تاریخ و داستان


Гео и язык канала: Иран, Фарси
Категория: Познавательное


ناگفته‌های تاریخ ایران و جهان
www.instagram.com/tarikhvadastan
t.me/tarikhvadastan
آیدی تماس با ادمین 👇👇👇
@Tarikhvd

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Гео и язык канала
Иран, Фарси
Статистика
Фильтр публикаций


مصدق، پاداش ناسزاگویی به شاه را نقد پرداخت می‌کند!

مختار کریم‌پور شیرازی جوان بلندقد و لاغر اندام و سیه‌چرده‌ای بود که در سال 1327 برای تحصیل در دانشگاه، از شیراز به تهران آمد.

کریم‌پور پس از مدتی بر اثر فقر و تنگدستی به خدمت شرکت بیمه درآمد اما در سال بیست‌ونه کارش را رها کرد. چون حقوقی که مدنظرش بود از شرکت بیمه دریافت نمی‌کرد. و این همزمان با دوره نخست‌وزیری سپهبد رزم‌آرا بود.

سپهبد رزم‌آرا هفته‌ای دو روز وقت خود را برای دیدار مردم عادی و حل مشکلات آنان اختصاص داده بود و هرکس می‌توانست بدون هیچگونه گرفت و گیر و به دور از هر تشریفاتی، نخست‌وزیر مملکت را دیدار کند.

کریم‌پور که سری پُرشور داشت و از نویسندگی و سرودن شعر نیز بی‌بهره نبود و ظرف دو سال اقامت در تهران دیده بود که چه اشخاص بی‌مایه، فقط با پُررویی و داشتن يک هفته‌نامه با زدوبندها و ناسزاگویی‌ها به پول و مقام دست یافته‌اند، يک روز برای شکایت از روزگار خود نزد نخست‌وزیر رفت و تقاضا کرد اجازه انتشار یک هفته‌نامه به او بدهند.

رزم‌آرا او را به سرهنگ مهتدی مشاور و سرپرست واحد تبلیغات دولت معرفی کرد. سرهنگ مهتدی از دکتر شمس‌الدین جزائری وزیر فرهنگ خواست امتیاز هفته‌نامه‌ای را به کریم بدهد و بدین ترتیب کریم‌پور امتیاز هفته‌نامه شورش را به دست آورد و برای چاپ هفته‌نامه نیز از محل اعتبار نخست‌وزیری به او كمک شد و کاغذ روزنامه در اختیارش گذاشته شد. و در ازای همه اینها قرار شد کریم‌پور با خط مشی حمایت از دولت مقالاتی بنویسد.

اما چند ماه بعد نخست‌وزیر رزم‌آرا بدست گروه فدائیان اسلام ترور شد و کریم‌پور برای تهیه کاغذ و هزینه چاپ هفته‌نامه به مشکل خورد.

در آن اوقات من هفته‌نامه عسس را منتشر می‌کردم که در چاپخانه مظاهری به چاپ می‌رسید و اتفاقاً هفته‌نامه شورش هم در همان چاپخانه چاپ می‌شد.

من و کریم‌پور هر هفته عصر شنبه و یکشنبه برای کار چاپ هفته‌نامه خود تا پاسی از شب در چاپخانه بودیم. چرا که روز دوشنبه هفته‌نامه‌ها می‌بایست منتشر گردد.

هفته‌نامه من گفتارهای ادبی و تاریخی بود و خواننده چندانی نداشت و تیراژ آن از هزار شماره بالا نمی‌رفت اما هفته‌نامه شورش که متعلق به کریم‌پور بود با نوشته‌های تند و توهین‌آمیز به بزرگان کشور پُرتیراژ بود.

خودم شاهد بودم که کار چاپ شورش که تمام می‌شد، کریم‌پور از دفتر چاپخانه به کسی که او را دکتر می‌نامید زنگ می‌زد و می‌گفت "دکتر چاپ شورش تمام شد و منتظر مرحمتتان هستم تا حساب چاپخانه را بدهم"

یک ساعت بعد یک پاکت حاوی اسکناس برای کریم‌پور می‌رسید و کریم‌پور می‌گفت "خدا سایه مبارکشان را کم نکند" اینگونه از قاصد دکتر که پاکت را آورده بود تشکر می‌کرد.

