طـٰاغــوتـ✨


Гео и язык канала: Иран, Фарси
Категория: Цитаты


بِه نامِ نامیِ یزدان
به قلمِ: دلــــــیار♥️
طاغوت ( آنلاین)
طُغیان( آنلاین)
طلایه دار ( آنلاین)
ویدا ( به زودی)
کپی حرام 🍂

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Гео и язык канала
Иран, Фарси
Категория
Цитаты
Статистика
Фильтр публикаций


🔴قیمت لحظه ای دلار طلا سکه خودرو را فقط و فقط اینجا میزاریم👌👇
@Dolar_Online


🔴قیمت لحظه ای دلار طلا سکه خودرو را فقط و فقط اینجا میزاریم👌👇
@Dolar_Online


Репост из: فرطب
Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
🔹 ۵ نشانه ای که باید برای هشدار ضعیف شدن ریه ها جدی گرفته شوند 👇

💋 تنگی نفس؛خس خس مداوم؛سرفه؛زود خسته شدن در هنگام فعالیت؛کبود شدن رنگ پوست و یا لبها
💋 دارای سیب سلامت بهداشت

💋 جهت سفارش محصول، عدد 1 را به 3000515  پیامک بزنید

👇 فرطب، سایت خرید محصولات فران👇
😍 farteb.com
👇 نتایج مصرف کنندگان در کانال فرطب 👇
😍 @farteb


-فقیری و ژل تزریق کردی به باسنت؟
دستمو جلوی بدنم گرفتم همین چند دقیقه پیش باهاش سکس داشتم اما خجالت می کشیدن
-ژل نیست باسن خودمه
پوزخندی زد و دستای داغ و بزرگشو روشون گذاشت
-پس این باسن ژله ایت که جای پنج تا انگشتم روشه خدادایه؟!
-بـ....بله
رفت روی تخت دراز کشید و شلوارکشو کشید پایین
-بیا بشین روش زود باش
هنوز درد داشتم ولی روی پاهاش نشستم
-خوشم نمیاد زیر کسی باشیم ولی بالا پایین شو میخوام تکون خوردن باسنتو ببینم هرزه کوچولو❌💦
https://t.me/+BSHtDpP2K8phMDlk


_باید از کولوچت بهم بدی؟
با بغض کلوچشو گرفت سمتمو و گفت:
_بفرمایید آقا مال شما
قهقهه زدم و گفتم:
_این نه
کلوچه بین پاتو میخوام
_ولی بین پام که کلوچه نیس؟!
_تو شورتته
شورتتو در بیار تا ببینیش
بلند شد و شورتشو کشید پایین
با دیدن بهشت کلوچه ای و سفیدش
دستمو گذاشتم روش و گفتم:
_اینو میخوام یه کلوچه سفید و تپل
خواست فرار کنه که محکم گرفتمش و خوابیدم روش و...
❌❌🔞🔞
https://t.me/+85MM1NXHV-tjNDc0


-  رفتی تتو کردی؟! ثمر ببینم روی این گردالوها جای تتوئه میبرمشون.
با ترش نگاهش کردم که سینمو دراورد. وقتی تتو ندید پوزخندی زد و نشست بین پام.
- پس دلبرم اینجاشو تتو کرده.
انگشتو که زد به نازم دلم ضعف رفت و...
https://t.me/+tuDHzNE1DrUwNWQ0
❌دختره نازشو تتو میکنه و شوهرش😈


#برای_یک_بانو

‍ نه تنهای تنها نه مستقل مستقل

نه به حدی وابسته شوهر باشید که نتونید یک استکان چایی را بدون او بخورید و نه به حدی مستقل که به تنهایی سخت‌ترین کارها و سنگین‌ترن وسایل را بلند کنید.

