فردین علیخواه


Гео и язык канала: Иран, Фарси
Категория: не указана


▪️نوشته هایی به دور از قلمبه سلمبه گویی دربارۀ زندگی روزمره ایرانی
ارسال نظر مستقیم:
@alikhahfardin
▪️شیوۀ حمایت مالی از فعالیت ها:
از طریق سایت حامی باش:
https://hamibash.com/fardinalikhah

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Гео и язык канала
Иран, Фарси
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций


اشتباه گرفته اید

🔺طی ماه‌های اخیر، برخی چهره‌های فرهنگی و ادبی کشور در سخنرانی‌های خود از جوانان درخواست می‌کنند تا مهاجرت نکنند، در ایران بمانند و ایران را بسازند. البته بگذریم از اینکه مقاماتی نظیر رئیس جمهور هم مدتی قبل در نشستی چنین درخواستی را مطرح کرد که البته مورد اخیر مایۀ تعجب فراوان است. کسی که تقریباً هیچ برنامه مشخصی(به جز دو درجه کمتر) برای ر‌هایی از بن بست‌های متعدد فعلی کشور ندارد چگونه از جوانان می‌خواهد که نروند و بمانند و‌امیدوار باشند به بهبود اوضاع کشور! عملکرد خود‌ ایشان در این چند ماه به تدریج دارد تبدیل به انگیزۀ جدی مهاجرت برای آن عده‌ای از جوانان می‌شود که در موقعیت شک و تردید برای ترک موطن قرار داشتند. بگذریم.

🔺مخاطب من در این نوشتار کوتاه، چهره‌های فرهنگی و ادبی هستند. صِرف گفتن اینکه بمانید و بسازید و‌امیدوار باشید کارگشا نیست. ماندن، نشانه می‌خواهد، ماندن، کورسویی از‌امید به بهبودی می‌خواهد. هر زمان چنین درخواستی را مطرح کردید لطفاً آن نشانه‌ها را به تفصیل و با نشان دادن یک به یک انگشتانتان بشمارید و شرح دهید. نسل جدید باید قانع شود و با «نصیحت» و «ارشاد» و «ریش سفیدی» میانه خوبی ندارد.

🔺نکته دیگر آنکه ‌ای کاش به جای خطاب قرار دادن جوانان با درخواست‌هایی همچون «نروید»، مقامات خردگریز این کشور را با کلماتی مانند« نکُنید» خطاب قرار دهید. دلیل رفتن جوانان شرایطی است که تصمیمات خردگریزانه مقامات برای آنان ایجاد کرده است. کسی دیگر خراب می‌کند آن وقت شما به جوانان می‌گویید بمان و درست کن! اینان بمانند و درست کنند طرف دیگر باز خراب خواهد کرد!
باید آنکه خراب می‌کند را سرزنش کرد نه آنکه به ناچار از خرابی می‌گریزد.
▪️فردین علیخواه
@fardinalikhah


در ایران مصرف فرهنگی نرمال نیست
فردین علیخواه

✍🏼در مناظره‌ای که در «شبکه آزاد» با دکتر احسان شاه‌قاسمی پیرامون موسیقی و مصرف فرهنگی در ایران داشتم (ویدئوی این نشست طی روز‌های گذشته در صفحات مجازی این شبکه منتشر شده است) گفتم که مصرف فرهنگی در ایران نرمال نیست، به این معنا که پژوهشگران اجتماعی صرفاً بر اساس متغیر‌های معمول در سایر جوامع نمی‌توانند به تحلیل جامعه‌شناختی آن بپردازند.

