Tahlilak


Гео и язык канала: Иран, Фарси
Категория: не указана


فضایی برای رشد و آگاهی از طریق تحلیل های بازار سرمایه

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Гео и язык канала
Иран, Фарси
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций


توجه دارید در روزی که بورس تعطیل بود.مرکز مبادله باز بود و در مجموع ۷/۹۶۵ سکه تمام و نیم و ربع معامله شد.سرما و گرما و قطعی برق فقط مال بورسه.به مرکز مبادله و سازمان امور مالیاتی دخلی نداره.
این دو بزرگوار تحت هر شرایطی باز هستند.
@tahlilak


خير سرمان امروز تعطيل بود.کپه مرگمان را گذاشته بودیم که با صدای داد و هوار جلیل آقا از خواب پریدیم.صدایش را انداخته بود توی سرش و هوار می‌کشید:
«بدبخت شدم…»

من سعی کردم دوباره بخوابم.کلی هم به چشمهایم فشار آوردم ولی جلیل آقا ول کن نبود:
«به دادم برسید….»

با کلافگی لباس پوشیدم.دست و رو نشُسته زدم بیرون.رگ گردن جلیل آقا شده بود شلنگ آبیاری چمن‌های پارک.کلفت و سرخ.

جلیل آقا من را که دید انگار که شوهر مادرش را دیده باشد.خشمگین تر داد زد:«این چه مملکتیه شما درست کردین؟»

غیر از من هفت،هشت تا آدم دیگه هم آنجا بودند ولی جلیل آقا من را خطاب قرار داد:«بیچاره شدم….» و بعد دو دستی زد توی سر کم موی خودش.

یک نفر یک لیوان آب داد دست جلیل آقا.یکی دیگر سیگار برایش آتش زد.من گفتم:
«مثل آدم حرف بزن ببینیم چی شده؟»
گفت:«بگو چی نشده؟!»
گفتم:«خوب چی نشده؟!»
گفت:«دیگه چی میخواستی بشه؟!»
گفتم:«بمیری که عین آدم نمی‌تونی حرف بزنی!»
گفت:«دزد زده به مغازم»

تا جلیل آقا این حرف رو زد یک حال خوبی بهم دست داد.توی دلم گفتم ،چه روز خوبی بعد رو کردم به جلیل آقا و گفتم:«حتما سکه‌هایی رو با پول فروش سهام خریدی دزد برده؟!چقدر گفتم بجای سکه بیا واحدهای صندوق طلا بخر!برای همچین روزی بود»جلیل آقا همان طوری که نکه و ناله میکرد گفت:«نه عبدالله سکه‌ها رو که روی دلار ۹۵ دادم رفت»

حالم گرفته شد.گفتم:«پس دزد چی برده؟»
با دست قفل بریده شده مغازه را نشان داد وگفت:«قفل رو بریده…رفته توی مغازه…چهارتا کارتن ۱۰ کیلویی گردو برده…دو تا خشاب ۲۴ تایی زعفرون…»

گفتم:«مرد گنده خجالت بکش برا چارتا گردو و دو تا پر زعفرون داری گریه میکنی؟»
گفت:«مالی که از من بردن اندازه یه سال حقوق توعه،چند روز حقوقت رو دیر میدن میایی نسیه جنس میبری!یادت که نرفته؟!»

چند نفر زدن زیر خنده.حس کردم گونه‌هام سرخ شد.صدای آژیر ماشین پلیس اومد.آقای پلیس مرد تقریبا بلند قدی بود و لهجه کردی داشت.به جلیل آقا:«خدا رو شکر دوربین داری،انشالله زود دزد مغازه‌ات پیدا میشه!»
جلیل آقا گفت:«دوربین دارم ولی توی این هفته چند بار که برق قطع و وصل شد،هارد دوربینم سوخت».