گزینه اول یعنی شما خانم بی‌عرضه‌ای هستی و گزینه دوم یعنی شما موجود زمختی هستی که هیچ لطافت و زنانگی ندارید و هر دوی اینها برای یک مرد قابل تحمل


‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌


آیا عشقتان ترکتان کرده،،؟
و برای بازگشتش دنبال راه چاره هستید!!
کلید 🔑
حل مشکلتان دست ماست✨👌
نگران نباشید و فقط به این کانال بیایید..
https://t.me/joinchat/AAAAAEFwynzKfPRaaI_jGA
https://t.me/joinchat/AAAAAEFwynzKfPRaaI_jGA

در عرض ۵روز دست در دست عشقتان باشید♥️طوری که عاشق و بی قرارتان بشود...
دعاهای این کانال کاملا معجزست
#بازگشت_فوری_معشوق


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
🔹 رهایی از تورم پروستات بدون جراحی و با روش طبیعی

❤️ آیا از عوارض تورم پروستات مانند مشکلات جدی جنسی، تکرر ادرار، درد در شکم و کمر، مشکل در ادرار کردن، ... رنج می برید؟

❤️ در تیزر بالا موثرترین محصول کاملا گیاهی، برای رهایی از عوارض پروستات  و تضمین سلامتی خود را ببینید.

❤️ دارای سیب سلامت بهداشت

❤️جهت سفارش محصول، عدد 1 را به 3000515 پیامک بزنید

❤️ فرطب، سایت خرید محصولات فران 👇
😍 farteb.com

❤️ نتایج مصرف کنندگان در کانال فرطب👇
😍 @farteb


Репост из: دختـــHamsaroonehــرونه
­✨
#سیاست_رفتاری

ﯾﮏ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺧﻮﺏ ﻭ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻨﯽ ﺳﺎﺩﻩ ﺑﻪ ﺩﺳت ﻧﻤﯽ آﯾﺪ؛ ﺑﻠﮑﻪ ﻧﯿﺎﺯ ﺑﻪ ﺯﻣﺎﻥ ﻭ ﺍﻧﺮﮊﯼ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺩﺍﺭﺩ
ﻧﯿﺎﺯ ﺑﻪ ﻓﺪﺍﮐﺎﺭﯼ ، ﻣﺤﺒﺖ، ﮔﺬﺷﺖ ﻭ ﺩﺭﮎ ﺩﻭ ﺟﺎﻧﺒﻪ ﺩﺍﺭﺩ
پس ﺭﻭﯼ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻭ ﻣﻨﺶ ﺧﻮﺩ ﮐﺎﺭ ﮐﻨﯿﺪ



‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
اخذ مدارک دانشگاه آزاد واحدهای معتبر تهران
کارشناسی، کارشناسی ارشد، دکترا با استعلام

Telegram :
👇👇👇👇
@irantahsilatorg3

Instagram :
👇👇👇👇 H 1
Https://instagram.com/irantahsilat.org4


مردی ثروتمند وارد رستورانی شد. نگاهی به این طرف و آن طرف انداخت و دید زنی سیاه ‌پوست در گوشه‌ای نشسته است. به سوی پیشخوان رفت و کیف پولش را در آورد و خطاب به گارسون فریاد زد، برای همه کسانی که اینجا هستند غذا می‌خرم، غیر از آن زن سیاهی که آنجا نشسته است!
گارسون پول را گرفته و به همه کسانی که در آنجا بودند غذای رایگان داد، جز آن زن سياه پوست.
زن به جای آن که مکدر شود و چین بر جبین آشکار نماید، سرش را بالا گرفت و نگاهی به مرد کرده با لبخندی گفت، تشکّر می‌کنم.
مرد ثروتمند خشمگین شد. دیگربار نزد گارسون رفت و کیف پولش را در آورد و.....

ادامه ی داستان باز شود


♥️لباسای شیک و خاص و ترند با دوخت مزونی میخوای از اینجا بخر :

@limitpants
@limitpants
@limitpants




Репост из: دختـــHamsaroonehــرونه
Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
بند لباس خوابش و کنار زد و سینه ی های خوش فرمش پیدا شد:

_شنیدم الفای بزرگ هیچ تمایلی به زنا نداره!
رون های سفید و پرش کامل پیدا بود و خط بین پاهاش از بین لباس توری به چشمش میخورد‌.

نیشخندی زد و باسنش و توی مشت گرفت و غرید:

+میخوام ببینم وقتی مرم قبیله صدای جیغ دادت و شنیدن که زیر الفاشون جر میخوری بازم اینو میگن یا گرگ کوچولو

شرت توریش و پاره کرد و...
🔞🫦
https://t.me/+2_uY4u5mbjY2NWI8
آلفای دورگه و خشنی که جفتش و بین انسان پیدا میکنه!
اون یه دختر ریزه میزه بود که از هویت خودش خب نداشت و به زودی باید زیر خواب بزرگترین مردی که حالا دیده بود میشد


Репост из: دختـــHamsaroonehــرونه
-مرام هر وقت گفتم ببعی من کیه بگو من خب..!؟🥺🥺

مرام عضلات گردنش را زیر دست فشار داد و نگاه گوشه چشمی به دلبرکش انداخت..