✍🏼مصرف فرهنگی در ایران در نمونه‌های مختلفی به مسیر مقاومت وارد می‌شود. در واقع، ورود و مداخله پیوستۀ سیاست رسمی در عرصه‌های فرهنگ، علاوه بر همه پیامد‌های فاجعه‌باری که به بار می‌آورد و آورده است، مصرف‌کنندگان فرهنگیِ بی‌توجه و بی‌علاقه به اثری خاص را تبدیل به مصرف‌کنندگانی حساس می‌کند. به این ترتیب، مصرف‌کننده نه بر اساس شاخص‌های اقتصادی، اجتماعی و فردی‌ای که دارد بلکه در نتیجۀ واکنش سیاست رسمی به اثری خاص، جزوی از گروه مصرف‌کنندگان آن اثر می‌شود. در این شرایط صحبت از استقبال از یک اثر به دلیل معیار‌های هنری نیز چندان قابل دفاع نخواهد بود چرا که مشخص نیست مصرف‌کننده بر چه مبنایی از این اثر استقبال کرده است. آیا چنین استقبالی واکنشی به مداخله حاکمیت در عرصه هنر بوده یا طبق روالی طبیعی رخ داده است؟ متأسفانه این امر پیامد مداخله بی‌منطق سیاست در عرصه فرهنگ است.

✍🏼در رسانه‌های جمعی خواندم که ستاد امر به معروف و نهی از منکر از فیلیمو شکایت کرده است؛ به دلیل برخی سکانس‌هایی که در سریال «تاسیان» وجود دارد. به گمانم تاکنون یک قسمت از این سریال پخش شده است. با دیدن این خبر، در صفحه شخصی‌ام نوشتم که در این روز‌ها، نشر چنین خبری کاملاً و صددرصد به نفع یک سریال یا فیلم است چرا که مخاطبان آن بی‌تردید رشد چشمگیری خواهد داشت. پس از آن، چندین نفر از دنبال‌کنندگان صفحه‌ام پیام دادند که قصد نداشتند بیننده این سریال باشند ولی حالا که اینطور شده است قطعاً آن را خواهند دید.

✍🏼به هر حال این اقدام نهادی از حاکمیت، کارکرد و اثر خودش را داشت، یعنی کمک کرد تا خبر تولید و پخش سریال در جامعه منتشر شود و عده‌ای را تشویق کند تا از روی مقاومت و لجاجت هم شده از این سریال استقبال کنند و به واسطۀ این سریال به برخی نهاد‌ها پیام بدهند. هموطنان ترکمن ضرب‌المثلی دارند. می‌گویند« سامان اوتلا، آد قاضان». یعنی کاه آتش بزن و اسم در کن. این روز‌ها، نتیجه واکنش ستاد یادشده به هر پدیده فرهنگی، استقبال بیشتر گروه‌های اجتماعی از آن پدیده است. اینان کاه آتش می‌زنند ولی حاصل آن می‌شود اسم درکردن دیگران.

✍🏼از این بحث نکته‌ای جامعه شناختی نیز متصور است. در بازاریابی، تکنیکی با عنوان تبلیغات منفی negative marketing وجود دارد. در این تکنیک، یک شرکت یا کمپانی، تبلیغات مربوط به محصول خود را بر بزرگنمایی نقاط ضعف محصولات سایر شرکت‌ها متمرکز می‌کند تا مصرف‌کنندگان احتمالی به خوبی‌های محصول شرکت یادشده پی ببرند. در جامعه ایران، به وضعیتی رسیده‌ایم که سیاست رسمی، بر هر اثری دست می‌گذارد و ضعف یا نقصانی را در آن شناسائی می‌کند بخش‌هایی از جامعه، بر عکس، همان را نقطه قوت می‌بینند. مگر تا این حد شکاف اجتماعی درباره پدیده‌های فرهنگی را به آسانی می‌توان پر کرد؟ گویی حاکمیت و بخش هایی از جامعه در دو دنیای کاملا گوناگون زندگی می کنند.

✍🏼به جملات آغازین برگردم. در ایران مصرف کالا‌های فرهنگی، تابع متغیر‌هایی نیست که جامعه‌شناسان سایر کشور‌ها درباره آن بحث می‌کنند. در ایران موضع سیاست رسمی نسبت به کالا‌های فرهنگی اهمیت دارد. کافی است جامعه درک کند که این موضع نسبت به کالایی، منفی است و این، مسیری جدید برای آن کالای فرهنگی رقم می زند.
@fardinalikhah


