تناقضهای دل
؛🌾
آيا در هیچ دورهای، مردم به اندازۀ ما گرفتارِ تناقض بودهاند؟
؛
در زیر کرسی مینشینیم،
با وایفای روشن، با گجتهای سرد و بیروح، گرم میشویم.
با سنتْ عشق میکنیم و با مدرنیته زندگی.
مغزمان شهری است و قلبمان روستایی. طرفدار آزادی زنانیم ولی از زنهای آزاد خوشمان نمیآید.
در جامعهای که کسی به وظیفهاش عمل نمیکند، از حق و حقوق میگوییم.
صلح را میستاییم اما قهرمانان خود را از میان جنگجویان برمیگزینیم.
چشم به آینده داریم و دل در گذشته.
به جان هم افتادهایم و جانیان را فراموش کردهایم.
عشقِ عریان و خواهشگر را به جا نمیآوریم اما خیانت پنهان را از هفت پرده بیرون میکشیم و قصاص میکنیم. خستهایم اما میدویم.
دلشکستهایم اما دست در گیسوی شکندرشکن یار نمیآویزیم.
میخندیم اما شاد نیستیم.
شادیم اما نمیخندیم.
قیمت نان را میدانیم، قیمت جان را نه. زندگی را دوست داریم، اما مردگان را میپرستیم.
به ماشینهای گرانقیمت پناه میبریم تا ما را چند فرسخ از زندگی ماشينی دور کنند.
جسممان در شهر سرگردان است و روحمان در روستا.
با چراغ گِردِ شهر میگردیم كه انسانم آرزوست، اما این همه انسانهای زلال و دردمند را در کوچههای تنگ و خسته نمیبینیم.
گاه جامهای پیدرپی به مستی ما کفاف نمیدهد، و گاه بیباده مستیم.
ما چگونه آدمیانی هستیم؟
"زندهیاد رضا بابایی"
🔻نسخههای زندگی:
🍃 @zlife
؛🌾
آيا در هیچ دورهای، مردم به اندازۀ ما گرفتارِ تناقض بودهاند؟
؛
در زیر کرسی مینشینیم،
با وایفای روشن، با گجتهای سرد و بیروح، گرم میشویم.
با سنتْ عشق میکنیم و با مدرنیته زندگی.
مغزمان شهری است و قلبمان روستایی. طرفدار آزادی زنانیم ولی از زنهای آزاد خوشمان نمیآید.
در جامعهای که کسی به وظیفهاش عمل نمیکند، از حق و حقوق میگوییم.
صلح را میستاییم اما قهرمانان خود را از میان جنگجویان برمیگزینیم.
چشم به آینده داریم و دل در گذشته.
به جان هم افتادهایم و جانیان را فراموش کردهایم.
عشقِ عریان و خواهشگر را به جا نمیآوریم اما خیانت پنهان را از هفت پرده بیرون میکشیم و قصاص میکنیم. خستهایم اما میدویم.
دلشکستهایم اما دست در گیسوی شکندرشکن یار نمیآویزیم.
میخندیم اما شاد نیستیم.
شادیم اما نمیخندیم.
قیمت نان را میدانیم، قیمت جان را نه. زندگی را دوست داریم، اما مردگان را میپرستیم.
به ماشینهای گرانقیمت پناه میبریم تا ما را چند فرسخ از زندگی ماشينی دور کنند.
جسممان در شهر سرگردان است و روحمان در روستا.
با چراغ گِردِ شهر میگردیم كه انسانم آرزوست، اما این همه انسانهای زلال و دردمند را در کوچههای تنگ و خسته نمیبینیم.
گاه جامهای پیدرپی به مستی ما کفاف نمیدهد، و گاه بیباده مستیم.
ما چگونه آدمیانی هستیم؟
"زندهیاد رضا بابایی"
🔻نسخههای زندگی:
🍃 @zlife