دوباره دل من خنک شد.یاد یه ضرب المثل افتادم.سرم را بردم در گوش جلیل آقا و ضرب المثل را گفتم.انگار نفت ریختم روی آتش.مردک بی‌حیا جلوی آن همه آدم گفت:«عمت باباسیل داره»

مردم محل دیگر داشتند متفرق می‌شدند.پلیس گفت:«بیمه سرقت کردی مغازه‌ات رو؟»جلیل آقا به پهنای صورت لبخند زد که یعنی آره.

پلیس ‌صورت جلسه کرد.خودش امضاء کرد.جلیل آقا امضاء کرد.پلیس گفت:«اگر سه تا شاهد هم امضاء کنند ،راحتر میتونی از بیمه خسارت بگیری.دو نفر دیگر هم امضاء کردند.جلیل آقا صورت جلسه را گرفت سمت من که یعنی امضاء کن.دوست نداشتم امضاء کنم.پلیس گفت:«ثواب داره».امضاء کردم.پلیس از قفل شکسته عکس انداخت و رفت.

من گفتم:«جلیل خان ما حق همسایه گری رو بجا اوردیم»
گفت:«یه جا به درد خوردی،به درد نخور»و بعد خندید.
گفتم:«عوض تشکرتِ؟!»
گفت:«من که اول و آخر پول رو از بیمه میگرفتم!»
بعد رو به آسمان کرد.دستانش را بالا برد و گفت:«الهی شکر»


گفتم:«جلیل آقا تو کی اینقدر سالکِ عارفِ واصل بودي كه ما خبر نداشتيم؟»
گفت:«اینایی که گفتی یعنی چی؟»
گفتم:«دزد بهت زده خدا رو شکر میکنی؟»
گفت:«برو کنار عمو بذار باد بیاد.کدوم دزد؟سه سال پشت سر هم مغازه رو بیمه سرقت و آتیش سوزی کرده بودم ،گفتم پولم حروم نشه!»


چشمام گرد شد.گفتم:«پس قفل رو….»
گفت:«خودم با دیلم بریدم»
گفتم:«لعنت به اون شیرموزی که پدرت خورد»

#محمد_مشاری

@tahlilak


امروز غروب برق ما رفت.زمستان سخت است دیگر کاری نمی‌توان کرد.با خودم فکر کردم،بروم کمی قدم بزنم.سگ قبرستان شرف دارد به خانه‌ی بدون برق،بدون تلویزیون،بدون وایفا و بدون‌گرما.

از جلوی مغازه جلیل آقا که رد شدم،دیدم نشسته روی پله‌های مغازه و دارد سیگار می‌کشد.با حرص پک می‌زد.جوری که در آن ظلمات آتش سیگار چهره‌اش را روشن میکرد.

پیش خودم گفتم،سگ محلش کنم،دلم کمی خنک شود.نمی‌دانم در آن تاریکی چطور من را شناخت.پرسید:«دکتر بازم میگی هیچی نمیشه؟!»
گفتم:«مثل این که شما خیلی دوس داری یه چیزی بشه!»
ته سیگارش را پرت کرد سمت شمشادهای پیاده رو.
گفت:«من فاز تو رو نفهمیدم چیه؟!»
گفتم:«شما بهتره سرت توی کار خودت باشه،به فاز بقیه چکار داری؟»
گفت:«میدونی یه جور حرص دربیاری حرف میزنی!لج آدم رو درمیاری»
گفتم:«خوب حرف نزن با من»
گفت:«نه!آدم‌خوشش میاد باهات سرشاخ بشه»
گفتم:«خیلی‌ها مثل تو بودن.رفتن دکتر.قرص گرفتن.خوب شدن»

از جاش بلند شد.با کف دست خاک روی شلوارش رو تکاند.گفت:«خدایی این شد مملکت؟» و با دست تاریکی توی مغازه‌اش را نشان داد.بعد گفت:«هیچ وقت اوضاع به این خرابی نبوده!»
گفتم:«شما که سنی ازت گذشته باید خاموشی‌های زمان جنگ رو یادت باشه!»
گفت:«اون موقع جنگ بود»
گفتم:«خوب الانم جنگه»

