چقدر اوایل رابطه سعی در پنهان کردن گوشههای تاریک رفتاریمون داریم؟ آیا از اینکه پارتنرمون بفهمه ما موقع عصبانیشدن هیولایی بیادب میشیم و یا بیمنطقترین آدم دنیاییم و یا وقتی روز بدی داریم رفتارمون از کنترل خارج میشه میترسیم؟ آیا این ترسها از اونجا میاد که درونا خودمون رو لایق خوشبختی نمیدونیم؟ آیا فکر میکنیم فقط ما هستیم که گوشههای تاریک داریم؟ جایی در کتاب میگه شاید یکی از بهترین سوالها که همون اول رابطه باید پرسیده بشه اینه که شما چطور عصبانی میشوید
من اما نظر دیگهای دارم. به نظر من لحظهی درست رویارویی با قسمتهای تاریک رفتاری پارتنرت اون اول نیست. بلکه وقتی است که به شناخت وسیعتری از شخص رسیدی. دوستش داری. قدرت دوست داشتن رو نباید دست کم گرفت. بخشش، پذیرش و میل به کمک کردن به نقصی اخلاقی در دوست داشتن اتفاق میافته. اون جایی که اطلاعات کاملتری داری. میدونی در کنار فلان رفتار عجیب، یکرفتار درست و حسابی هم وجود داره. اونجایی که میتونی تصمیم بگیری وجود اون نقص اخلاقی در کنار ویژگیهای دیگر پارتنرت مسالهی بزرگی نیست یا هست
از کتاب
سیر عشق- آلن دوباتن
مترجم:زهرا باختری
@zanashooie_jinse
من اما نظر دیگهای دارم. به نظر من لحظهی درست رویارویی با قسمتهای تاریک رفتاری پارتنرت اون اول نیست. بلکه وقتی است که به شناخت وسیعتری از شخص رسیدی. دوستش داری. قدرت دوست داشتن رو نباید دست کم گرفت. بخشش، پذیرش و میل به کمک کردن به نقصی اخلاقی در دوست داشتن اتفاق میافته. اون جایی که اطلاعات کاملتری داری. میدونی در کنار فلان رفتار عجیب، یکرفتار درست و حسابی هم وجود داره. اونجایی که میتونی تصمیم بگیری وجود اون نقص اخلاقی در کنار ویژگیهای دیگر پارتنرت مسالهی بزرگی نیست یا هست
از کتاب
سیر عشق- آلن دوباتن
مترجم:زهرا باختری
@zanashooie_jinse