تجربه زیسته l امین بزرگیان


Гео и язык канала: Иран, Фарси
Категория: Telegram


آنکه خانه‌ای ندارد، در نوشتن خانه می‌کند. آدورنو
(استفاده، انتشار و به اشتراک گذاری مطالب این صفحه با ذکر نام نویسنده بدون اشکال است)
Contact : aminbozorgian60
https://linktr.ee/amin.bozorgian

Связанные каналы

Гео и язык канала
Иран, Фарси
Категория
Telegram
Статистика
Фильтр публикаций


~ ما در عصری هستیم که میدان سیاست تحت تأثیر فیگوری است که آن را می‌توان «سلبریتی سیاسی» نامید: سلبریتی‌ها در هر میدانی که باشند وظیفه نخست خود را سرگرم کردن مخاطبان از طریق ارزش‌ها و زبان آن میدان می‌دانند: سلبریتی اقتصادی، سلبریتی فرهنگی، سلبریتی کتاب، سلبریتی فلسفه، سلبریتی دین و غیره. برای هریک می‌توان مثال‌های روشنی برگزید. نکته این است که در جریان تسخیر تمامی میدان‌ها، میدان سیاسی هم برخوردار از این فیگور شده و حتی تا حد «رییس جمهور» نیز در جهان ارتقا یافته است. مهمترین دلیل اهمیت یافتن سلبریتی‌ها، منطق مصرفی حاکم بر تمام شئون زیست انسانی و نسبی‌شدن فزاینده‌ی ارزش‌های مدرنیستی است.
سلبریتی سیاسی امکان مصرف سیاست را برای همگان در هاویه‌ای از سرخوشی و بی‌عملی فراهم می‌سازد، کسی که با در اختیار گرفتن گرامر و ادبیات میدان سیاست، جلوی دستگاه‌های‌های مختلف تصویربرداری ظاهر می‌شود و با محتوایی که تولید می‌کند مخاطبان را در نهایت فقط «سرگرم» می‌کند. این سلبریتی هر چند ممکن است رییس‌جمهور شود، نماینده مجلس شود، مهمترین فرد در میان مخالفان نظام شود، حتی زندان برود و اعدام شود؛ اما در نهایت یک سلبریتی است به این معنا که کوچک‌ترین تغییری نمی‌تواند در سلسله مراتب قدرت و نظم سیاسی ایجاد کند.
سلبریتی جایگزین «قهرمان» یا «رهبر» سیاسی است که عصر سرمایه و تصویر دیگر نمی‌تواند آن را تحمل کند، با منطق آن ناسازگار است و جایی برای آن ندارد. کافی است روند اهمیت یافتن افراد در میدان سیاست را در این دهه اخیر دنبال کنیم تا ببینیم چه افرادی با چه سابقه‌ای و چه کارنامه‌ای در میدان سیاست، جمعیت خسته از وضعیت را سرگرم کرده‌اند و تا آنجا اهمیت یافته‌اند که نظام سیاسی مسلط بازداشت و حتی حذف آنان را با تبلیغات گسترده دستاورد خود معرفی کرده است. اگر دقیق‌تر نگاه کنیم حکومت مستقر در رابطه‌ای درهم‌تنیده با مخالفان حرفه‌ای‌اش، به سلبریتی‌های تولیدی توسط اپوزیسیون به شیوه خود «اهمیت مضاعف» می‌دهد تا وضعیت در همین سطح مجازی باقی بماند. هدیه را می‌پذیرد. اپوزیسیون و دوربین‌ها سلبریتی می‌سازند که حتی شاید پیام نوروزی بدهد یا با روسای جمهور دیگر ملاقات کند؛ بادکنک باد می‌شود... و اینجاست که نظام سیاسی به واقع مستقر از دور با لبخند به همه ما چشمک می‌زند.
هر نیروی سیاسی که بتواند فضا را «مفرح» کند و هیچ‌کاری از عهده‌اش بر نیاید، با وجود همه سر و صداها قطعاً هدیه‌ای است به وضعیت موجود.
@AminBozorgiyan


~ اینکه بهار در میان تمامی فرهنگ‌ها یادآور مردگان است بیراه نیست. بهار ارجاع عینی و نمادین قدرتمندی به رستاخیز دارد؛ زمانی که طبیعت دوباره از خواب/مرگ برمی‌خیزد و سبز/زنده می‌شود. مردگان طبیعتاً در بهار بیشتر از هر زمانی به یاد آورده می‌شوند چون تمنای شدیدی برای بازیافتن و دیدن آنکه از دست رفته در آدمی حاضر است، و رستاخیز طبیعت با این تمنای وجودی قرینه می‌شود. امید همیشگی بشر این بوده که مردگان و از دست‌رفتگان همچون طبیعت و درختان دوباره برخیزند و به سوی ما بیایند؛ می‌دانیم که آیین‌های بسیاری حول‌وحوش این وسوسه در طول تاریخ ساخته شده‌اند.

