🔶 «تاریخ مشروطهی ایران»
🔹 جلد 1 ، بخش 2 ، گفتار نهم : چگونه بار دیگر کشاکش آغاز یافت؟..
🖌 احمد کسروی
🔸 21ـ آمدن امامجمعه و مجتهد به تبریز
نیرنگ دیگر محمدعلیمیرزا دربارهی تبریز آمدن امامجمعه و مجتهد باین شهر بود که اندکی پس از داستان رحیمخان رخ داد. چنانکه نوشتهایم آزادیخواهان اینان را از تبریز بیرون کرده بودند. امامجمعه از روزی که رفته بود در قزلجهمیدان که چند فرسخی تبریز و بر سر راه تهران است مینشست. اما مجتهد چنانکه بازنمودهایم به تهران رفته در آنجا بهمدستی حاجیشیخ فضلالله و دیگران داستان بستنشینی عبدالعظیم را پدید آورد. پس از بیرون آمدن از بستنشینی دیگر نامی ازو درمیان نمیبود ، و گویا در شمیران نشسته بییکسویی مینمود ، و ما نمیدانیم این هنگام از کجا و بچگونه نقشهی بازگشت او به تبریز بمیان آمد. آنچه در بیرون دیده شد این بود که روز پنجشنبه دهم اردیبهشت (28 ربیعالاولی) بمجلس درآمد ، و آقای بهبهانی که بیگمان در بیرون با او سخنانی رفته بود ، درمیان گفتگو چنین گفت : «لیکن در باب جناب حجةالاسلام آقای حاجیمیرزا حسنآقا اهالی آذربایجان استدعا کرده و استغاثه نمودهاند که تشریف ببرند. چون در واقع پیشوا و آقای مملکت هستند و خوب نیست بیش از این بیپیشوا بمانند حال بمجلس تشریف آوردهاند و البته مجلس مقدس هم تصویب و تأکید مینماید که تشریف ببرند». ممتازالدوله هم در همان زمینه جملههایی رانده چنین گفت : «هرچه زودتر تشریف ببرند بهتر است».
این داستان گذشته از آنکه خامی شادروان بهبهانی را میرساند و بیگمان فریب دربار را خورده بود ، خود یک کار شگفتی میباشد. زیرا تبریز در این هنگام یک پشتیبان ارجمندی برای مشروطه و دارالشورا شمرده میشد ، و این نمیسزید که بیآگاهی از خود تبریزیان خرسندی برفتن مجتهد بآنجا داده شود. شگفتتر از آن خاموشی تقیزاده و دیگران است که نمایندگان آذربایجان شمرده میشدند.
هرچه بود حاجیمیرزا حسن با شتاب آمادهی رفتن گردید. برخی نمایندگان چگونگی را با رمز به تبریز آگاهی دادند. تبریزیان خرسندی ننمودند و انجمن ایالتی آن را به تهران آگاهی داد. نیز برخی انجمنها خود تلگرافهایی فرستادند. لیکن این تلگرافها تا به تهران برسد حاجیمیرزا حسن از آنجا بیرون آمده بود ، و چون تبریزیان پافشاری مینمودند که او را از قزوین بازگردانند و نمایندگان را بتلگراخانه خواسته بودند ، از تهران تلگراف بسیار درازی رسید که خواهش میکردند تبریزیان از سر ناخرسندی درگذرند ، و بشیوهی همیشگی خود سودهایی برای این رویهکاری نابجا میشمردند. از آنسوی حاجی مخبرالسلطنه بدستاویز قانون اساسی هواداری از مجتهد و بازگشت او مینمود. از اینرو تبریزیان ناگزیر مانده بخاموشی گراییدند ، و در این میان امیدمند میبودند که اگر پذیرایی و پیشواز نیکی از او کنند ، باشد که دوتیرگی از میان تبریزیان برخیزد و کینههای کهن فراموش گردد.