با تاسف سری تکان داد و گفت:«جان من این چیزایی رو که میگی خودت قبول داری؟!یا ما رو اسگول کردی؟!»
گفتم:«کدوم چیزا؟!»
گفت:«اینی که توافق میشه دلار هم پایین نمیاد!»
گفتم:«صد در صد همین طوری میشه!»
گفت:«بعد پنگوئن‌ها هم پرواز میکنن؟»
گفتم:«انشالله»
گفت:«اگه من با قرص خوب میشم تو باید بستری بشی»

پشتم را کردم بهش که بروم.صدای رسیدن پیامک موبایلش آمد.یه حرف زشتی زد.از این حرفهای کشدار.گفت:«کل مملکت تعطیله،سازمان امور مالیاتی پیامک زده که در خدمت مودیان عزیز هستیم»
گفتم:«برای همینه میگم توافق میشه»
گفت:«خدا همه مریض‌ها رو شفا بده»
بلند گفتم:«الهی آمین»نون آمین را کامل نگفته بودم که مادر بچه‌ها زنگ زد.

گفت:«برق اومد،بیا خونه»
گفتم:«چیزی نمی‌خوای بیرون؟»
گفت:«یه دبه ماست کم چرب بگیر!»
گفتم:«جلیل آقا یه دبه ماست ساده چنده؟!»
گفتم:«۱۲۰ تومن»
گفتم:«خوب یکی بده»
سه تا چک پول پنجاهی دادم به جلیل آقا.۲۰ تومن پس داد.
گفتم:«جلیل خان ۱۰ کم دادی!»
گفت:«آناناس.۱۰ تومن پول نایلونشه»
گفتم:«نایلون نمی‌خواهم»

۱۰ تومن را گرفتم.راه افتادم سمت منزل.پیچ کوچه را نپیچده بودم که دسته دبه ماست کنده شد.دبه ماست یله شد روی زمین.

داشتم با خودم کلنجار میرفتم که چطوری دبه را بردارم که ته مانده ماست توی دبه برایم بماند که لامپ‌های تیر برق روشن شد.شدم مثل بازیگر تاتری که همه چراغ‌های سالن خاموش می‌شود و فقط چراغ بالای سر او روشن می‌شود.جلیل آقا دستش را لوله کرد دور دهانش و داد زد:«آناناس»
من بیخیال ماست شدم و خودم را کشاندم سمت خانه.

#محمد_مشاری

@tahlilak


امروز قبل از ظهر بر خلاف میلم مجبور شدم برای خرید بروم سوپری جلیل آقا.چون سوپری دیگری که آن سر خیابان محل سکونت ما هست بسته بود.احتمالا برای شرکت در راهپیمایی رفته بود.جلیل آقا مراسم ملی و میهنی سرش نمی‌شود.او تنها چیزی که می‌شناسد و دوست دارد پول است.

لیست خریدی که مادر بچه‌ها داده بود در دستم بود.سلام دادم.جلیل آقا در جواب صدایی از خودش درآورد.از گلویش.یعنی این که علیک سلام.

من در راهروی قفسه‌ها دنبال ماکارونی و لپه بودم که جلیل آقا صدایش را بلند کرد و پرسید:
«مهندس طلا چی میشه؟!»
گفتم:«انس سقف جدیدی زده،اشباع خریده،احتمالا از فردا بریزه»
جلیل آقا زد زیر خنده.قاه قاه قاه.گفتم:«اگه میدونستم اینقدر خوشحال میشی یه چیز دیگه میگفتم»
گفت:«ناصر خان گفته طلا ارزون نمیشه!خیالتون راحت»
یه لحظه ذهنم یاری نکرد.فکر کردم ناصر خان هم یکی از فعالان بازار طلاست.گفتم:«ناصر خان کیه؟!کجا گفته؟»
گفت:«مثل این که تلویزیون نگاه نمی‌کنی؟!»
گفتم:«آهان.سال ۹۹ هم شبیه همین حرفهارو در مورد بورس میزد.شما یادت نمیاد»
گفت:«آبُ بریز همون جاییت که میسوزه!»
گفتم:«چقدر توی سودی؟»
گفت:«خیلی»
گفتم:«نوش جونت.ولی حواست باشه»
گفت:«صابون نمی‌خوای؟!»
گفتم:«نه.ما مایع استفاده میکنیم»
گفت:«دیروز سفارش شوینده دادم به شرکت ،گفتن فعلا ارسال نداریم»