این امید نافرجام البته در تهینای خویش، امید به داشتن یک زندگی دیگر برای خود فرد است؛ آن زندگی‌ای که از پسِ زندگی حاضر سر می‌رسد و من را به کمال مطلوب زیستن، یعنی حیاتی بدون رنج، می‌رساند. در بهار، مردگان را به یاد می‌آوریم تا برای این حقیقت سهمگین تسلّایی یابیم که آنکه مرده است از دسترس ما و زیستن دور شده است.

این رباعی خیام بهتر از هر قطعه‌ای شاید نسبت عمیق میان مرگ و بهار را یادآوری کند:
ابـر آمـد و باز بر سر سبزه گریست
بـی باده‌ی گـلرنگ نـمی‌باید زیست
این سبزه که امروز تماشاگه ماست
تا سبزه‌ی خاکِ ما تماشاگه کیست؟
@AminBozorgiyan


~ در میان همه صداهایی که از امروز صبح از فرامرز اصلانی در گوش‌ام می‌پیچد، و خاطراتی شیرین و تلخ را به یادم می‌آورد-مثل همه شما احتمالاً- یک آهنگ مهجور مانده، حذف و طرد شده از او را می‌خواهم یادآوری کنم که شاید حتی خود هنرمند ما هم چندان ازین یادآوری خشنود نشود.
ما از این قطعه موزیک که در ماه‌های اول بعد از پیروزی انقلاب ۵٧ ضبط شده است چه می‌فهمیم؟ مواجهه ساده‌دلانه، این آثار را در مرحله نخست حذف و سانسور کرده و در صورت بروز، آنها را به «اشتباه» هنرمند و نویسنده یا اجبار حکومت جدید تقلیل می‌دهد؛ اما این آثار مواد شناخت پدیده‌ اجتماعی‌ای هستند که زیر گفتمان مسلط تغییر شکل و معنا یافته است.
به‌عنوان نمونه این آهنگ اصلانی نشان می‌دهد که انقلاب ۵٧ پدیده‌ای جمعی و بیناطبقاتی بوده که از حمایت طبقه فرهنگی جامعه برخوردار بوده است. ضرورت سرنگونی نظام سیاسی‌ای را نشان می‌دهد که مشروعیت خود را از دست داده و از درون منهدم شده تا حدی که هنرمند به صرافت بیانش افتاده است. لحظه انقلاب، لحظه‌ای برای بیان این وضعیت بوده است. ما حال‌وهوای جامعه و کیفیت نظام سیاسی را می‌توانیم در لابه‌لای آثار فرهنگی دوران تشخیص دهیم. این آثار باعث این تحول نبوده‌اند بلکه بیان آنها شده‌اند.
اینکه بعد از استقرار نظام جدید چه اتفاقی افتاده است، موضوع دیگری است و نمی‌توان آن را به این وضعیت تسری داد.

ای هم وطن دوره رنج و حرمان گذشت
دولت پوچ دیوان گذشت
گذشت آن زمانی که آن سان گذشت
گذشت آن زمانی که آن سان گذشت

شد از بیداری انقلاب
کاخ سرمایه‌داری خراب
فصل فضل بشر در رسید
صبح آزادگی بر دمید

دوست می‌دارم تو را هم وطن
دوست می‌دارم تو را ای چو من
دست در دستم بنه این زمان
تا روشنتر شود روزمان.
@AminBozorgiyan


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram


برای والتر بنیامین انقلاب کردن به معنای «شنا کردن در مسیر رودخانه» نیست، بلکه به گفته میشل لِوی، نبردی است بی‌رحمانه‌ با نیروهای کور تاریخ، جنگی سخت و ممتد که نتیجه‌اش را نمی‌توان پیش‌بینی کرد. به همین دلیل است که هربرت مارکوزه در مقدمه‌ای بر کتاب هیجدهم برومر می‌نویسد: «آگاهی به شکست و حتی به استیصال و درماندگی، محصول حقیقت و امیدهایی است که ایده می‌آفریند». امر‌ سیاسی بیش از هرچیز به بدبینی محتاج است، اما نه از آن نوع که با تسلیم شدن و بی‌عملی یکی پنداشته می‌شود، بلکه بدبینی‌ای که راه به امیدهای واهی، شکل‌های گوناگون فریب و وعده، و تجملّات رسانه‌ای نمی‌دهد؛ آن شکلی از بودن که فراخوانی است نومیدانه به مقاومت و کنش، نومیدانه امیدوار بودن، امید به روزی نو که فرا نمی‌رسد.

