~ در میان همه صداهایی که از امروز صبح از فرامرز اصلانی در گوشام میپیچد، و خاطراتی شیرین و تلخ را به یادم میآورد-مثل همه شما احتمالاً- یک آهنگ مهجور مانده، حذف و طرد شده از او را میخواهم یادآوری کنم که شاید حتی خود هنرمند ما هم چندان ازین یادآوری خشنود نشود.
ما از این قطعه موزیک که در ماههای اول بعد از پیروزی انقلاب ۵٧ ضبط شده است چه میفهمیم؟ مواجهه سادهدلانه، این آثار را در مرحله نخست حذف و سانسور کرده و در صورت بروز، آنها را به «اشتباه» هنرمند و نویسنده یا اجبار حکومت جدید تقلیل میدهد؛ اما این آثار مواد شناخت پدیده اجتماعیای هستند که زیر گفتمان مسلط تغییر شکل و معنا یافته است.
بهعنوان نمونه این آهنگ اصلانی نشان میدهد که انقلاب ۵٧ پدیدهای جمعی و بیناطبقاتی بوده که از حمایت طبقه فرهنگی جامعه برخوردار بوده است. ضرورت سرنگونی نظام سیاسیای را نشان میدهد که مشروعیت خود را از دست داده و از درون منهدم شده تا حدی که هنرمند به صرافت بیانش افتاده است. لحظه انقلاب، لحظهای برای بیان این وضعیت بوده است. ما حالوهوای جامعه و کیفیت نظام سیاسی را میتوانیم در لابهلای آثار فرهنگی دوران تشخیص دهیم. این آثار باعث این تحول نبودهاند بلکه بیان آنها شدهاند.
اینکه بعد از استقرار نظام جدید چه اتفاقی افتاده است، موضوع دیگری است و نمیتوان آن را به این وضعیت تسری داد.
ای هم وطن دوره رنج و حرمان گذشت
دولت پوچ دیوان گذشت
گذشت آن زمانی که آن سان گذشت
گذشت آن زمانی که آن سان گذشت
شد از بیداری انقلاب
کاخ سرمایهداری خراب
فصل فضل بشر در رسید
صبح آزادگی بر دمید
دوست میدارم تو را هم وطن
دوست میدارم تو را ای چو من
دست در دستم بنه این زمان
تا روشنتر شود روزمان.
@AminBozorgiyan