راست میگفت.قفسه شوینده‌ها خالی بود.زنگ زدم مادر بچه‌ها گفتم:«مایع دستشویی نداره»
گفت:«صابون بگیر»

خریدهامُ گذاشتم روی کانتر.همین طوری که داشت قیمت‌ها رو میزد توی ماشین حساب،توجهم به موهای پشت بند انگشتش جلب شد.گفتم:«جلیل آقا »
گفت:«هان»
گفتم:«بند بالای انگشتات مو داره،بند پایینی نداره»
گفت:«این عجیب‌تره یا اینکه تو دور کله‌ات مو داره وسط سرت نداره؟»

مبلغ رو گفت.گفتم :«یه بسته صابون هم بده»
مثل ساقی که بخواد توی پارک جنس بده به مشتری‌اش،چپ و راستش رو نگاه کرد و یه بسته صابون عروس گذاشت توی نایلون خریدهام.گفتم:« گلنار نداری؟!»
گفت:« گلنار برای سن شما مناسب نیست»

پول رو دادم و خودم رو لعنت کردم اگه یه بار دیگه پامُ بذارم توي مغازه جليل آقا.

#محمد_مشاری

@tahlilak


توی پارکینگ در حال پیاده شدن از ماشین بودم ،مادر بچه‌ها زنگ زد و گفت:«سر راه داری میایی یه شونه تخم مرغ از جلیل آقا بگیر»
گفتم:«نمی‌تونم!»
گفت:«چرا؟»
گفتم:«هفته پیش گفت یه کم پول دارم بهش گفتم بیا سهام بخر.اونم خرید.الان برم پیشش داستان دارم باهاش»
گفت:«حتما بهش گفتی اینجای بازار کفِ کفِ؟»
گفتم:«آره»
گفت:«حتما بهش گفتی دفعه قبل که بازار ترکید ترامپ ریس جمهور بود و توی ایران هم کت تن همتی بوده؟»
گفتم:«ماشالله خوب حرفهای منو از حفظی»
گفت:«حتما گفتی دولت مجبوره از بازار حمایت کنه؟»
گفتم:«شنود گذاشتی برای من؟»
گفت:«حتما گفتی فاصله دلار بازار با مرکز مبادله داره کم میشه؟»
گفتم:«میری سر گوشی من چت‌هامو میخونی؟»
گفت:«حتما گفتی دولت ۲۵۰ همت میخواد از طریق فروش شرکتهای دولتی تامین مالی کنه؟»
گفتم:«این حرفها برای تو تخم مرغ نمیشه‌ها»
گفت:«حتما گفتی که خودرویی‌ها قرار خصوصی بشن»
گفتم:«از این صحبت‌ها برای ما امشب نمی‌تونی املت درست کنی»


قطع کردم.کلید انداختم توی در.گفتم:«زنگ بزن جلیل آقا بگو با پیک بفرسته»
مادر بچه‌ها شماره سوپری جلیل آقا رو گرفت.گفتم:«قیمت رو ازش بپرس.این جلیل آقا دبه کن خوبیه»
مادر بچه‌ها گوشی رو زد روی اسپیکر.قیمت رو بپرسید.سفارش داد.جليل آقا گفت:«کارت خونم خرابه پول نقد دارید؟»
من با چشم اشاره کردم که داریم.


