فلیسه نازنینم… تازگی از من در موردِ برنامهها و آیندهام پرسیده بودی. تعجب کردم از این سؤال!… معلوم است که هیچ برنامه و چشماندازی ندارم، نمیتوانم به آینده بروم. میتوانم به آینده پرتاب شوم، در آینده غلت بزنم، در آینده سکندری بخورم. در بهترین حالت میتوانم از جایم تکان نخورم. امّا بهواقع برنامه و چشماندازی ندارم. حالم خوب باشد، کاملاً از لحظه پُرم. حالم بد باشد، همین لحظه را هم نفرین میکنم، آینده که جایِ خود دارد...
✽
نامه به فلیسه، فرانتس کافکا |
خانه هنر انتظار ؛