Репост из: محمدآقازاده
بازار کار می کردم ، یک روز صاحب کار مرا به در خانه شان فرستاد تا سفته یی که در خانه جا گذاشته است برایشان بیاورم ، وقتی از حجره بیرون زدم شاگرد قدیمی همین حجره را دیدم ، با هم دوست شده بودیم ، گفت برویم نون و انگوری بخریم و ناهار را با هم باشیم ، ماجرا را شرح دادم و گفتم باید سریع بروم و برگردم ، گفت از من می شنوی هر چقدر تعارف کردند داخل خانه نشو ، منتظر نشدم تا دلیل اش را بشنوم
رفتم و در زدم ، مستخدم خانه در باز کرد و سفته را داد و پرسید ناهار خوردی ، گفتم نه ، خیلی اصرار کرد بروم داخل و ناهاری بخورم ، بخاطر غرورم و حرف دوستم نپذیرفتم ، بهانه آوردم عجله دارم ، سفته که به دست صاحب کار دادم ، گفت ناهار خوردی ، گفتم نه ، پرسید نگفتند در خانه بمانی و ناهار بخوری ، گفتم چرا ولی باید بخاطر سفته زود بر می گشتم ، لبخندی زد و دیگر هیچ نگفت
سراغ دوستم رفتم ، دیدم منتظر مانده است ، خودش نون ، انگور و پنیری خریده است ، دونگم را که دادم مشغول خوردن غذا شدیم ، فهمید داخل خانه نشدم ، بدون آنکه بپرسم به حرف آمد و گفت یک روز مرا هم به خانه اش فرستاد و وقتی بر گشتم اشتباه کردم و از دهانم پرید و گفتم ماشالله چه خانه بزرگ و خوشگلی دارید ، خودش برایم کار پیدا کرد و دیگر نگذاشت آنجا کار کنم ، گمانم از چشم زخم می ترسد ،آن روزها پولدارها سعی می کردند پولدار بودن شان را پنهان کنند ، این روزها نه تنها سوپر میلیاردها وضع شان را پنهان نمی کنند بلکه با مانور تجمل آنرا توی جشم ندارها فرو می کنند و حتی می گویند کسی پائین ده میلیون تومان درآمد داشته باشد بی عرضه است و دیگر حتی از چشم زخم ما بی عرضه ها نمی ترسند
@aghazadehmohammad
رفتم و در زدم ، مستخدم خانه در باز کرد و سفته را داد و پرسید ناهار خوردی ، گفتم نه ، خیلی اصرار کرد بروم داخل و ناهاری بخورم ، بخاطر غرورم و حرف دوستم نپذیرفتم ، بهانه آوردم عجله دارم ، سفته که به دست صاحب کار دادم ، گفت ناهار خوردی ، گفتم نه ، پرسید نگفتند در خانه بمانی و ناهار بخوری ، گفتم چرا ولی باید بخاطر سفته زود بر می گشتم ، لبخندی زد و دیگر هیچ نگفت
سراغ دوستم رفتم ، دیدم منتظر مانده است ، خودش نون ، انگور و پنیری خریده است ، دونگم را که دادم مشغول خوردن غذا شدیم ، فهمید داخل خانه نشدم ، بدون آنکه بپرسم به حرف آمد و گفت یک روز مرا هم به خانه اش فرستاد و وقتی بر گشتم اشتباه کردم و از دهانم پرید و گفتم ماشالله چه خانه بزرگ و خوشگلی دارید ، خودش برایم کار پیدا کرد و دیگر نگذاشت آنجا کار کنم ، گمانم از چشم زخم می ترسد ،آن روزها پولدارها سعی می کردند پولدار بودن شان را پنهان کنند ، این روزها نه تنها سوپر میلیاردها وضع شان را پنهان نمی کنند بلکه با مانور تجمل آنرا توی جشم ندارها فرو می کنند و حتی می گویند کسی پائین ده میلیون تومان درآمد داشته باشد بی عرضه است و دیگر حتی از چشم زخم ما بی عرضه ها نمی ترسند
@aghazadehmohammad