از تعلیق خستهام. از این کابوس طولانی خستهام. از بار بدهیها روی شونههام خستهام. از اینقدر در معرض بودن خستهام. از دخالت بیخود آدمها خستهام. از داستانهایی که الکی کش میآد خستهام. از ترسیدن آدمهایی که نباید بترسن خستهام. از برنگشتن ورق خستهام. از این که بگم خستهام خستهام. از سلام کردن و لبخند زدن به آدمها خستهام. از شبهای غلیظ خستهام. صبح میشه و از این که صبح میشه هم خستهام.