نوروز مبارک
@AminBozorgiyan


~ صدیقه وسمقی سوژه مهمی در تاریخ جهان اسلام خواهد بود. علاوه بر نقشی که امروزه در کنار بسیاری از زنان و مردان در جنبش فمنیستی ایران دارد، وی نقشی خاص و تأثیرگذار در تضعیف پدرسالاری و مردسالاری در جامعه مسلمانان خواهد داشت.
زنانی در جهان اسلام بوده‌اند همچون فاطمه مرنیسی که سعی کرده‌اند با تفسیر اسلام راه‌هایی را برای نجات مسلمانان از تفاسیر مسلط مردسالارانه از کتاب و سنت نشان بدهند؛ اما غالباً آنان در مقام یک نظریه‌پرداز و محقق باقی مانده‌اند. جنبش زن زندگی آزادی، یعنی همان حرکت جمعی اعتراضی ایرانیان در مقابل با تبعیض‌های موجود در ساحت زندگی اجتماعی و سیاسی زنان، امکانی را فراهم کرد که فقیه نوگرای دینی پا فراتر از تفسیر گذاشته و در مقام یک سوژه سیاسی ظاهر شود.
این ویژگی جنبش‌های اجتماعی است که می‌توانند مرز میان ایده و عمل را کمرنگ کنند و لحظاتی برای عینیت بخشیدن به تئوری را فراهم سازند. وسمقی از معدود زنان متکلم در تاریخ اسلام است و شاید تنها زن متکلمی است در این تاریخ که این فرصت را یافته که دیدگاهش درباره حقّ زن را عینیت بخشد و مادی کند. رد تفسیر غالب فقها درباره حجاب اسلامی ایده‌ای بود که از سال‌ها قبل‌تر او درباره پوشش داشت، اما آنچیزی که تحقق دیدگاهش درباره حجاب را برای خود شخص او فراهم کرد امکانی بود که یک جنبش اجتماعی به او داد. جمعیت زنان به وسمقی این توان را بخشید که جلوه‌ای از دیالکتیک نظر و عمل یا همان پراکسیس شود. این واقعه با سوژگی یک زن فقیه‌ِ مسلمان در تاریخ جهان اسلام لحظه‌ای تاریخی خواهد بود.
@AminBozorgiyan


~ افراد بسیاری هستند که به سبب تجربه‌ی سطوح بالایی از محرومیت‌های فرهنگی و سیاسی، بطور کامل از مناسبات اجتماعی حذف و از سوی جامعه نادیده گرفته می‌شوند. فرض بگیرید کسی اجازه حضور در دانشگاه را ندارد (و یا اخراج شده است) اما کتاب‌هایش در ایران مجوز می‌گیرد، انجمن فیزیک یا انجمن جامعه‌شناسی برایش کلاس و سخنرانی می‌گذارد و نوشته‌هایش در مجلات منتشر می‌شود و غیره؛ این فرد در بهترین شرایط زیستِ هژمونیک یا به تعبیری در موقعیت طلایی منتقد است: هم می‌تواند به سبب امکاناتی که دارد خود را عرضه کند و هم از سرمایه نمادین حذف شدن برخوردار باشد.
نکته اینجاست که شدت گرفتن محرومیت بر خلاف تصور عموم باعث افزایش سرمایه اجتماعی نمی‌شود. به مثال‌مان بر می‌گردیم: شما اگر به جز ممنوعیت برای حضور در نهاد دانشگاه، توسط انجمن‌ها و مؤسسات هم نادیده گرفته شوید، کتاب‌هایتان مجوز نگیرد، مجله‌ای به سراغ شما نیاید و غیره، نه تنها از ساحت امکانات محروم شده‌اید که اساساً از میدان اجتماعی هم بیرون می‌افتید؛ حتی در دیدگاه عمومی در مقام یک «محروم» شناسایی نمی‌شوید. چه بسیار آثار، کتاب‌ها، نوشته‌ها و گفتارها هستند که چون هیچ میدانی برای عرضه پیدا نکرده‌اند، حتی «حذف‌شده» هم نیستند.
سرمایه نمادین اجتماعی برای کسانی است که میزانی از محرومیت را تجربه می‌کنند؛ فقط میزانی. کسانی که حضورشان می‌تواند حذف‌شدن‌شان را یادآوری کند.
@AminBozorgiyan


~ ارجاعات کمپین «من سلیطه‌ام» به نوعی از مقاومت مدنی حایز توجه است. کمپین را میتوان اینگونه خلاصه کرد: متلک انداختن به زنی که در برابر تعرض سکوت نکرد، پاسخی جمعی پیدا کرد. او سلیطه خطاب شد و در مقابل در یک همراهی جمعی خود آن متلک معنای تازه‌ای یافت و به نمادی از مقاومت در برابر سازوکاری مبدل شد که به شکل‌های مختلف آلوده به زن‌ستیزی است.

