌سزایی در قبولاندنِ عکاسی به‌ عنوان یک شاخه از هنر داشت. او همانند اکثر عکاسان هم‌عصر خود، عکس‌هایی با مشخصه‌ی حکایت‌گونه می‌گرفت یعنی عکس‌هایی که سرگذشتی را روایت می‌کردند و اساساً از نقاشی‌های مردم‌پسند الهام گرفته شده بودند، آثارِ او آن‌قدر طبیعی و واقع‌نما بود که وقتی در سال 1896 یکی از عکس‌هایش در نشریه‌ی "فتوگرافیک تایمز" به چاپ رسید، بسیاری از خوانندگان، آن را تصویرِ یک نقاشی پنداشتند، او هنرمندی بود که با کوشش‌های بسیار خود، به نخستین عکاسان قرن بیستم امکان داد که سبک متداول آن دوران را که شامل تقلید از موضوعات و جلوه‌های هنرِ نقاشی بود، کنار بگذارند و به تلقی نوین و خاص‌تری از عکاسی روی بیاورند. "آلفرد_استیگلیتس" سهم به سزایی در مشروعیت بخشیدنِ عکاسی به عنوان هنری بَصری و کامل داشت.
در ادامه تعدادی از آثار عکاسیِ این هنرمند را با هم ببینیم.

⬇️⬇️⬇️
#عکاسی
@Honarrvareh


دو عکس از "آلفرد_استیگلیتس"
(Alfred_Stieglitz) (1864_1946)

عکاس معروف آمریکایی

#عکاسی
@Honarrvareh


عمق میدان نامحدودِ مقابل او هشدار و تمثیلی است از جهان واقعی که نه تنها جاودانه نخواهد بود، بلکه پایانی است بر حیات کوتاه‌ بشری، در نیم‌تنه‌ی پایین مرد، حالت صعود او بر قله به گونه‌ای رسم شده که تکیه بر وسیله‌ای مانند عصا ضروری می‌نماید. این عصا، نشانه‌ای است از ناتوانی، ضعف و تنهاییِ او در برابر عظمتِ طبیعت پیش‌ِ رویش، دو صخره‌ی مقابل مرد در سمت چپ و راست نقاشی که رگه‌هایی از شاخه‌های درختان سترون در لابلای آن‌ها به چشم می‌خورد، تقارن و تعادلی را در تصویر باعث شده‌اند که احساس ناپایداری فضای پایین نقاشی را کاهش داده و با پوشش ابر و مه غلیظ، حس امکان پرواز و بال گشودن شخصیت مرد را به بیننده منتقل می‌‌کند. موهای آشفته‌ی مرد و کشیدگی ابرها و مه در محیط با سفیدی غالب بر فضا، نشان از وجود باد سرد و ملایمی دارد که هیچ گرمای امیدبخشی را نوید نمی‌دهد. آمیزش این‌ها با سختی و زمختی صخره‌های مستحکم، سستی و شکنندگیِ توان آدمی در برابر طبیعتی سرد و غیرمنعطف را به خوبی به نمایش می‌گذارد. علاوه بر عمق میدان پیش‌روی شخصیت اثر، حس نگرانی از عمق ناشناخته‌ی حاضر در سطح زیرین مه، سقوط و افولی را القا می‌کند که امید به ادامه‌ی مسیر و رسیدن به دوردست‌ها و آرمان‌های غیرمادی را غیرممکن می‌سازد. "کاسپار_داوید_فریدریش" توانست در تعداد کمی از هنرمندانِ هم‌عصر و پس از خود تأثیر بگذارد و در میان ستایشگرانش، نقاش سمبولیست "ادوارد_مونک" را می‌توان نام برد که آشکارا بازتاب دهنده‌ی آثارِ "کاسپار_داوید_فریدریش" است.