یادداشت زیر در خبرآنلاین منتشر شده است:👇🏽👇🏽👇🏽


سلام میرزا‌آقا
حالت چطور است؟ زنده‌ای؟ سؤالم احوال‌پرسی ساده یا فقط از روی ادب و نزاکت نیست. واقعا زنده‌ای؟ با این اوضاع اقتصادی می‌توانی زنده بمانی؟ روزگارت چطور می‌گذرد؟
میرزا آقا، سال 96 دل خیلی‌ها برای تو سوخت. در آن عکس، در صورتت اندوه خاصی نشسته بود که بر هر آدمی واقعا اثر می‌کرد. اشک، هراس، امید، بیم. همه اینها در صورت رنج‌کشیده‌ات احساس می شد. یادت هست عکسی را در دست گرفته بودی؟ امیدوار بودی که زندگی‌مان بهتر می‌شود. نه؟ آن روزها خط و خطوط صورت‌های ما کمتر از تو بود. شغلی ثابت داشتیم و با درآمدش زندگی‌مان به هر حال پیش می‌رفت. آن زمان به ما می‌گفتند طبقه متوسط. حالا صورت ما مانند صورت آن روزهای تو شده با این فرق که دل هیچ کس برای ما نمی سوزد شاید چون همه مثل هم شده ایم. نمی دانم چه هستیم ولی اطمینان دارم که دیگر جزو طبقه متوسط نیستیم. برای همین حال تو را پرسیدم. تو الأن جزو کدام طبقه هستی؟ اصلا جزو طبقه‌ای به حساب می‌آیی؟ ما همه میرزاآقا شده ایم تو حالا چه شده ای پدرجان؟
قربانت
@fardinalikhah


Репост из: آزاد | Azad
Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
🎥 حکومت در فرهنگ دخالت نکند

🔶 بخشی از گفتگوی فردین علیخواه و احسان شاه‌قاسمی

🔻فردین علیخواه: تجربه این ۴۵ سال نشان داده که به اسم دفاع در برابر تهاجم فرهنگی، با اموری مبارزه می‌کنند که در نهایت، با تاخیر و هزینه زیاد آنها را می‌پذیرند و عقب‌نشینی می‌کنند.

🎞 فیلم کامل این گفتگو در یوتوب آزاد:
https://youtu.be/AVRghH3Tpes

✅ حمایت «ارزی» و «ریالی» از آزاد

🆔@AzadSocial


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
جز تأسف چه می توان گفت😔😔😔




Репост из: آزاد | Azad
Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
🎥 موسیقی خوب، موسیقی بد؟ از شجریان تا تتلو

🔶 گفتگوی فردین علیخواه و احسان شاه‌قاسمی

🔻احسان شاه‌قاسمی
: در تاریخ فرهنگی ایران آثار برجسته زیادی وجود دارد که نسل جوان از آن بیگانه است. با اجبار نمی‌شود علاقه‌مندی هنری ایجاد کرد، اما گرایش این‌چنین به موسیقی‌های امروزی برآمده از بی‌توجهی سیاستی به گسترش موسیقی‌های اصیل است. جذابیت‌های فرهنگ ما بسیار گسترده است، باید سعی کنیم توجه جوانان را به آن جلب کنیم.

🔻فردین علیخواه: با مطالعه سلیقه موسیقایی جوان امروز می‌توانیم علت شکل‌گیری چنین علاقه‌مندی‌ای را کشف کنیم. در سبک موسیقی رپ یک عصیانی هست که جوان با آن ارتباط می‌گیرد. سیطره سیاست رسمی چنان در زندگی‌ها گسترده شده است که بهتر است به‌جای نقد سلیقه هنری جوانان، تلاش کنیم که در کنار آنها بایستیم، نه در مقابلشان.