مادر بچه‌ها شروع کرد به گوجه رنده کردن.پیک جلیل آقا معمولا که نه همیشه دیر میاد.بعضی وقتها چند بار باید زنگ بزنی تا سفارشتُ بياره.من هنوز لباس‌هامو عوض نکرده بودم که زنگ آپارتمان به صدا دراومد.در باز کردم.جلیل آقا بود.جلیل آقا هیچ وقت از پشت دخلش تکون نمی‌خوره.

گره انداخته بود به ابروهای پُرپُشتش.من از تعجب چشمام گرد شده بود.نایلون تخم مرغ توی دست راستش بود.
گفت:«دکتری مالی داری؟»
صورتم را خاراندم.
گفت:« مدیرعامل نهاد مالی هستی؟»
سرم را انداختم پایین.
گفت:«دانشگاه درس میدی؟»
با دست عرق روی پیشانی‌ام را پاک کردم.
گفت:«عضو کمیته سرمایه گذاری چندتا شرکتِ معتبري؟»
دستم را دراز کردم سمت نایلون تخم ‌مرغ‌ها.دستش را عقب کشید.دست چپش را جلو آورد که یعنی اول پول را بده.پول را دادم.گفت:«۲۰ تومن کمه!»
گفتم:«قیمتی که تلفنی گفتی دادم»
گفت:«اون موقع دلار ۸۸ تومن بود الان ۸۹ تومنه»
گفتم:«من پول نقد ندارم دیگه»
از داخل کاپشنش دستگاه کارت خوان درآورد.گفت:«بکش»
گفتم:«این مگه خراب نبود؟!»
گفت:«خراب مغز من بود که به حرف تو گوش کردم»
کارت رو کشیدم.در را بستم.دوباره زنگ زد.باز کردم.گفت:«اون آشغال‌هایی که برام خریدی،فردا بفروش»
گفتم:«چشم»
گفت:«اون مدرک دکتراتم لوله کن بکن توی سولاخ دماغت»
محکم در را کوبیدم بهم.تخم‌مرغ‌ها رو گذاشتم روی اُپن.مادر بچه‌ها از خنده روده بر شده بود کف آشپزخانه.

عصبانی رفتم سمت اتاق خواب.در راه گفتم:«من سیرم.شام نمی‌خورم»

#محمد_مشاری

@tahlilak


سلام

این دیگه زمستان سخت نیست.زمستان مرگه.

@tahlilak


راستی یادم رفت.


#هیچی_نمیشه


@tahlilak


سلام
سیاستمداری که سر حرفش بایستد اصلا سیاستمدار نیست.حتما شما هم شنیده‌اید که سیاست پدر و مادر ندارد.اظهار نظر بر مبنای شرایط و چشم‌اندازهای پیش‌رو اساس سیاست است.

ما تقریبا هیچ چیزی از مذاکرات و موضوعات و آدمهای پشت پرده نمی‌دانیم.ما همین قدر میدانیم که آنچه ما می‌بینیم و می‌شونیم رخ کار هست.باطن کار چیز دیگر و جای دیگری است.

ریش سفیدترها یادشان هست.یک هفته قبل از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ و پایان جنگ ،شعارها و حرفهای سیاستمداران همان بود که باید می‌بود.بهر آزادی قدس از کربلا باید گذشت.یا یک ماه قبل از ویرانی دیوار برلین و…..

به علت برودت هوا فردا پایتخت تعطیل شد و احتمالا پس فردا و دوشنبه نیز که تعطیل رسمی هست.این شرایط نیاز به تغییرات گسترده را اجتناب‌ناپذیر می‌کند.

منتظر و امیدوار می‌مانیم.

#محمد_مشاری

@tahlilak


سلام

سایپا هم آزاد میشه.

توافق هم امضاء میشه.

قیمت گذاری دستوری حذف میشه.

دلار هم ارزون نمیشه.

چه بازاری میشه.چه بازاری میشه.

مبارکمون باشه.

