از این برف، خاطرهای میتراود
که دستهای مناش برآوردهست
و لبهای من که بوسههای تو یادش هست.
خاطرهای که بوسهزنان
دستهای تو را نوازش میکند
لبهای تو را
پستانها و رانهای تو را
خاطرهای زنده چون تن، چون خاطرهی تن.
با بهار نزد تو میآیم
با تن بهار
نرگس ثاقب و ماگنولیای رویا
و شکوفههای شهوانیِ زعفران
میآیم، با تن بهار در دستانم.
کنت رِکسرات
ترجمه: محمدرضا فرزاد
@tomashghulemordanatboudi
که دستهای مناش برآوردهست
و لبهای من که بوسههای تو یادش هست.
خاطرهای که بوسهزنان
دستهای تو را نوازش میکند
لبهای تو را
پستانها و رانهای تو را
خاطرهای زنده چون تن، چون خاطرهی تن.
با بهار نزد تو میآیم
با تن بهار
نرگس ثاقب و ماگنولیای رویا
و شکوفههای شهوانیِ زعفران
میآیم، با تن بهار در دستانم.
کنت رِکسرات
ترجمه: محمدرضا فرزاد
@tomashghulemordanatboudi