🎞 فیلم کامل این گفتگو در یوتوب آزاد:
https://youtu.be/AVRghH3Tpes

✅ حمایت «ارزی» و «ریالی» از آزاد

🆔@AzadSocial


متن مصاحبه.pdf
926.4Кб
قسمتی از متن مصاحبه:
موسیقی می تواند به زندگی روزمره ما سامان دهد و آنرا معناپذیر سازد. ما چه به شکل بی واسطه و چه به شکل پس‌زمینه؛ همواره با موسیقی ارتباط داریم. به قول تیا دنورا، موسیقی این قدرت را دارد که به زندگی ما معنا بدهد. به قول پژوهشگر دیگری، گویی ما همواره موسیقی متن زندگی مان را پخش می کنیم و خودمان با سلیقه خودمان موسیقی متن زندگی مان را روی لحظه های خوب و یا بد زندگی مان قرار می دهیم. در واقع ما هر روز آهنگساز زندگی خودمان می شویم. البته باید نقش های مختلف موسیقی را از هم تفکیک کرد. موسیقی به مثابه «تولیدگر»، موسیقی به مثابه «روایتگر»، موسیقی به مثابه «تأییدگر» یا موسیقی به مثابه «نشانگر».

🔵گفتگو با فردین علیخواه
🔵منبع: مجله اندیشه آینده-سال سوم-شماره هشتم(دی 1403)
🔵مصاحبه کننده: کیاوش کلهر
@fardinalikhah


چهارشنبه 10 بهمن ساعت 6 عصر در پردیس سینمائی ساحل در شهر اصفهان از منظر جامعه شناسی موسیقی درباره موسیقی پاپ کره ای(کِی پاپ) خواهم گفت.
لطفا با دوستان علاقه مند در اصفهان به اشتراک بگذارید.




نسخه طولانی تری از یادداشت«آدامس فرگوسن» در خبرآنلاین منتشر شده که در لینک زیر می توانید بخوانید👇🏽👇🏽


آدامس فرگوسن به قیمت 456 هزار یورو

دنیای عجیبی داریم. تعریف «میراث» بسیار متنوع و متفاوت شده است. آنچه نخبگان از خود به یادگار می‌گذارند دیگر صرفا‌ شامل اندیشه‌ها، آموخته‌ها، اختراعات، دانش و افکار و تجارب ارزنده‌شان نیست. آدامس، بله آدامس هم جزوی از میراث آدم‌های بزرگ شده است. آدامس آدم‌های بزرگ، که روزی شانس و افتخار آنرا داشته‌اند تا بین دندان‌های آنها قرار گیرند و با خشم و دلواپسی جویده شوند هم قرار است در جایی تحت مراقبت و محافظت شدید باشند و روز به روز بر ارزش پولی آن‌ها افزوده شود. خوش به حال آدامس. آدامس محترم و چه بسا «مقدس» شمرده می شود چون روزی در مسابقه فوتبال مهمی افتخار حضور در دهان «سر الکس فرگوسن» را داشته است.

دنیای‌مان دارد سطحی می شود. نه؟ قرار بود در جهان مدرن، سحر و جادو کنار گذاشته شود و «جان پنداری» اشیاء برچیده شود. شد؟ چرا جهان هنوز دربند آدامسی است که روزی توسط فرگوسن جویده شده؟

وقتی می توانیم تمام فیلم های مسابقات فرگوسن را ببینیم و از او بیاموزیم کارکرد آدامس تفی او برای بشر دقیقا چیست؟ او هنوز زنده است و بی تردید در حال جویدن آدامس های دیگری است. هر آدامس چند؟



@fardinalikhah


▪️مرضیه کهرانی، نویسنده و داستان نویس، قلم‌رنجه کرده‌اند و در نشریه وزین جهان کتاب، مروری داشته‌اند بر «مجموعه داستان واویشکا». در ادامه سرآغاز نوشته ایشان می‌آید:

واویشکا، مجموعه‌ی خوشمزه
واویشکا اثر فردین علیخواه تازه از تنور چاپ بیرون آمده. پخته شدن این واویشکا کمی بیش از معمول طول کشید. این غذا به جای اینکه روند همیشگی پخت یک کتاب را بگذراند؛ افتاد در چرخه‌ای که اگر ادامه پیدا می‌کرد؛ ممکن بود بسوزد یا کمِ کم از دهن بیفتد. خوشبختانه قبل از این اتفاق، واویشکا پخته و آماده از تنور بیرون آمد. بماند که قرار بود با دورچین‌های بیشتری سِرو شود که چاقوهایی دست به کار شدند و مقداری از مواد اولیه‌اش را کم کردند.