اما این سازوکار لیبرال و قدرتمند مواجهه با قدرت علاوه بر تمامی معناهایی که با خود حمل می‌کند واجد نشانه‌ای است که به شناخت جامعه ایران (به خصوص طبقات میانی) کمک می‌کند. در واقع ما می‌توانیم از این کمپین به فهم هژمونی مسلط (به معنای گرامشی آن) در نزد جامعه مدنی نزدیک شویم. به جز اینکه این کمپین نشان می‌دهد که مکانیزم‌های زبانیِ کنترل جامعه (در این مورد، زنان) تا چه حد فرسوده شده و توان خود را از دست داده‌اند، نوع پاسخ به این تعرض هم مهم است.

جامعه در قبال تصویری که از یک تعرض دیده، کمپین خود را حول و حوش پاسخی زبانی، سامان می‌دهد و پا فراتر از آن نمی‌گذارد. افراد، آخوند متعرض را جستجو نمی‌کنند و این رویداد را میانجی یک اقدام عملی نمی‌کنند، بلکه خشم خود را ترجیح می‌دهند از طریق معنابخشی تازه به کلمات نشان دهند. در یک وضعیت بدیل در قبال این اتفاقات، گروه‌هایی را می‌توان مفروض گرفت که سازماندهی شده، متعرض را پیدا کرده و او را تنبیه می‌کنند، و سپس این تنبیه را سعی می‌کنند به تمامی ارکان طبقه‌ی حاکم گسترش دهند. این وضعیت فرضی که پا فراتر از نزاع گفتمانی می‌گذارد، به اِعمال خشونت در قبال ستمکاران گشوده است و کنش سیاسی را نوعی مبارزه مستقیم، تنانه و سازماندهی‌شده ادراک می‌کند، وضعیت انقلابی می‌گویند.
سوژه سیاسی اما با کمپین من سلیطه‌ام همزمان با اینکه مخالفت خود را با نظام موجود نشان می‌دهد اما آن را در سطح مبارزه هژمونیک نگه می‌دارد، به فراسوی آن نمی‌رود و به ابراز عقیده بسنده می‌کند. به واقع همبستگی را در همراهی نظرگاه‌ها در می‌یابد. در این جا ما شاهد برجسته شدن نوعی از انقلاب اجتماعی هستیم که عمق پیدا کرده اما از انقلاب سیاسی مدام دوری می‌کند. این سرشت سیاسی را در همه این سال‌ها و در طبقات میانی دیده‌ایم، و کمپین حاضر هم بخشی از آن است. در واقع، هژمونی حاکم بر کنش طبقه متوسط همچنان اصلاحی است و نه انقلابی. هرچند در ساحت نظر، افراد بیشتری به تغییر بنیادین نظام باور پیدا کرده‌اند اما در ساحت عمل همچنان از شیوه‌هایی استقبال می‌کنند که پا فراتر از ابراز نظر نمی‌گذارد.
@AminBozorgiyan