#محمد_مشاری

@tahlilak


سلام
ایران خودرو آزاد شد.

@tahlilak


سلام
شب می‌خوابی صبح بلند می‌شوی کل شهر پُر می‌شود از تابلوهای تبلیغاتی پایگاه‌های اینترنتی که معاملات آنلاین طلا،سکه،آب شده،آب نشده و شمش را انجام می‌دهند.

انگار نه انگار این مملکت نهاد نظاری دارد!سازمان بورسی دارد!قاعدتا سازمان بورس و اتحادیه طلا و جواهر باید به عنوان شاکی در این بازی حضور داشته باشند.همانطور که اگر در داستان سهام فروشی پدیده شاندیز سازمان اقدام به شکایت میکرد آن اتفاقات تلخ که هنوز تمام نشده،هیچ وقت شروع نمی‌شد!

هنوز قارچ‌های معاملات آنلاین طلای بدون مجوز را هضم نکرده‌ایم که سایت‌های فروش اقساطی را فرو می‌کنند در حلقمان.

فضای شهری و رسانه‌های رسمی کشور پر شده از تبلیغات شرکتهایی که حاضر به فروش قسطی هر چیزی هستند.

انگار نه انگار این مملکت بانک مرکزی دارد!بانکی که متولی صدور مجوز برای شرکتهای واسپاری و نظارت بر آنهاست.نظارتی که اگر درست انجام می‌شد هیچ وقت یک بانک خصوصی نمی‌توانست به تنهایی عامل ناترازی نصف ناترازی کل سیستم بانکی شود.

#محمد_مشاری


@tahlilak


سلام
هر کسی اختیار پول ،تصمیمات و در نهایت زندگی خودش رو داره.

هر کسی در نهایت در گور خودش میخوابه و هیچ کس رو به خاطر کس دیگه‌ای تنبیه نمی‌کنن و به هیچ‌کس به خاطر کس دیگه‌ای پاداش نمی‌دن.

هر جوری می‌خوای تفسیر کن و هر چیز رو که می‌خوای نتیجه بگیر.ولی یادت باشه یکی،یه روزی،بهت گفت :«توافق میشه،دلار هم پایین نمیاد»همون طوری که از اسفند۹۸ همین جا بارها یادآوری کرد که بورس جای خطرناکی
شده. و شد آنچه که باید میشد.اگر چه خیلی تلخ و غیر قابل باور.

یه طوری بورس رشد کنه که سالیان بعد کسی از بازدهی سال ۹۷ تا ۹۹ مثال نزنه.همه از بازدهی ۱۴۰۳ تا ۱۴۰۵ حرف بزنن.

#محمد_مشاری

@tahlilak


سلام

بهترین حالت برای بازار سرمایه این که توافق بشه،دلار هم پایین نیاد.

شرایط و اوضاع احوال طوری که انگار میخواد توافق بشه.کسانی رو که به هر دلیلی فکر میکنند توافقی در کار نیست،ارجاع می‌دهم به سال ۹۲ اون موقع هم شرایط جوری بود که آشتی خیلی باورناپذیر به نظر می‌رسید.

وضعیت متغییرهای کلان اقتصادی مثل تورم،کسر بودجه،رشد اقتصادی و بیکاری هم جوری که آقای دلار دوست نداره،یا دلش نمی‌خواد یا نمی‌تونه بکشه پایین.کسانی که اعتقاد دارند بعد از توافق دلار قراره نصف بشه رو ارجاع می‌دهم به قیمت دلار پس از قطعنامه ۵۹۸.

در هر صورت بازار با همین شرایط هم به شدت ارزنده‌ است.اگر توافق بشه و دلار هم پایین نیاد که جفت هزار اُورديم.

#محمد_مشاری

#عالی_میشه

@tahlilak


سلام
حکمت اصیل سرمایه‌گذاری تنها با تجربه به دست می‌آید.
والسلام.