واویشکا مجموعه داستان کوتاه فردین علیخواهِ جامعه‌شناس است. خودش می‌گوید:
«معلم جامعه‌شناسی هستم و در دانشگاه درس می‌دهم. کتاب می‌نویسم، مقاله می‌نویسم، جستار می‌نویسم، مصاحبه می‌کنم و سایر فعالیت‌هایی که همه‌ی آنها در راستای زندگی حرفه‌ای‌ام است. در جهان پیرامونم اتفاق‌ها، رویداد‌ها و حرف‌هایی می‌بینم و می‌شنوم که دوست دارم برای کسی تعریف‌شان کنم؛ ولی در هیچ‌کدام از قالب‌هایی که گفتم، نمی‌گنجند. دوست ندارم به تحلیل جامعه‌شناختی آنها بپردازم. دوست دارم به زبان خودم برای کسی تعریفشان کنم. دوست دارم قصه بگویم برای کسی!»

بپذیریم که هر کس قصه‌ای دارد و دنبال مجالی می‌گردد برای گفتنش. فردین علیخواه، داستان کوتاه را انتخاب کرده برای تعریف کردن قصه‌هایش. نویسندگان زیادی داستان می‌نویسند؛ اما کمتر داستان‌نویسی هست که دانش جامعه‌شناسی داشته باشد، مقام علمی‌اش هم بالا باشد و چند کتاب و چندین مقاله هم چاپ کرده باشد و همچنان تصمیم بگیرد که بعضی از حرف‌هایش را با داستان فریاد بزند. چنین کسی محال است بتواند از زمینه‌ی اصلی فکری‌اش بگذرد و مضمون‌هایی انتخاب کند به دور از دانش اصلی‌اش. اصلا مهم‌ترین ویژگی این مجموعه داستان همین است. لایه‌ی زیرین همه‌ی داستان‌ها دغدغه‌های جامعه‌شناسانه است که به طور حتم طراحی‌اش از هر داستان‌نویسی برنمی‌آید.
بیایید نگاهی بیندازیم به داستان‌ها در قالب همان تعریفی که ایشان از جامعه‌شناسی ارائه داده‌اند.
...
(به دلیل رعایت اخلاق نشر، برای خواندن ادامه این نوشته می توانید به مجله جهان کتاب، شماره 408، در سایت جهان کتاب مراجعه کنید)

🔵🔵🔵
در صورت تمایل، برای سفارش پستی مجموعه داستان واویشکا نیز می توانید به آدرس زیر در تلگرام پیام ارسال کنید:
✅✅@sabapashakhani

..........................................................................................
https://uploadkon.ir/uploads/46e207_25Screenshot-1680-.png




نوشته زیر به بهانه عکسی معروف در لحظه تحویل سال در شهر پاریس، در پایگاه تحلیلی خبری عصر ایران منتشر شده است👇🏽👇🏽👇🏽


همه چیز بر عکس شده است!

🔵یک سازمان دولتی اعلام کرده است که سالانه حدود 50 هزار نفر بر اثر آلودگی هوا جان خود را از دست می دهند. سازمانی دیگر اعلام کرده سالانه حدود 20 هزار نفر بر اثر تصادفات رانندگی جان خود را از دست می دهند. سازمانی دیگر اعلام کرده که سالانه حدود 50 هزار نفر بر اثر دیابت جان خود را از دست می دهند. آن یکی اعلام کرده سالانه حدود 60 هزار نفر بر اثر مصرف دخانیات می میرند. مرگ 7 هزار نفر در سال بر اثر خودکشی را هم به این آمارها اضافه کنید. این را هم سازمانی دیگر گفته.

🔵هر روز سازمانی، تعداد مرگ هایی را اعلام می کند که سالانه بر اثر مصرف یا عدم مصرف چیزی، و انجام یا عدم انجام کاری رخ می دهد. در اغلب موارد نیز هیچ تقصیری متوجه بی کفایتی آنها نیست.