در این میان امامجمعه نیز آمادهی بازگشتن بشهر گردید. چون حاجیمیرزا حسن بازمیگشت نخواست او بازنگردد. بویژه که حاجی مخبرالسلطنه بنام قانون هیچ گونه جلوگیری را سزا نمیشمرد. نخست روز یکشنبه سوم خرداد (23 ربیعالاخری) امامجمعه بشهر درآمد. آزادیخواهان نیز بپذیرایی برخاستند ، و بگفتهی روزنامهی انجمن دههزار تن کمابیش مردم به پیشواز شتافته بودند. از اینرو او هم یکسره بانجمن ایالتی آمد و سخنانی از روی مهر و خوشی ـ یا بهتر گویم : از راه رویهکاری ـ در میان او با نمایندگان رانده شد.
سپس یکشنبهی دیگر که دهم خرداد (30 ربیعالاخری) میبود حاجیمیرزا حسن بشهر خواستی رسید. در اینجا انجمن ایالتی و دیگر انجمنها و سردستگان همگی بپذیرایی برخاستند ، و سراسر شهر بجنبش درآمده پیشواز بسیار باشکوهی کردند. نمایندگان انجمن تا باغ حاجی ابراهیم صراف پیش رفته در آنجا دستگاه پذیرایی درچیده ، و تودهی مردم تا یک فرسخ از بیرون شهر جلو رفته سر راه را فراگرفته بودند. باآنکه آزادیخواهان کینه را رها کرده از در آشتیخواهی درآمده بودند بدخواهان مشروطه باز کینهجویی نشان میدادند و همچشمی بیاندازه مینمودند. حاجیمیرزا حسن را روی تخت روان نشانده مردم آن را روی دوش راه میبردند. بگفتهی روزنامهی انجمن پیشوازی باین شکوه کمتر دیده شده بود.
بدینسان نقشههای محمدعلیمیرزا دربارهی تبریز ، یکی پس از دیگری با دست دو سید و مجلس شورا و مخبرالسلطنه و نمایندگان انجمن ایالتی انجام میگرفت. همین آمدن امامجمعه و مجتهد ، بجای آنکه دوتیرگی را از میان بردارد ، آن را بدتر گردانید و بدخواهان مشروطه از آمدن آنان بگستاخی افزودند ، و خواهیم دید که یک ماه نگذشته همین ملایان به چه دشمنی با مشروطه برخاستند.
👇
🔹 جلد 1 ، بخش 2 ، گفتار نهم : چگونه بار دیگر کشاکش آغاز یافت؟..
🖌 احمد کسروی
🔸 21ـ آمدن امامجمعه و مجتهد به تبریز
نیرنگ دیگر محمدعلیمیرزا دربارهی تبریز آمدن امامجمعه و مجتهد باین شهر بود که اندکی پس از داستان رحیمخان رخ داد. چنانکه نوشتهایم آزادیخواهان اینان را از تبریز بیرون کرده بودند. امامجمعه از روزی که رفته بود در قزلجهمیدان که چند فرسخی تبریز و بر سر راه تهران است مینشست. اما مجتهد چنانکه بازنمودهایم به تهران رفته در آنجا بهمدستی حاجیشیخ فضلالله و دیگران داستان بستنشینی عبدالعظیم را پدید آورد. پس از بیرون آمدن از بستنشینی دیگر نامی ازو درمیان نمیبود ، و گویا در شمیران نشسته بییکسویی مینمود ، و ما نمیدانیم این هنگام از کجا و بچگونه نقشهی بازگشت او به تبریز بمیان آمد. آنچه در بیرون دیده شد این بود که روز پنجشنبه دهم اردیبهشت (28 ربیعالاولی) بمجلس درآمد ، و آقای بهبهانی که بیگمان در بیرون با او سخنانی رفته بود ، درمیان گفتگو چنین گفت : «لیکن در باب جناب حجةالاسلام آقای حاجیمیرزا حسنآقا اهالی آذربایجان استدعا کرده و استغاثه نمودهاند که تشریف ببرند. چون در واقع پیشوا و آقای مملکت هستند و خوب نیست بیش از این بیپیشوا بمانند حال بمجلس تشریف آوردهاند و البته مجلس مقدس هم تصویب و تأکید مینماید که تشریف ببرند». ممتازالدوله هم در همان زمینه جملههایی رانده چنین گفت : «هرچه زودتر تشریف ببرند بهتر است».