~ مرد فالیک‌محور سکولار (که در تن یک زن هم می‌تواند ظاهر شود) تیپ جالبی است. او هرچند به سنت‌گرایان و دینداران به سبب تعیین تکلیف برای پوشش و منش زن حمله می‌کند اما نمی‌تواند زنی که حجاب دارد را به هیچ عنوان تحمل کند. از نظر وی زنی که بر اساس ارزش‌ها و معیارهای مطلوبش رفتار نکند و لباس نپوشد، نه تنها زنی است استثمار شده که حتی ناآگاه به این استثمار. جالب اینکه او نام این دیدگاه فالیک‌محور را «مدرنیسم» می‌گذارد. برای این تیپ جذاب که غالباً از محصولات نظام‌های دینی و خانواده‌های سنتی در کشورهای پیرامونی است، اصلا مهم نیست زنی که با لچکش او را آشفته کرده چه کسی است، نظرش درباره حجاب اجباری چیست، چقدر سواد دارد و چه جایگاه طبقاتی و اجتماعی دارد؟ او به صِرف این ظاهر و شمایل، امُّل و پرچمدار نکبت، و یا در بهترین حالت فردی است بی‌اراده و تحت استثمار.
مردسالاری سکولار که از پس افول مردسالاری دینی می‌رود که در ایران جان بگیرد، تاریخ درازدامنه‌ای در عصر مدرن دارد و اصلاً پدیده‌ای تازه نیست. حزب بعث تنها شکل متأخر و خاورمیانه‌ای ِ پدیداری است که در نهایت به تقویت دستگاه فرا دینی کنترل زنان انجامیده است.
ارجاعات شبه دینی سکولاریسمِ کنترل‌گر بیراه نیست؛ نظامی که الهیات خود را می‌سازد، جنت و برزخ خود را دارد و حتی سازو کار نفی و سرزنش و تنبیه گناهکاران را به دقت تنظیم می‌کند. در این الهیات، خط تمایزبخش روشنی بین مؤمنان و کافران کشیده می‌شود که معمولاً با مجموعه‌ای از مناسک قابل حدگذاری است. در این میان اما همچنان ارضایِ جنسیِ بزرگان و مؤمنان در دینِ تازه هدف است. زنی که لیبیدوی این مؤمنان را پاسخ ندهد، بر اساس سلیقه‌ی آنها لباس نپوشد و رفتار نکند در آتش جهنم خواهد سوخت - جهنم مردانگی فالیک محور سکولار کجاست؟ ای مؤمنان! هر جایی در اکنون می‌توان آن را برپا کرد، فعلاً با مکانیزم داغ زدن و نفی و دیگری‌سازی و پس از تسخیر حکومت، با تعیین جریمه و تنبیهات و تبلیغات. این یک الگوی تکرارشونده‌ است.
@AminBozorgiyan


جمشید عندلیبی در بهترین قطعه موسیقی سنتی ایرانی (به نظر من) یعنی قطعه خزان پرویز مشکاتیان (در اجرای گروه عارف) نی زده است. یادش تا همیشه گرامی.
@AminBozorgiyan


~ آرای باطله نشان‌دهنده نوعی «حیات مرزی» است. ایستادن در مرز بین اپوزیسیون و پوزیسیون. فرد نمی‌خواهد منافع و امکانات حداقلی و احتمالی‌اش را در ساختار موجود از دست بدهد، و چون چشم‌انداز تغییری بنیادین را در ساختار نمی‌بیند، رأی می‌دهد تا در آینده رأی ندادنش معضلی برای او نشود. اما در عین حال از حیث اعتقادی، باور به سیستم ندارد و نمی‌خواهد در آن مشارکت کند. او در این وضعیت، تکنیک رفتاری خاصی را ابداع می‌کند: مشارکت می‌کند و نمی‌کند؛ رأی می‌دهد تا ریسک نکند، و نام کسی را نمی‌نویسد تا وجدان سیاسی‌اش آسوده باشد. در مرز بین بیرون و درون می‌ایستد.

در این رفتار دو ایده‌ی محوری مستتر است: اول اینکه فروپاشی عینی سیستم در کوتاه مدت از نظر او منتفی است - و دوم، سیستم از حیث ذهنی برای او بی‌اعتبار شده است. رأی‌های باطله بیش از هر رفتاری، گویای خصلت سوژه سیاسی در طبقه متوسط است؛ طبقه‌ای که به شکل‌های مختلفی «کارمند» است، به ارتقای شغلی فکر می‌کند، هرچند در تنگناهای اقتصادی است اما نه آنقدر که به کل بتواند ارتباطش را قطع کند. او که غالباً ساکن شهرهای بزرگ است، خود را سوژه معترض می‌یابد اما از تغییر وضعیت ناامید شده زیرا توانی در خود و جامعه برای آن نمی‌یابد. او چهره خود را می‌پوشاند و بدون باقی گذاشتن ردّی نارضایتی‌اش را اعلام می‌کند: چیزی شبیه شعار دادن در دل تاریکی از بالکن خانه.