#محمد_مشاری

@tahlilak


حذف شدن از بازار ارتباط زیادی با«اشتباه کردن»ندارد.دلیل کنار گذاشته شدن این است که به قدری حق به جانب باشید که از گوش دادن،یادگیری و توجه به اطلاعات جدید خوداری کنید.
استیون بارتلت

@tahlilak


سلام
کسب حداکثر بازده ممکن در بازار صعودی(بازار گاوی) مستلزم رعایت مواردی است که در تضاد آشکاری با آموزهای محافل دانشگاهی و آکادمیک که از آن به عنوان مالی کلاسیک یاد می‌شود دارد.

برجسته‌ترین این تضاد‌ها شامل موارد زیر است:
۱)توجه به متمرکزسازی بر خلاف متنوع سازی.از اصول مسلم مالی کلاسیک متنوع سازی پرتفو است.تجربه ولی نشان داده در بازارهای صعودی متنوع‌سازی مثل ترمز در کسب بازدهای غیر عادی عمل میکند.تک‌سهم یا کم سهم بودن استراتژی درست در این گونه مواقع است.

۲)تمرکز بر داستانها بجای تمرکز بر اعداد و ارقام.شناخت داستانهای درست و صحیح و انتخاب شرکتهایی که مانند سریال‌های شبکه‌نمایش در چندین فصل توانایی‌تعریف قصه‌های جذاب را دارند در مقابل شرکت‌های بدون داستان و مبتنی بر اعداد قابل توجه است.پیگیر سریالهای چند فصلی و جذاب بودن بجای فیلم سینمایی تک قصه و تک قهرمان رمز موفقیت در این گونه بازارهاست.
قصه افزایش سرمایه،قصه محصول جدید،قصه افزایش نرخ محصولات،قصه تغییر سهامداران عمده،قصه کشف بازارهای جدید،قصه تغییرات هییت مدیره و مدیران اجرایی و….. چیزهایی است که باید پیگیری آن بود بجای میزان سود هر سهم شرکت.

۳)برنامه‌ریزی جهت کسب حداکثر سود از تغییرات قیمت سهم به جای کسب سود دریافتی از مجامع. در بازارهای گاوی خریدن سهام شرکتها برای دریافت سود مجامع آنها از گناهی نابخشودنی محسوب می‌شود.البته که این نگاه شاید سرمایه‌گذاران را به سمت شرکتهایی با عملیات نامناسب و بد سوق دهد ‌ولی شما نمی‌توانید این موضوع را که گاهی اوقات بازدهی شرکتهای زیان ده بالاتر از بازدهی شرکتهایی با سودآوری مناسب است را کتمان کنید.

۴)تمرکز بر پیش‌بینی رفتار سرمایه گذاران در مقابل تمرکز بر پیش‌بینی سود و عملیات شرکتها.اگر به اندازه کافی در بازار بوده باشید حتما خاطراتی دارید از زمانی که بازدهی افراد حرفه‌ای (یکی مثل خود شما)از بازدهی افراد تازه وارد به طور محسوس و معناداری کمتر شده است.به جای پیش‌بینی بازار و عملیات شرکتها سعی کنید رفتار سرمایه گذاران و فعالان بازار را پیش‌بینی کنید.باور بفرمایید پیش‌بینی عکس‌العمل تازه واردان خیلی کار راحتی است.

۵)استفاده از اهرم به درمقابل استفاده از پول بدون کیفیت.قرض گرفتن در حد نهایت آن.استفاده از سرمایه و پول دیگران و سرمایه گذاری در ابزارهای مالی که این خصوصیت را دارند مثل صندوقهای اهرمی یا اختیارمعاملات پیشنهادی فوری و فوتی است.