ولی من بیشتر اوقات پول چاپ را نداشتم و با مظاهری صاحب چاپخانه نسیه کار می‌کردم. یک شب مظاهری به من گفت: تو چرا از جیب خرج می‌کنی؟ تو هم آقای دکتر مصدق را ببین، به تو هم كمک خواهد کرد. اصولاً دکتر مصدق به نویسندگانی که مورد پسندش مطلب بنویسند کمک می‌کند. همچنان که هزینه چاپ شورش را برای کریم می‌فرستد.

گفتم: پس آقای دکتر که کریم‌پور به او تلفن می‌زند و هزینه چاپ را از او می‌گیرد، دکتر مصدق است؟
گفت: بله. برای تشویق کریم به او كمک می‌کند.

کار هفته‌نامه شورش در دوران نخست‌وزیری مصدق بالا گرفت و شورش در ناسزاگویی به دربار و والاحضرت از بکار بردن هیچ کلمه‌ای ابایی نداشت بنحوی که والاحضرت را والاهرزه می‌نوشت و دشنام‌های بسیار می‌داد.

کریم‌پور با حمایت‌های مصدق داعیه نمایندگی مجلس را درسر می‌پروراند که البته به دلایلی که مجال ذکرش نیست به آن نرسید.

خلاصه پس از اتفاقات مرداد سال 1332 و عزل مصدق، کریم‌پور نیز توسط سپهبد زاهدی نخست‌وزیر وقت به جرم ناسزاگویی‌هایش دستگیر و راهی زندان شد.

کریم‌پور سه بار تلاش کرد از زندان بگریزد که موفق نشد و چون نتوانست بگریزد سرانجام پیش از برگزاری دادگاه و محاکمه، از شدت ترس و اضطراب، چرا که از اعدام بشدت وحشت داشت، خود را در زندان به آتش کشید و با وضع بسیار رقت‌باری جان سپرد.

مخالفان شاه البته می‌گفتند مأموران زندان کریم‌پور را بدستور مقامات بالا به آتش کشیده‌اند.

منبع
خاطره‌های تاریخی چاپ اول ص 159 تا 163، ابراهیم صفایی. انتشارات کتاب‌سرا. زمستان 1368
گردآوری و نگارش: تاریخ و داستان
@tarikhvadastan


حرمسرای پربار یک مسیحی تازه مسلمان شده در تهران! (2)

منبع
آدم‌ها و آیین‌ها در ایران [سفرنامه مادام کارلا سرنا] چاپ اول ص 180 تا 182. ترجمه علی‌اصغر سعیدی. انتشارات زوار 1362.
گردآوری و نگارش: تاریخ و داستان

@tarikhvadastan


حرمسرای پربار یک مسیحی تازه مسلمان شده در تهران! (1)

منبع
آدم‌ها و آیین‌ها در ایران [سفرنامه مادام کارلا سرنا] چاپ اول ص 180 تا 182. ترجمه علی‌اصغر سعیدی. انتشارات زوار 1362.
گردآوری و نگارش: تاریخ و داستان

@tarikhvadastan


غلامحسین ساعدی از اعضای حزب کمونیستی توده، نویسنده و فعال چپ‌گرای ایرانی و یکی از برجسته‌ترین مخالفان محمدرضا شاه پهلوی بود.

اسلاید یک: صحبت‌های ساعدی درباره علل مخالفتش با حکومت شاه

در بهمن پنجاه‌وهفت و با سقوط حکومت پهلوی، انقلاب پیروز شد و غلامحسین ساعدی شادمان از به ثمر نشستن تلاش‌هایش، به دیدار آیت‌الله خمینی رفت.

با اینحال ساعدی نتوانست انقلابی را که در پیروزی آن نقش داشت، تحمل نماید و تنها دو سال بعد از پیروزی انقلاب، برای همیشه ایران را ترک و به فرانسه مهاجرت کرد.

خودش درباره این مهاجرت می‌گوید «ناچار شدم جانم را بردارم و فرار کنم»

در فرانسه، ساعدی تبدیل به یکی از برجسته‌ترین منتقدین انقلاب شد! وی انقلاب را حاصل هیجانات و احساسات زودگذری معرفی کرد که بدنبال هیچ هدفی جز انتقام نبود!