این داستان گذشته از آنکه خامی شادروان بهبهانی را میرساند و بیگمان فریب دربار را خورده بود ، خود یک کار شگفتی میباشد. زیرا تبریز در این هنگام یک پشتیبان ارجمندی برای مشروطه و دارالشورا شمرده میشد ، و این نمیسزید که بیآگاهی از خود تبریزیان خرسندی برفتن مجتهد بآنجا داده شود. شگفتتر از آن خاموشی تقیزاده و دیگران است که نمایندگان آذربایجان شمرده میشدند.
هرچه بود حاجیمیرزا حسن با شتاب آمادهی رفتن گردید. برخی نمایندگان چگونگی را با رمز به تبریز آگاهی دادند. تبریزیان خرسندی ننمودند و انجمن ایالتی آن را به تهران آگاهی داد. نیز برخی انجمنها خود تلگرافهایی فرستادند. لیکن این تلگرافها تا به تهران برسد حاجیمیرزا حسن از آنجا بیرون آمده بود ، و چون تبریزیان پافشاری مینمودند که او را از قزوین بازگردانند و نمایندگان را بتلگراخانه خواسته بودند ، از تهران تلگراف بسیار درازی رسید که خواهش میکردند تبریزیان از سر ناخرسندی درگذرند ، و بشیوهی همیشگی خود سودهایی برای این رویهکاری نابجا میشمردند. از آنسوی حاجی مخبرالسلطنه بدستاویز قانون اساسی هواداری از مجتهد و بازگشت او مینمود. از اینرو تبریزیان ناگزیر مانده بخاموشی گراییدند ، و در این میان امیدمند میبودند که اگر پذیرایی و پیشواز نیکی از او کنند ، باشد که دوتیرگی از میان تبریزیان برخیزد و کینههای کهن فراموش گردد.
در این میان امامجمعه نیز آمادهی بازگشتن بشهر گردید. چون حاجیمیرزا حسن بازمیگشت نخواست او بازنگردد. بویژه که حاجی مخبرالسلطنه بنام قانون هیچ گونه جلوگیری را سزا نمیشمرد. نخست روز یکشنبه سوم خرداد (23 ربیعالاخری) امامجمعه بشهر درآمد. آزادیخواهان نیز بپذیرایی برخاستند ، و بگفتهی روزنامهی انجمن دههزار تن کمابیش مردم به پیشواز شتافته بودند. از اینرو او هم یکسره بانجمن ایالتی آمد و سخنانی از روی مهر و خوشی ـ یا بهتر گویم : از راه رویهکاری ـ در میان او با نمایندگان رانده شد.
سپس یکشنبهی دیگر که دهم خرداد (30 ربیعالاخری) میبود حاجیمیرزا حسن بشهر خواستی رسید. در اینجا انجمن ایالتی و دیگر انجمنها و سردستگان همگی بپذیرایی برخاستند ، و سراسر شهر بجنبش درآمده پیشواز بسیار باشکوهی کردند. نمایندگان انجمن تا باغ حاجی ابراهیم صراف پیش رفته در آنجا دستگاه پذیرایی درچیده ، و تودهی مردم تا یک فرسخ از بیرون شهر جلو رفته سر راه را فراگرفته بودند. باآنکه آزادیخواهان کینه را رها کرده از در آشتیخواهی درآمده بودند بدخواهان مشروطه باز کینهجویی نشان میدادند و همچشمی بیاندازه مینمودند. حاجیمیرزا حسن را روی تخت روان نشانده مردم آن را روی دوش راه میبردند. بگفتهی روزنامهی انجمن پیشوازی باین شکوه کمتر دیده شده بود.
بدینسان نقشههای محمدعلیمیرزا دربارهی تبریز ، یکی پس از دیگری با دست دو سید و مجلس شورا و مخبرالسلطنه و نمایندگان انجمن ایالتی انجام میگرفت. همین آمدن امامجمعه و مجتهد ، بجای آنکه دوتیرگی را از میان بردارد ، آن را بدتر گردانید و بدخواهان مشروطه از آمدن آنان بگستاخی افزودند ، و خواهیم دید که یک ماه نگذشته همین ملایان به چه دشمنی با مشروطه برخاستند.
👇