وقتی کسی تو آیلتس نمره بالا میگیره، سوال پیچش میکنند که چه کرده که نمرهش بالا شده. وقتی کسی یه بیزینس رو شروع میکنه و موفق میشه، کنجکاوی میکنند که چی داشته که خودشون نداشتن و باید جبران کنند تا اونها هم موفق بشن. وقتی کسی بدن زیرآوار چربی مونده خودش رو فیت میکنه، در حد التماس ازش میخوان بگه چی خورده و چه تمریناتی داشته. اما از آدمهای سفت سوالی ندارند. در حالی که این آدمهای سفت هستند که از همهچیز میتونند عبور کنند، نه فقط از یک چیز. برای اینکه تشخیص نمیدن آدم سفت کیست، و طبیعتا آدم از کسی که نمیشناسدش نمیتونه سوالی داشته باشه. و تشخیصش نمیدن چون آدم سفت اشتباهی بشون معرفی شده. آدم سفت رو کسانی بشون معرفی کردهاند که خودشون آدم سفت نبودهاند. مثل پدر و مادرشون، یا رفقاشون. اونها فقط کلیشه سفتی رو بشون معرفی کردهاند. یکی از کلیشههای سفتی دوران ما «کار تو مزرعه» بود. مردی که میتونست درو کنه، نماد سفتی بود. چون متولدین دهه بیست و سی که ساکن شهرها شده بودند، فقط این رو در دهاتشون دیده بودند. کلیشههای هرکس در کادر محدود محلیات خودش شکل میگیره. برای نسلی کاملا متفاوت، کلیشه سفتی میتونه پرستاری که دوازده ساعت سرپا ایستاده و در تمام اون دوازده ساعت با وضعیت اورژانسی درگیر بوده، باشه. مشکل تمام این کلیشهها برجکپنداری چالشهاست. که یعنی مشکل یک برجکه، و کار آدم سفت اینه که بتونه مثل یک سرباز نگهبان زیر اون مشکل بایسته، و البته برای مدت طولانی. برای همین دفرمه شدن رو علامت سفتی در نظر میگیره. مثل وقتی که پوست خشک و زبر کف دست کشاورز رو یک علامت در نظر میگیره، و دیسک کمر یک پرستار رو. زمانی این کلیشهها از هم میپاشند که از یک برجک خارج شده و وارد یک چالش دیگه بشن. مثل وقتی که آدم دهاتی وارد شهر شد و خودش رو باخت. در جنگ داخلی اسپانیا میشد چیزهای جالبی دید، که البته جدید نبودند. کارگری که تو کارخانه فولاد کار کرده بود، در برابر خشونت جنگ آسیب روانی بیشتری دید تا یک شاعر. چون شاعر نه تنها تونست خودش رو جمع کنه، بلکه توصیف شرایط رو برای نسلهای بعد انجام داد، که خودش یه پایداری ذهنی بالا میخواد. اگه قبل جنگ اون شاعر از جلوی کارخانه فولاد رد میشد، همون کارگرها ممکن بود بش متلک جنسی بندازن.
آدم سفت کسی نیست که سی سال زیر یک پتک خاص ضربه خورده باشه. آدم سفت کسیه که از تنگناهای زیاد و متنوعی عبور کرده باشه، و اکتیو بودن خودش رو حفظ کرده باشه. ممکنه بعضیها از تنگناهای زیادی هم عبور کرده باشند، اما نقش فاعلی رو از دست داده باشند و عبور کرده باشند. مثل چیزی که رودخانه با خودش برده باشه و به تمام صخرههای حاشیه رود کوبیده باشه، و با خودش برده باشه. آدم سفت در عین اینکه ضربههای متنوع رو دریافت کرده، ضربههای متنوعی رو هم زده.
ممکنه بگید خب ما همچین آدمی سراغ نداریم. عیبی نداره. مهم اینه که آدم اشتباهی رو به جای این آدمی که ازش سراغ ندارید فعلا، بتون نفروشند.
anarchonomy
آدم سفت کسی نیست که سی سال زیر یک پتک خاص ضربه خورده باشه. آدم سفت کسیه که از تنگناهای زیاد و متنوعی عبور کرده باشه، و اکتیو بودن خودش رو حفظ کرده باشه. ممکنه بعضیها از تنگناهای زیادی هم عبور کرده باشند، اما نقش فاعلی رو از دست داده باشند و عبور کرده باشند. مثل چیزی که رودخانه با خودش برده باشه و به تمام صخرههای حاشیه رود کوبیده باشه، و با خودش برده باشه. آدم سفت در عین اینکه ضربههای متنوع رو دریافت کرده، ضربههای متنوعی رو هم زده.
ممکنه بگید خب ما همچین آدمی سراغ نداریم. عیبی نداره. مهم اینه که آدم اشتباهی رو به جای این آدمی که ازش سراغ ندارید فعلا، بتون نفروشند.
anarchonomy