دوازده ساعت سر کار بود و آنقدر خسته بود که دیگر حوصله بچه بازی های او را نداشت.

از این رو اخم هایش را درهم کشید و خیره به چشمان زمردی نیهان توپید:

- برو بابا مگه من گوسفندتم که بگم ببعی ام.
نیهان نازک دل بغض کرد:- مرام...!
-بعععع..!
https://t.me/+mZuoTwhIqM0wZjQ0
https://t.me/+mZuoTwhIqM0wZjQ0
(فکر کن یه محله ازت بترسن اون وقت یه دختر نیم وجبی، بیاد به پسره بد نامِ محله، بگه تو ببعی منی!😍😂😂😂
فقط جوری که مرام هر دفعه جلوش کوتاه میاد..!🤤)


Репост из: دختـــHamsaroonehــرونه
-دیگه نمی‌خوامت....من دیگه نمیتونم تحملت کنم. حالم از صورت کم مکیت به هم می‌خوره. دختر سابقه دارِ زندان رفته به دردم نمی خوره.



تنم از شنیدن سخنان مرگبار مردی که عاشقانه دوستش داشتم و دارم می‌لرزد. و او چطور می‌تواند اینطور ظالمانه مرا از هم بپاشاند؟؟!

اویی که منِ احمق وقتی نابینا بود حتی یک بار هم نقصش را در صورتش نکوباندم.

و حال...حال که بینایی اش را با کمک ها و اصرار های فراوان من به دست آورده است ، دارد می‌گوید که مرا دیگر نمی خواهد؟!

که منی که به جرم ناکرده زندان رفته بودم و خودش هم میدانست بی گناه بوده ام را نمی خواهد؟!
که من لایق بودن کنار او نیستم؟؟

در باورم نمی‌گنجد....

اینکه عاشقانه هایمان را اینطور زود به دست فراموشی سپرده باشد و مرا...من عاشق را اینطور بکوباند و ککش هم نگزد...

منی که همچون جان از او مراقبت کرده بودم و روز و شبم را با او گذراندم.

منی که او را به زندگی امیدوار ساختم. امیدوارش کردم به بهبود چشم هایش.

و او حال که بهبود پیدا کرده است...حال میگوید که از من و کک و مک هایم بیزار است.

مگر کک و مک های من چه مشکلی داشت؟!

مگر همه نمی گفتند که کم مک ها هدیهٔ خدادادی هستند و زیبا؟؟

مگر من به جرم کَرده وارد زندان شده ام؟؟

با هزار و یک جبر و بغض لب می‌زنم:

-پا..پارسا این حرفا چیه؟! مگه من عشقت نیستم؟! ها؟؟ بگو دیگه


پوزخندی میزند و دنیا را بر روی سرم آوار می‌کند:

-من عاشق دخترخالمم...این مدتم یه تفریحی از سر نیاز بود. خوش گذشت. حالام هرری...نبینمت دیگه.


و من میروم...میروم تا نبینم خورد شدنم را....
میروم چون او لیاقت عشقمان را ندارد.


میروم اما خبر ندارم که چطور چرخ گردون می‌چرخد و می‌چرخد و باری دیگر ما را مقابل هم قرار میدهد...

اما با جایگاه هایی متفاوت به اندازهٔ زمین تا آسمان....🔥🌤⛔️❌

https://t.me/+3Ye-6zn42gkxNWU0

https://t.me/+3Ye-6zn42gkxNWU0


#part
_فلفل بزنم به اونجات که عروسک شاهرخ دیگه گوه اضافه نخوره؟
ترسیده به شاهرخ خیره شد که مرد با خشونت رو تخت پرتش کرد و غرید
-فقط میخوام یه قطره اشک بریزی بچه...اونوقته که تا صبح زیرم ضجه میزنی... با فلفل آتیشت میزنم
باید توی مغزت بره که فقط و فقط برای منی! نه که شورت کوتاه بپوشی جلوی نگهبانا
بغض کرده نالید
_تو میدو..نی من به فلفل حساسیت شدید دارم شاهی جونم...
شاهرخ در فلفل و باز کرد و نیشخند زد
_چون میدونم میخوام بکنم
_بـ..ه خدا من نمیدونستم نگهبانا هسـ...
یدفعه شاهرخ دست رو دهنش فشرد که همزمان انگار از سوزش آتیش گرفت که...