#نقاشی
@Honarrvareh


حالت ایستاده‌ی مرد، متفکرانه است، گویا بر اثر خیره ماندن بر دریایی از مه در خوابِ هیپنوتیزم فرو رفته است اگر چه این وضعیت، بیشتر به تجربه‌ای معنوی شباهت دارد اما انگار مرد در نقاشی، متحیر و سرگردانِ آینده‌ای پیش‌بینی نشده است. پشت کردنِ او به مخاطب، نه تنها بینندگان را نادیده نمی‌گیرد بلکه به آن‌ها اختیار می‌دهد تا با سهیم شدن در این تجربه، دنیایی را که از دید او به بیننده ارائه می‌شود را ببینند و در مورد ویژگی‌های مبهمِ آن به تفسیر بنشینند، در مقابل می‌توان این گونه تفسیر کرد که نقاش با استفاده از تکنیک موسوم به ترسیمِ اندامِ افراد از پشت سر، اندام مردِ در تصویر طوری است که انگار می‌خواهد رازی را از ما پنهان ‌کند، در این حالت مطمئن نیستیم که مرد در چه فکری است و یا چه عکس‌‌العملی در برابر محیطی که او را احاطه کرده است از خود بروز خواهد داد، این جداسازیِ شخصیت اثر از بیننده، کانون توجهات بعدی را بیشتر بر زیباییِ محیط، متمرکز می‌سازد تا نقشی که مرد در طبیعت ایفا می‌کند از طرفی وقتی بیننده قادر به دیدن چهره‌ی مرد در تصویر نیست، نقاشی لحنی پرسش‌ برانگیز به خود می‌گیرد. در سایر آثار "کاسپار_داوید_فریدریش" و روی هم‌ رفته در سبک رومانتیک، سرگردانیِ انسان و حیرت و وحشت از طبیعتِ شبح‌وار، خیلی پیش‌تر از آن، در درون او شکل گرفته است هرچند لباس رسمی این مردِ بدون چهره، ذهن مخاطب را به ملیت و فرهنگ خاصی جلب می‌کند اما می‌تواند نمایندگی هر انسان سرگردان و متحیری را بر عهده بگیرد. ژرفنای اندیشه‌ی مرد، از القائات اساسیِ این اثر هنری است.

#نقاشی
@Honarrvareh


نقاش به جای انتخاب جهت افقی، چشم‌اندازی عمودی را برای نقاشی انتخاب کرده است. حالت قائم و عمودیِ بوم به اندام شخصِ در تصویر حالتی استوار بخشیده است. وجود صخره‌ها در قاعده‌ی تابلو سنگینی و وزن محسوسی را منتقل می‌نماید. اندام مردِ پشت به تصویر دقیقاً در مرکز نقاشی است و این مرکزیت، نگاه اولِ بیننده را بر روی او، متمرکز می‌کند اما بلافاصله بیننده در جستجوی آن چیزی می‌رود که مرد در تصویر در حال نگریستن به آن است. اگر کلیت نقاشی را با دو خط افقی به سه قسمت برابر اما متمایز تقسیم کنیم، آسمان در بالای تصویر، دریای ابر و مه به همراه اندامِ مرد در وسط تصویر و صخره‌ی بزرگ در پیش زمینه‌ی تصویر مشاهده می‌شوند. آسمان دارای عمق میدان و صخره‌ی پیش‌رو در جلوی نقاشی دارای برجستگی است و دریای مه و ابر که مابین آن‌هاست، سه سطح گوناگون و متفاوتی را ایجاد کرده‌ است که به نقاشی در عین انتزاعی بودن، حالتی رئالیستی و سه بُعدی بخشیده است. هر چند نورهای موجود در تصویر، گویی انعکاس و تبادلی است مابین نورهای ساطع شده از آسمان و دریای مه، اما به نظر می‌رسد نورِ موجود در نقاشی از زیرِ سنگ‌ها و صخره‌ها بیرون زده و باعث درخشندگی مه شده است. صخره‌ای که مرد بر آن ایستاده و جاودانه می‌نماید، بیشترین تیرگیِ رنگ را به خود اختصاص داده است پس می‌توان نتیجه گرفت که نور حاضر در محیط، رفت و برگشتی است میان مه، ابرها و آسمان

#نقاشی
@Honarrvareh

Показано 16 последних публикаций.