۶)شجاعت و ریسک پذیری در مقابل ریسک گریزی.جسورانه و شجاعانه عمل کردن تغییراتی یک شبه نیست.شما نمی‌توانید تصمیم بگیرید که از فردا فردی ریسک‌پذیر باشید.ولی می‌توانید تصمیم‌ بگیرید که با افراد ریسک گریز و ترسو کمتر در ارتباط باشید.نصحیت من به شما این است از همین حالا تا حداقل یکسال دیگر با افراد بدبین،لاغر مردنی و کوتاه قدت قطع رابطه کنید.بجای آن با آقایان بلند قد،کچل ،وراج که انگار سرتاسر بدنشان را موکت کرده‌اند نشست و برخاست کنید.ریقوها کاسب نخواهند شد.ثروت برای تستسترون‌دارهاست.

۷)توجه به آینده در مقابل تمرکز بر گذشته.این که یک نماد چه میزانی بازدهی کسب کرده در بازارهی گاوی بی‌معناست.این‌ که شما چقدر بازدهی‌از آن گرفته‌اید ،دارای اهمیت است.هیچ آدم عاقلی فقط با نگاه کردن به آینه عقب رانندگی نمی‌کند.

چیزهایی که خواندید حرفهایی کاملا غیر علمی ‌ولی کاملا خردمندانه بود و کیست که نداند تجربه بالاتر از علم است؟

#محمد_مشاری

@tahlilak


سلام
باور غیرقابل پیش‌بینی بودن بازارها،باوری رایج در بین اهالی بازار سرمایه است.

نکته این است که اگر بازارها و قیمت‌ها قابل پیش‌بینی نیستند پس چطور افرادی توانایی کسب بازده بالاتر از شاخص در بلند مدت را دارند؟!

چگونه افرادی در بازارهای نزولی و در بازارهای صعودی بطور مستمر بازدهی کسب می‌کنند؟!

واقعیت این است که به همان اندازه که رفتار بازارها غیر قابل پیش‌بینی است،رفتار سرمایه‌گذاران و معامله‌گران قابل برآورد است.

البته که رفتار فعالان بازار به همان اندازه که قابل پیش‌بینی است به همان اندازه غیرقابل باور نیز هست.

در روزهای اخیر دست به دست شدن سهام ،توالی و تبدیل صفهای خرید و فروش همان اندازه که قابل پیش‌بینی است،غیرقابل باور نیز می‌باشد.

و صد البته که انتظار شناختن رفتار انبوه سهامداران از کسی که هنوز برای شناخت خودش اندر خم یک کوچه مانده است،کاری بیهوده می‌باشد.

#محمد_مشاری

#هيچی_نشد

@tahlilak


سلام
صف خرید بعضی از سهم‌ها چندین بار عرضه شده ولی دوباره صف شده.

صف فروش بعضی از سهم‌ها جمع شده ولی دوباره صف شده.

در کل حجم‌ها ،حجم‌های عادی نیست.

بحث دیگه بحث ترس و طمع نیست.بحث ندانم‌ کاریه.

#نفروش
#محمد_مشاری

@tahlilak


سلام
با احترام به نظر همه یاران و دوستان مبنی بر تاثیر گذاری محدود و معذور حذف دلار نیمایی بر بازار سرمایه،به احتمال قریب به یقین این اتفاق مانند پرت کردن سنگ میان دسته کبوتران باعث پرواز دسته‌جمعی نمادها و صنایع خواهد شد.


طوری بازار رشد کند که شاهد مثال برای سالهای آتی باشد.مثل الان که می‌گوییم سال ۹۷ شاخص ۱۵۰ هزار واحد بود،دو سال بعد ۲ میلیون واحد.

#نفروش

#محمد_مشاری


@tahlilak


سلام
آقای هاوارد ماکس در کتاب ارزشمند خود به نام مهمترین مسائل یک سرمایه‌گذار عنوان می‌کند که،کلید موفقیت در سرمایه‌گذاری عبارت‌ است از،تهاجمی بودن،زمان شناسی و مهارت.کسانی که در زمان مناسب به اندازه کافی تهاجمی عمل می‌کنند به مهارت چندانی نیاز ندارند.

#نفروش


@tahlilak

Показано 20 последних публикаций.