https://t.me/+kN4ZQDLG4os4MTI8
وقتی میفهمه اشتباه کرده که دختره از حساسیت...🥲💔


- من بهت تجاوز کردم؟ من تو رو لخت ببینم نگاتم نمی‌کنم!
دختره پرو پرو داد می‌زنه:
- وقتی بهم گفتی عین عسل میمونی یادت رفته؟ تو با احساسات من بازی کردی بی ادب!
من اصلا این خانمو نمی‌شناسسسم! چی می‌گه این جوجه‌ی سرتق؟!
رو به پدرش می‌گم:
- آقا بخدا من این اطراف می‌گشتم؛ دیدم باغ میوه هست اومدم یه سیب بدزدم برم، این دخترتون مشکل داره؟ مثکه حالش خوب نیست!
دختره جیغ می‌زنه:
- بفرما آقاجون، دیدی خودشم داره اعتراف می‌کنههههه اومده دزدی، ولی جای سیب می‌خواسته دل منو بدزده!
یهو بابای عصبانی سیبیل کلفتش یه تیر هوایی در کرد و گفت:
- باید عقدش کنی!
خواستم اعتراض کنم تفنگ بادیو سمتِ سر و صورتم گرفت و گفت:
- همینکه گفتم! وگرنه زیر درخت سیب زنده زنده چالت می‌کنم!
پسره‌ی طفلی😔😂😭 گیر یه دختر افتاده که فرقی با هیولا ندارههههه😉🐲
https://t.me/+tuDHzNE1DrUwNWQ0


#پارت_624

تن کرخت شده اش را تکانی می‌دهد.
دیشب را به لطف دامون تحرک زیادی داشتند اما با یادآوری لحظاتشان لپ هایش گل می اندازد.
با خوشحالی می‌خندد و می‌خواهد بابت دیشب ذوق کند که صدای گریه ی مه یاس تمام حالش را به باد می‌دهد.
سر تکان می‌دهد و افکار منحرفانه ی دیشب را پشت سر می‌گذارد و به اتاق مه یاس می‌رود.
با دیدن دخترکش که گریه میکرد لبخندی زد، حتی گریه هایش را دوست داشت.

- جونم؟ مامان جون!
دورت بگردم، گشنشه مه یاس خانم؟

در آغوش می‌گیرد کودکش را.
روی صندلی راک می‌نشیند و درحالی که سینه اش را در دهان کودک میگذارد ارام‌تکان می‌خورد و سرش را عقب میبرد.
این روزها خسته بود، بچه داری سخت بود و خسته اش میکرد و با دیدن خنده ی کودکش انگار همه چیز را فراموش می‌کرد و دلش برای خنده ی زیبایش میرفت.
تمام خستگی هایشان با یک خنده تمام می‌شد.
نفسش را بیرون می‌دهد و صدای مک زدن های مه یاس روحش را جلا می‌دهد.
حس خوبی داشت سیر کردن تکه ای از وجودت.

****

با صدای زنگ گوشی، دست هایش را با دامنش خشک می‌کند و گوشی را برمی‌دارد.
نام مادرش روی گوشی چشمک می‌زند و او با لبخند جواب می‌دهد.

- سلام مامان جون خوبی؟

صدای مهربان زهرا، آن‌ور خط بلند می‌شود.

- فداتشم دختر قشنگم، توخوبی دخترکمون خوبه؟

جواب مادرش را با روی باز میدهد، هردویشان خوب بودند.
بعد از احمال پرسی ها، مادرش خبری را میدهد که همه منتظرش بودند.

- برای پس‌فرداشب هماهنگ کردیم با خونواده‌ی مهدا که بریم خاستگاری‌اش.
میگم دختر، تو میدونستی که دخترِ یه بار دیگه عروسی کرده؟

Показано 20 последних публикаций.