در این میان گروه کوچک‌تری را نیز می‌توان مفروض گرفت که به اصل نظام وفادارند اما روندهای موجود را به دلایل مختلف نمی‌پسندند؛ آنها نیز ممکن است رأی باطله به صندوق ریخته باشند: حضورشان را وظیفه بدانند اما عدم رضایت داشته باشند و سعی کنند بدون ضربه به اصل نظام آن را بیان کنند.
@AminBozorgiyan


~ مشارکت کردها در برخی مناطق در انتخابات اخیر بنظرم آموزنده‌ترین موضوع در فهم جامعه ایران معاصر است. بر اساس مشاهدات و آمارهای رسمی و غیر رسمی، میزان مشارکت کردها در استان آذربایجان غربی حدود ٧٠ درصد بوده است، و آنها توانسته‌اند در رقابت با ترک‌ها در برخی شهرها چون نقده و ماکو برای اولین بار، نماینده به مجلس بفرستند. تا همین جا کردها پنج کرسی بیش از مجلس قبلی کسب کرده‌اند. این مشارکت البته محدود به استان آذربایجان نبوده و حتی در شهری مثل قزوین هم کردها توانسته‌اند نماینده در مجلس داشته باشند.
موضوع ازین حیث جالب است که در این انتخابات خاص با این میزان از مشارکت کردها روبرو بوده‌ایم: بعد از جنبش زن، زندگی، آزادی که با قتل دختری کرد آغاز شد و کردستان یکی از پیشتازان جغرافیایی آن بود. در حالیکه در استان کردستان میزان مشارکت در پایین‌ترین حد خود بوده (حدود ٣٠ درصد)، در مناطق کردنشینی که ذکر آن رفت، مشارکت بالا بوده است. این فکت، چه معنایی دارد و ما از آن چه میتوانیم بفهمیم؟
اول اینکه هویت سیاسی و قومی بر یکدیگر منطبق نیستند. اینگونه نیست که فرد به صرف کرد بودن یا ترک و فارس و ... بودن، دارای جهت‌گیری سیاسی مشخصی باشد. ساختن یک کلیت سیاسی منطبق با هویت‌های مختلف اجتماعی می‌تواند در قطعی‌ترین وضعیت‌ها ما را شگفت زده کند.
آنچه افراد را به کنشی سیاسی می‌کشاند نه زبان، هویت و تاریخ مشترک قومی و ملی، که اصل «عینیت اجتماعی» است. افراد در وهله اول بر اساس واقعیت‌ها و منافع خرد در زندگی روزمره‌شان «رفتار» می‌کنند. انتخابات اخیر برای تمام آن نیروهای سیاسی‌ای که به نوعی مایل‌اند نسبتی بین امر قومی (یا ملی) و امر سیاسی (احتمالاً جهت شدت بخشیدن بدان با ساختن نوعی همبستگی) برقرار کنند، مثال خوبی است تا به پیچیدگی‌های امر اجتماعی آگاه شوند.
دو اینکه، جیمز اسکات بخوبی نشان داده که ما یک رفتار سیاسی مشخص را نمی‌توانیم با یک معنای سیاسی منطبق کنیم بلکه یک معنای سیاسی می‌تواند از رفتارهای متمایزی حاصل شود. مثلاً همواره تحریم انتخابات نشاندهنده‌ی نارضایتی از وضعیت نیست، گاهی مشارکت واجد این معناست. اسکات نشان داد که چگونه بردگان با مجموعه‌ای از تکنیک‌های اطاعت و سکوت سعی می‌کردند امکاناتی حداقلی برای زندگی خود در دوران برده‌داری در آمریکا مهیا کنند. آنها با اطاعتِ متظاهرانه مقاومت می‌کردند. مقاومت می‌تواند محصول رفتارهای متمایزی باشد که بیش از هر چیز برآمده از عینیت زندگی روزمره است.

ساختن هر کلیّت سیاسی حول‌وحوش یک هویت، پروژه‌ای صرفاً سیاسی است که واقعیت اجتماعی می‌تواند آن را تخریب کند.

