#تجربه_خامی
#مدافعان_قانون
https://t.me/tajrobiatghazayiنزدیک غروب بود که موکل تماس گرفت .ظاهرا با افرادی که با هزار دوز و کلک رای محکومیتش را گرفته بودند درگیر شده بود . همه رفته بودند کلانتری .
به اصرار موکل منم رفتم . پرونده مسیر تحقیقات را طی میکرد و من هم کمی کمک میکردم . تحقیقات که تمام شد شاکی رفت و موکل منتظر دستور قاضی کشیک در کلانتری ماند .
به ناگاه سربازی وارد شد و گفت جناب سروان دم در درگیری شده است .
همگی سریعا به سمت درب ورودی رفتیم. یکی توی اتاق نگهبانی افتاده بود و آثار جراحت بر روی پیشانی اش هویدا بود .
ناله میکرد و از درد پایش مینالید .
نگاهی به بیرون کلانتری انداختم . شکات موکل نگاه مشکوکی کردند و سریع سوار ماشین شدند و رفتند .
مشخص نبود کی به خدمت پسر جوان رسیده بود .
مامورین و سربازان که سر و صدا رو شنیده بودند؛ سریعا جمع شدند . هر کس به هر طریقی که میتوانست پسرک مجروح را می نواخت .
تلاش من هم برای نجات پسرک بی نتیجه ماند . بعید نبود ادامه ی مداخله ی من موجب ضرب و شتم خودم هم بشود .
هر لحظه تعجبم بیشتر می شد که چه اتفاقی افتاده است که چنین پسرک را مورد ضرب و شتم قرار میدهند .
جالب این بود که سربازان و سایر مامورین همگی پسرک را مینواختند؛ با دلیل یا بی دلیل .
به خود که آمدم از کلانتری خارج شده بودم و بر اینهمه بی قانونی و قانون شکنی تاسف میخوردم .
چطور مامورانی که باید مدافع مردم و قانون باشند بی هیچ دلیلی؛ پسرک را مورد ضرب و جرح قرار میدادند .
شیوه حمله ی دسته جمعی شأن هم جالب بود . انگار به صورت تجربی آموخته بودند که با هر اتفاقی بی محابا حمله کنند و کم نیاورند .
با این اتفاقات؛ موکل شب را در بازداشتگاه گذراند و شکات هم احتمالا در خواب ناز و پسرک در بیمارستان .
بعدا شنیدم که همگی با هم کنار آمدند و قصد دارند به همدیگر رضایت بدهند . نه خانی آمده و نه خانی رفته .
انگار همه می دانند که آخر چنین درگیری هایی یا به سازش ختم می شود یا محکومیت کسی که کتک خورده .
همین و دیگر هیچ . . .
موفق باشید
https://t.me/tajrobiatghazayi