ساعدی در بخشی از سخنانش در مصاحبه با تاریخ شفاهی هاروارد، با تاکید به درست بودن مخالفتش با حکومت شاه و لزوم انقلاب، معتقد است انقلاب ایران بدرستی هدایت نشده و به بی‌راهه رفته است. و بر همین اساس به نقد انقلاب می‌پردازد. [اسلاید دوم]

@tarikhvadastan


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
گزارش خبرنگار آسوشیتدپرس آمریکا از سقوط پادگان عشرت‌آباد و غارت اسلحه و مهمات آن توسط انقلابیون در 24 بهمن ماه 1357

و در ادامه گزارشی از حال و هوای شهر و سفر یاسر عرفات به تهران

@tarikhvadastan


اسدالله، این تانک‌ها نباید برسد به تهران، اگر برسد به تهران، دیگر شما مرا نمی‌بینید!

پیش از انقلاب و با تشدید ناآرامی‌ها در تهران، حکومت وقت برای دفاع از پایتخت و برقراری امنیت، دو یگان ویژه به نام لشكر یک گارد و لشکر دوی گارد در نظر گرفته بود که محل استقرار آنها در هنگ جوانان شیر و خورشید [پادگان امام حسین امروزی] بود. گارد جاویدان نیز وظیفه محافظت از کاخ‌های شاه را برعهده داشت.

در روز هیجدهم بهمن ماه پنجاه و هفت که درگیری‌های مسلحانه و ناآرامی‌ها در تهران به اوج خود رسیده بود، حکومت وقت برای حفظ اماکن دولتی پایتخت، از لشکرهایی که در شهرهای نزدیک تهران مستقر بودند درخواست کمک کرد.

از جمله لشکرهایی که برای کمک به نیروهای شاهنشاهی به تهران فراخوانده شدند، یکی لشکر شانزده زرهی همدان و دیگری لشکر هشتادویک زرهی کرمانشاه بود.

نیروهای نفوذی و عناصر انقلابی درون ارتش، از واقعه باخبر شده و آیت‌الله خمینی را که چند روزی پیش از این به تهران بازگشته بود، در جریان نهادند.

میر اسدالله مدنی روحانی شیعه که بدلیل فعالیت‌های ضدشاهنشاهی به دره مرادبیگ همدان تبعید شده بود در این زمان در همدان حضور داشت و رهبری مخالفان حکومت شاهنشاهی در همدان را عهده‌دار بود.

مدنی می‌گوید: «امام از تهران به من زنگ زدند و گفتند: اسدالله، این تانک‌ها نباید برسد به تهران، اگر برسد به تهران، دیگر شما مرا نمی‌بینید»

بلافاصله مدنی با عده‌ای از مردم جلسه‌ای برگزار می‌کند و در پایان تصمیم گرفته می‌شود که عده زيادی از مردم در جاده‌‌‌های منتهی به تهران بخوابند و بنشینند و مانع حرکت کاروان نظامی بسمت تهران بشوند.

همین اتفاق هم افتاد و انبوه جمعیت به رهبری میراسدالله مدنی، سد راه کاروان نظامی و تانک‌های لشکر زرهی همدان و کرمانشاه شدند. بدیهی است که اگر ارتش اراده می‌کرد با قوه قهریه و گشودن آتش و کشتن عده‌ای از جمعیت، می‌توانست راه را باز کند و به حرکتش به سمت تهران ادامه دهد. اما ارتش دست به چنین اقدامی نزد.

در شهرهای دیگر نیز اتفاقات مشابهی رخ داد و نیروهای کمکی ارتش نتوانستند به تهران برسند و در نتیجه سه روز بعد حکومت پهلوی ساقط شد.

مأخذ
روزنامه جوان شهریور 1401
مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی
گردآوری و نگارش: تاریخ و داستان
@tarikhvadastan


ایرانیان دوست من بودند اما صدام برادر من است، من بخاطر برادر، سَرِ دوست را می‌بُرم! (2)

منابع
تاریخ سیاست خارجی ایران: از شاهنشاهی هخامنشی تا امروز ص 502 تا 505 به اختصار، غلامرضا علی‌بابایی. انتشارات درسا. 1375.
روزشمار جنگ ایران و عراق، مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ.
جمهوری اسلامی ایران: از بازرگان تا روحانی، فریدون قاسمی.
گردآوری و نگارش: تاریخ و داستان

@tarikhvadastan



Показано 8 последних публикаций.