@AminBozorgiyan


~ عبارت پارلمان ریشه در کلمه parler فرانسوی به معنای «سخن گفتن» دارد. Parlement سخن‌گویی است. روشن است در اینجا اصل بنیادین در پارلمان برای سرآمدان دموکراسی، امکان سخن گفتن آزادانه از حقیقت درباره موضوعات توسط نمایندگان مردم بوده است. ترجمه عبارت پارلمان به «مجلس» در سرآغاز تأسیس این نهاد در ایران تا حدود زیادی می‌تواند چشم‌انداز بینشی که به پارلمان وجود داشته و دارد را نشان دهد. در کلمه «مجلس» تأکید اصلی بر گردهم‌آیی و جلسه است. اگر پارلمان نهادی است که امکان سخن‌گویی نمایندگان را فراهم می‌سازد، مجلس محل گردهم‌آیی آنهاست.
وقتی تاریخ مجلس را از بدو پیدایش در ایران تا به امروز بررسی می‌کنیم، می‌بینیم که جز موارد نادر، پارلمان به مجلس تقلیل یافته و شاهان متنوع اصل سخن‌گویی از حقیقت را در آن محدود کرده‌اند.
پارلمان فرمایشی، مجلس است. در این وضعیت، هدف پر کردن صندلی‌ها و تبدیل یک نهاد محوری در جمهوری به یک نوع «آیین» است. مناسک دولتی در واقع فرایند خالی کردن یک فرم سیاسی از محتوای آن هستند. این مناسک شامل عناصر اجرایی‌اند، مثلاً: رأی‌گیری، شمارش آرا، اعلام نمایندگان و غیره، اما هدف نهایی را تغییر داده‌اند. در این شکلِ باژگون‌شده، نهاد پارلمان به مجلسی از نمایندگان طبقه حاکم تبدیل می‌شود که خواست‌های این طبقه را قانونی می‌کند. قانونِ برآمده از شبه‌پارلمان قانونی است صرفاً برای حفظ جایگاه سروری طبقه مسلط.
توهم روزنه‌گشایان ازین واقعیت برمی‌آمد که مجلس را می‌توان حتی در لحظاتی به پارلمان تبدیل کرد. آنها به این موضوع توجه نداشتند که پیش از تصمیم و اراده‌شان، راه‌های سخن‌گویی از حقیقت در درون نهادهای بوروکراتیک رسمی ملغی شده است، آنها نتوانستند خصلت مناسکی این نهاد را باور کنند چون هیچ ایده سیاسی جایگزینی نداشتند.
با تضعیف نهاد پارلمان در جهان امروز، فیلسوفان انتقادی با بازگشت به معنای اولیه، از ساختن متکثر و پراکنده‌ی پارلمان در میان گروه‌های اجتماعی سخن گفته‌اند. جامعه‌ای که خصلت فرمایشی نهاد بوروکراتیک مجلس را بطور همگانی ادراک کرده است، این ادراک را زمانی می‌تواند به دستاوردی سیاسی مبدل کند که پارلمان‌های خرد و پراکنده خود را بسازد و با مصوبات بین‌الاذهانی‌اش از خلال سخن‌گویی آزاد، نیرویی برای عقب راندن طبقه حاکم بیافریند؛ رأی ندادن کافی نیست.
@AminBozorgiyan


Репост из: سایت خبری-تحلیلی کلمه
🔴 آنری لوفِور در فلسطین
استعمار‌زدایی و حق بر شهر

✍️ اودِد هاس
ترجمه: مریم وحدتی

🔺در سال ۲۰۱۶، هنگام تحقیق در مورد شهرهای جدید در اسرائیل و فلسطین، با کنش‌گران محلی، دانشگاهیان، برنامه‌ریزان و سیاست‌مدارانِ درگیر در پروژه‌ی طنطور مصاحبه کردم. این پژوهش مقاومت در برابر «شهر عربی» را به عنوان مبارزه‌ای مشخصاً ضد استعماری برای استعمار‌زدایی از فضا ‌ترسیم می‌کند.

🔺پس از روز نکبة فلسطین – و تأسیس کشور اسرائیل – در سال ۱۹۴۸، این اقتصاد سیاسی نوعی بازار ملی پدید آورد که با «بخش عربیِ» فضایی‌شده مرزبندی قومی داشت. نیروی کار فلسطینی-عرب از آن زمان با به حاشیه رانده شدن در فضاهای محدود و مشاغل خاص در اقتصاد اسرائیل تا حدودی از بازار حذف شد.

🔺از همان زمان شهروندان فلسطینی اسرائیل در قلمروی ملی به حاشیه رانده شده‌اند: در «شهرهای مختلطِ» عرب-یهودی، که محله‌های فلسطینی به طور سیستماتیک نادیده گرفته می‌شوند؛ در شهرستان‌های فلسطینی که قدیمی‌تر از تشکیل دولت‌اند، که توسعه‌شان پیوسته از سوی نهادهای برنامه‌ریزیِ ملی محدود شده است؛ و توسط نوعی نظام ملکیِ قانونی که امکان سلب مالکیت اراضی را فراهم می‌سازد و از فروش زمین‌های دولتی به غیریهودیان جلوگیری می‌کند؛ اینها تنها مشتی از خروار راه‌برد برای یهودی‌‌سازی فضاست.

