🔜
Tsunami.
#teaser
-این امکان نداره فلیکس… فقط… فقط شاید یه تشابه کوچیکه!
بوی کاغذ قدیمی، بینی پسر رو لمس میکرد. صفحاتو ورق میزد و روی نوشته های آشنای کتاب دست میکشید. کلمات آشنا بودن، اما نه از اون دسته کلماتی که جایی خونده باشه! جملهها جوری چیده شده بودن که فقط از ذهن پسر بیرون میومد.
“
من بارها این مسیر را طی کردهام. تو هم، مثل من، به آخر راه خواهی رسید. اما سوال اینجاست… این بار چه میکنی؟ هنوز در پی گمشده ات هستی؟”•┄┄•┄┄•
مجبور به انتخاب بود! محبور بود بین لباس فرمی که سالها براش جنگیده و کسی که قلبش رو تسخیر کرده انتخاب کنه. حتی صدای افکارش هم بوی درد میداد.
-انتخاب کن افسر لی! یا اینکه برای همیشه اینجا تموم میشیم؟
+جیس… راه دیگه هم هست… بگو مجبورت کردن… بگو تهدید شدی…
-من این راه و انتخاب کردم!
چشمهای مردِ یونیفرم پوش درد و فریاد میزد.
+چرا… چرا مجبورم میکنی انتخاب کنم…
-چون این تنها راهیه که میتونم هنوز انتخاب بشم.
•┄┄•┄┄•
-دوستم داری؟
پسر به نفس های آروم مرد که بوی دلتنگی ازش حس میشد، گوش میداد. پیرسینگ بینیش توی نور بنفش اتاق میدرخشید؛ لبهاش به لبخند باز شد. لبخندی که هر بار توی قلب پسر کوچکتر، مثل آتیش بازی سال نو سر و صدا درست میکرد.
+آره.
فلیکس بلافاصله مثل بچهها پرسید.
-چندتا؟!
صدای خنده ی کوتاه مرد از گوشهاش عبور کرد، وارد جریان خونش شد و مستقیم توی قلبش نشست.
+اندازه ی کک و مکای زیر چشمات!
•┄┄•┄┄•
مرد هیکلی بیصدا در اتاق رو بست و کلید رو آروم توی قفل چرخوند. صدای خفیف قفل در کافی بود تا نفس توی سینهی پسر کوچک تر حبس بشه.
پارچه ی نازک ملحفه روی پوست نیمه برهنه ی پسر افتاده بود، اما چیزی رو پنهان نمیکرد! مردمک های لرزون هیونجین روی مردی که حالا حساب شده و آروم به سمتش قدم برمیداشت نشست.
- چندبار با فکر کردن بهم خودتو ارضا کردی هیون؟!
با رسیدن به تخت، سایه ی مرد روی تنِ پسر لاغر اندام افتاد و دستاش جایی رو بالای تاج تخت پیدا کردن.
- نمیخوای جواب بدی؟! میخوای خودم حدس بزنم؟!
•┄┄•┄┄•
✧ Name: #Tsunami
✧ Couple: #ChanLix . #MinSung . #ChangJin . #ChanJin
✧ Genre: Romance, Smut, Fantasy, Historical, Mystery
✧ Author: #Nyx |
@canniballecter✧ Telegram Channel:
T.me/HereticTion