پدری توی بیمارستان نفس های آخرشو میکشید و سه تا پسرهاش بالای سرش بودند ...
رو کرد به پسر اولی و گفت : رستورانها مال تو
رو کرد به پسر دومی گفت : هتل ها هم مال تو
به پسر آخری هم گفت: عزیزم سوپرمارکتها هم مال تو و از دنیا رفت ...
سه تا پسر شروع کردند به گریه و زاری، دکتر که شاهد ماجرا بود گفت : صبر داشته باشید فردا پس فردا سرتون به املاک گرم میشه و داغتون یادتون میره، ولی هیچوقت پدرتون رو فراموش نکنید و براش فاتحه و خیرات کنین ...
پسرا گفتن : چی کُص میگی واسه خودت آقای دکتر ...؟! کدوم ملک ؟! کدوم هتل؟!
پدر ما خایه باقرم نداشت، اون با نیسان آب معدنی میفروخت ، داشت کاراشو تقسیم میکرد ...!
@ChannelColer