🔵به گمانم شاهد تغییری تدریجی در وظایف سازمان های حاکمیتی هستیم. یکی از مهم ترین وظایف آنها دارد می شود اعلام آمار مرگ و میر! هر سازمان وقتی می خواهد اهمیت و منزلت بالای جایگاه و مقامی را که دارد نشان دهد مرگ و میر مرتبط با وظایف سازمانی اش را اعلام می کند. می بینید همه چیز بر عکس شده است؟

🔵با خواندن آمار مختلف سازمان ها درباره مرگ، یک جمله مدام در ذهنم می پیچد:
هر روزی که در این کشور زندگی می کنم قرار نبوده زنده باشم و این مایه خوشحالی است!
@fardinalikhah


ادامه مطلب پیتزا پپرونی، لذت و مقاومت

🔺افراد در دهه شصت به میانجی مصرف، حرف های دیگری می زدند. داستان، فقط خوردن یک خوراکی لذت بخش نبود. آنان وقتی وارد پاساژ پله برقی یا پیتزا گیلار می شدند برای دقایقی نظارت سیاست رسمی را به حالت تعلیق درمی آوردند. آنان با «اصل لذت» به مقابله با «اصل واقعیت» می پرداختند تا بگویند در اقیانوس یکدست‌سازی زندگی روزمره توسط سیاست رسمی، هنوز جزیره هایی متفاوت‌نشین حیات دارند.

🔺طبقه متوسط شهری، همیشه و در هر دوره ای، روش ها و مکان های لذت خودش را می یابد تا نه لذت بلکه هویت متمایزش را نشان دهد و این امر درباره دهه شصت نیز صادق است. مکان های لذت، نظیر پیتزا گیلار یا قنادی نوشین و نگین، هم کالایی خوشمزه می فروختند و هم تجربه ای کمیاب را: تجربه بودن در کنار همقطاران و تجربه اتصال به جهان. پیراشکی کرم دار، یا پیتزا پپرونی پیتزا گیلار مکانی برای رویاپردازی بود، مکانی برای احساس اتصال به جهانی بود که سیاست رسمی ارتباط با آن را محدود کرده بود. در رفتارهای مصرفی اینگونه، شکلی از اعتراض و مقاومت پنهان وجود داشت.

https://kalanshahr.ir/50272


پیتزا پپرونی، لذت و مقاومت
(زندگی روزمره در دهه شصت با نگاهی به رشت)

فردین علیخواه
🔺در صفحات مختلف اینستاگرام، وقتی پستی در خصوص مکان های مشخصی از شهرها منتشر می شود که به سال های دوردست؛ یعنی دهه شصت تعلق دارد، با انبوه نظرات افرادی مواجه می شویم که گاه با حسرت، گاه با اشتیاق، و گاه با اندوه تجربه خود از حضور در آن مکان ها را شرح می دهند. وقتی به سن و سال نویسندگان نظرات دقت می کنیم درمی یابیم که اغلب آنان کم و بیش به نسل معینی تعلق دارند، و به طور مشخص در آن سال ها در حال سپری کردن عصر نوجوانی و یا جوانی خود بودند. برخی نیز کودکانی بودند که به واسطۀ والدین جوان خود فرصت حضور در این مکان ها را داشته اند.

🔺نگارش نظرات در زیر این چنین پست هایی، و استقبال از مکان های مملو از خاطرۀ گذشته، بیانگر آن است که گذشته؛ شکلی جسمانی نیز دارد و امری پاک شدنی و زدودنی نیست. گذشته در حافظه تک‌تک ما ماندگار است و فقط نیازمند بهانه ای است تا خودی نشان دهد و در مقابل چشمان ما ظاهر شود. پیتزا گیلار، کافه قنادی نوشین، کافه قنادی نگین، کتابفروشی نصرت، کتابفروشی طاعتی، آبمیوه هزار و یک شب، آرایشگاه نظام، پاساژ پله برقی و پاساژ شیک رشت از آن جمله اند. هر کدام از این مکان ها در دهه شصت بروبیای خودشان را داشتند. هر کدام از آنها معبد و مقصد عده ای بودند و گمان جامعه شناختی من آن است که هر کدام از این مکان ها برای شناخت وضعیت اجتماعی آن زمان نقشی کلیدی دارند. هر چند هم اکنون مکان های خاطره و مکان های حافظه جمعی اند و امری متعلق به گذشته اند ولی در شناخت اکنون ما نیز پرفایده اند.

