ِ میان لباس های آویزان، روی بندِ رخت
اندام زنی پیداست
که تمام زنانگی اش
در چمدان عروسی اش جا ماند
و بی هیچ بوسه ای
خسته از شب های تکراری
هر صبح به بیداری رسید
در آشپزخانه ای تب دار
آرزوهایش ته گرفت
و قُل قُلِ کتری
عاشقانه ترین ملودی اش شد
موهایش در تشنگی پژمرد
و دریک تشت پر از کَف و تنهایی
چنگ می زد به دلش
یقه چرکی که بوی غریبه می داد...
و هرشب با لبخند
منتظر غریبه ای می ماند
که اسمش در شناسنامه اش بود!
#یغما_گلرویی
📚
https://T.Me/Ganjine_Ketab
---------------------------------------------
📚 🎶 ☕️ 🚬 🐢
🍀 ما را به دستِ اهلش بسپارید!
#گنجینه_ی_کتاب
---------------------------------------------
اندام زنی پیداست
که تمام زنانگی اش
در چمدان عروسی اش جا ماند
و بی هیچ بوسه ای
خسته از شب های تکراری
هر صبح به بیداری رسید
در آشپزخانه ای تب دار
آرزوهایش ته گرفت
و قُل قُلِ کتری
عاشقانه ترین ملودی اش شد
موهایش در تشنگی پژمرد
و دریک تشت پر از کَف و تنهایی
چنگ می زد به دلش
یقه چرکی که بوی غریبه می داد...
و هرشب با لبخند
منتظر غریبه ای می ماند
که اسمش در شناسنامه اش بود!
#یغما_گلرویی
📚
https://T.Me/Ganjine_Ketab
---------------------------------------------
📚 🎶 ☕️ 🚬 🐢
🍀 ما را به دستِ اهلش بسپارید!
#گنجینه_ی_کتاب
---------------------------------------------