📎متن کامل

#کتابخانه_کلمه
@kaleme


~ دوستانی با توجه به آگاهی از نظرم، از من خواستند که به جمعی بپیوندم که عدم شرکت در انتخابات پیش رو را اعلام کرده‌اند. از سال ١٣٨٨ به بعد درباره شرکت یا عدم شرکت در انتخابات هیچ اظهار نظر مستقیمی نکرده‌ام. هرچند زندگی در بیرون از ایران عاملی مؤثر در دودلی‌‌ام بابت اینگونه مواضع بوده است، مسأله اصلی بنظرم تقلیل دادن موقعیت به دوگانه رأی دادن / ندادن است. ظهور هر نوع دوئالیسمی (دوگانه‌انگاری) واجد این خطر است که تمامی کنش‌ها، نظرات و تنوع‌ها به درون یک قطب‌بندی موقتی تقلیل داده شده و به تداوم تنگناهای موجود یاری رساند.

فضای انباشته شده از گفتار و ابراز نظر این تصور را به مرور می‌سازد که من با گفتن اینکه «رأی نمی‌دهم» یا «رأی می‌دهم» در حال تولید قسمی از کنش سیاسی هستم. تقدم قاطع گفتار در میدان سیاسی از محصولات آن تلقی‌ای از اصلاح‌طلبی است که تحت عنوان «اصلاح‌طلبی دوم خردادی» می‌شناسیم. همه ما در درون آن واقعه و جهان سیاسی‌ای که تولید می‌کرد بر این گمان افتادیم که با «گفتن»، امر عینی و سخت سیاسی هماهنگ با گفتار ما تغییر خواهد کرد. شمایل معتبر خاتمی و اطرافیان‌اش خالق ایماژی بودند که با روزنامه، سخنرانی، آگاهی‌بخشی و تکرار عباراتی چون جامعه مدنی و مردمسالاری و در مجموع «ابراز نظر»، نظم موجود در آپاراتوس حاکم نیز تغییر خواهد کرد. این ایده همچنان قوی‌ترین روش سیاسی در جامعه ایران است. افراد ایمان دارند که با توییت زدن، حکومت برانداخته خواهد شد و با افزایش تعداد هشتک‌ها می‌توان براندازی کرد. یا در شکل اخیرتر خود، اعلام اینکه رأی نمی‌دهم تکلیف منِ نوعی را با امر سیاسی یکسره خواهد کرد.
این در حالی است که اگر چنانچه فردی به انتخابات پیش رو هیچ باوری ندارد با اعلام نظر درباره آن در دوگانه‌ی «رأی می‌دهم/ نمی‌دهم» دوباره آن را پیش می‌کشد و اهمیت می‌دهد. مواجهه‌ی به واقع سیاسی در این موقعیت برای آنکه سیاست را در وضعیت موجود، بیرون از انتخابات می‌بیند، اجتناب کامل ذهنی از فضای آن، بی‌تفاوتی و جستجوی شکل‌های بدیل و نویی از مشارکت سیاسی است.

یکی از مهمترین استدلال‌های همیشگی حامیان مشارکت در هر نوع انتخاباتی این بوده است که: راه حل شما مخالفان چیست؟ چه راهی جز مشارکت در همین انتخابات دارید؟ مخالفان تا زمانی که نتوانند از این دوگانه بیرون بیایند نمی‌توانند پاسخی نظری و عملی برای این انتقاد پیدا کنند. گفتن مدام اینکه من رأی نمی‌دهم، با این توهم که مشارکت پایین در انتخابات نظام سیاسی را دچار مشکل می‌کند، تفاوت معناداری با مشارکت در انتخابات ندارد؛ و به هیچ عنوان کنشی بدیل نیست.
@AminBozorgiyan


اعتماد و سرمایه‌ی اجتماعی.pdf
158.9Кб
موج چهارم پیمایش ملی ارزش‌ها و نگرش‌های ایرانیان در آبان‌ماه سال ١۴٠٢ انجام شده است. از سال ١٣٧٩ و با تصویب مجلس شورای اسلامی، دفتر طرح‌های ملی وزارت فرهنگ و ارشاد جمهوری اسلامی ایران تصمیم گرفت، تحقیقات اجتماعی‌ای را در موضوع نگرش‌های فرهنگی ایرانیان انجام دهد. تا به حال سه موج پیمایش در سال‌های ١٣٧٩، ١٣٨٢ و ١٣٩۴ انجام شده و اکنون با نتایج موج آخر این پیمایش روبرو هستیم. جامعه ‌آماری این تحقیقات در سطح ملی بوده و بطور مشخص، موج چهارم بر اساس مصاحبه حضوری با پانزده هزار و ٨٧٨ نفر از افراد بالای ١۵ سال و ساکن در ٣١ استان کشور انجام شده و پاسخگویان به روش تصادفی انتخاب شده‌اند.
@AminBozorgiyan









Показано 20 последних публикаций.