آقا من این هیتدادن به لانگ دیستنس را نمیفهمم. یک زمانی تو سنت کم است و بیکاری و پول توی جیبت را از پدرت میگیری، خب منطقی است که اگر بخواهی یک جفت هم پیدا کنی یکی را پیدا کنی که دم دستت باشد و هرگاه که بخواهی، بتونی باهاش وقتت را پر کنی، تیک بزنی و دل و قلوه بدهی و بگیری و حتی گاهی توی پارک یا ماشین هم دستی به سر و رویش بکشی. اما از وقتی که کمی سن و سالت بالاتر رفت و به شغل و مقامی رسیدی یک رابطهی لانگ دیستنس اپتیمالترین حالتی است که میتوانی بهش برسی. لانگدیستنس یعنی نه آنقدری هست که مزاحم کار و بار و زندگیت بشود و نه آنقدری نیست که نبودش توی زندگیت حس بشود. نه آنقدری هست که دغدغهی بودنش روی زندگیت تاثیر بگذارد نه آنقدری نیست که دغدغهی نبودنش روی زندگیت تاثیر بگذارد. نه قرار است آنقدری هم را ببینید که از کار و زندگی بیفتید و نه قرار است آنقدری هم را نبینید که رابطهی بینتان سرد شود. این وسط هم هرکسی سرش به کار خودش گرم است و برای اهداف مهم زندگیش تلاش میکند و تهش خلاهای عاطفی و احساسیش را با طرف مقابل جبران میکند. دیگر چی از این بهتر؟ حالا هرچند هفته یکبار یک ملاقات چند ساعتهی حضوری هم حکم خامهی روی کیک را دارد. البته که اگر کسی توانست ازدواج کند که بهتر اما اگه نتوانست برای یک فرد بالغتر لانگ دیستنس نسبت به سایر اقسام روابط خیر الموجودین است. اصلا لانگ لیو لانگ دستنس!