🔺انقلاب سال 57 پیروز شده بود. حاکمیت نوظهور نگاه مشخصی به غرب داشت و روشن است که میانه ای نداشت با هر آنچه تصور می کرد نسبتی با غرب دارد. جنگ نیز در جریان بود و شرایط جنگی، از نظر اجتماعی حال و هوای خاصی را بر جامعه حاکم کرده بود. در نتیجه، سیاست رسمی به شکلی سفت‌و‌سخت به دنبال وحدت بود و به گمانش؛ یکدست‌سازی در عرصه زندگی روزمره مسیر تحقق چنین وحدتی محسوب می شد. تنوعات فرهنگی زیست‌جهان ایرانی به سختی تحمل می شد. سیاست رسمی در همه عرصه های زندگی روزمره، از جشن عروسی گرفته تا شکل فراغت در جنگل، از «با چه کسی قدم زدن» در پیاده رو گرفته تا نوع موسیقی داخل ماشین سرک می کشید و به مجازات هر آنچه می پرداخت که تصور می کرد نسبتی با «فرهنگ ولنگار» غرب دارد یا می تواند به وحدت پیش‌گفته در سطرهای قبل خدشه ای وارد نماید. از نظر سیاست رسمی تفاوتی بین معین و گروه غربی «مدرن تاکینگ»، یا بین فیلم «خشم اژدها»ی بروسلی و فیلم «عایشۀ من» ابراهیم تاتلیس وجود نداشت. ارتباط با جهان محدود بود و در آن زمان، رادیو و ویدئو تنها رسانه هایی بودند که می شد تصویر یا تصوّری از جهان کسب کرد.

🔺در آن شرایط، مصرف، کارکرد متفاوتی داشت. مصرف در واقع شکلی از تولید بود. یک کالا با مصرف تمام نمی شد بلکه آغاز می شد. افراد با مصرف یک کالا، معنایی تولید می کردند. روشن تر آنکه، پیتزاهای پیتزا گیلار، معجون های هزار و یک شب و پیراشکی های قنادی نوشین فقط چیزهایی خوشمزه نبودند. طبقه متوسط در آن زمان، به دنبال مکان ها و کالاهایی بود تا به واسطۀ آنها هویت خود را کشف و بازتولید نماید، تا از طریق سلایق مشترک، موجب گردهم آمدن و بازشناسی هویتی اش بشود. به یاد دارم در آن زمان بعضی ها در مقابل کتابفروشی نصرت می ایستادند و به مشتری هایی نگاه می کردند که در حال خرید کتاب و یا نوار کاست بودند. تصورشان آن بود که «او هم مانند من است و ما سلیقه مشترک داریم». جایی نبود تا افراد همقطاران خود را بیابند. بعضی ها وقتی به پیتزا گیلار می رفتند با کنجکاوی به دیگران نگاه می کردند تا ببینند چه کسانی مانند آنها هستند. مکان های مصرفی، در حکم معابدی بودند که هواداران سلیقه ای مشخص را گرد هم جمع می کردند.
ادامه مطلب در صفحه بعد👇🏽


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
😔😔😔


جناب رئیس جمهور. مشکل آن است که مردم دیگر چشم شان به اخبار نیست و این بسیار خطرناک است. پذیرفتن التهاب و بی ثباتی به مثابه روش زندگی و عنصری اجتناب ناپذیر در زیست-جهان روزمره، ناامیدی از گشایش، یأس از وقوع تغییری جدی در نظام حکمرانی، و افتادن مردمان به دامن تقدیر گراییِ کور بسیار نگران کننده است. همانطور که بی توجهی به اعتراض توسط حاکمیت ها می تواند زیانبار باشد بی توجهی به سکوت نیز چنین است.

Показано 20 последних публикаций.