دوزخ امّا سرد


Гео и язык канала: Иран, Фарси
Категория: Искусство


Star Treatments سابق.
lasciate ogni speranza, voi ch'entrate.
فرهنگ، ادبیات و فلسفه.
کمی هم سیاست.
دانش‌آموزِ ازلی.
@MojtabaTreatmentsBot :ارتباط
- t.me/etrazatvapasokh/1530 :کانال‌ها

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Гео и язык канала
Иран, Фарси
Категория
Искусство
Статистика
Фильтр публикаций


حیف اندازه این دوستمون شانس نداشتم.


الان هم باز زنگ زدم اسنپ‌پی گفتن یک هفته «حداقل» زمان می‌بره پیگیری ماجرا. هم بخشی از پول رو گرفتن هم برای من قسط ثبت‌شده که باید بدم در آینده (🤣 = ایران).
اولین بار بود ازم کلاهبرداری کرد یک سرویس.


ایران کتاب با پررویی تمام می‌گه یه هفته‌ست این مشکل پیش اومده! فرومایه پس چرا مخاطب رو آگاه نمی‌کردی؟


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram


حواستون باشه دیگه از طریق ترکیب اسنپ‌پی و ایران کتاب خرید نکنید پول من رو خوردن ۴ روزه دارم پیگیری می‌کنم هی از اون پشتیبانی پاس می‌خورم اون پشتیبانی.
اسنپ‌پی پول رو می‌گیره و ایران کتاب سفارش رو ثبت نمی‌کنه شما می‌مونید و حوض‌تون و تنها انتقال وجهی که این وسط صورت می‌گیره کسر پول شارژ گوشی شماست.




Репост из: جعبه‌سیاه
سلام‌کرده‌نکرده چشمم افتاد به ردیفِ اصلاحاتِ وزارتِ سانسور برای یکی از رمان‌ها. تعجب کردم که آخر این رمان مگر موردی داشت؟ یک سری آدم، صد و پنجاه سال پیش، راه افتاده‌اند دنبالِ یادداشتی رمزگذاری‌شده، آن‌هم کجا؟ در جنگل‌های آمازون! لب مرز پِرو...

مبهوت یکی از برگه‌ها را برداشتم و دیدم نوشته تا آخر صفحه اصلاح شود: "صحنه‌ای غیرمنتظره و آزاردهنده. مردی که حلق‌آویز شده بود در انتهای پیچک، که مانند طناب بود و به سر آن گرهی زده بودند، دست و پا می‌زد. با آخرین حرکات فرد محتضر، پیچک هم تکان می‌خورد." خواندم و خواندم و دیدم خدا را شکر رهگذری سررسیده و پریده روی مردک بینوا و کشیده‌اش پایین. قلبش هم زده. به قول خودشان به موقع رسیده‌اند و جانش را نجات داده‌اند. جوانک هم گفته پشیمان است. خب، پس مشکل کجاست؟ شاید سانسورچی با نجاتِ کسی که بالای دار است مشکل دارد...

رفتم جلوتر و دیدم دستور صادر شده به ننوشیدنِ هرچه نوشیدنی‌ست اعم از آب گازدار و مایعات دیگر. حتی گاه کلمۀ نوشیدنی را هم تاب نیاورده و نوشته اصلاح... اصلاح؟ یعنی جای جملۀ "کمی نوشیدنی نوشید" بگذاریم کمی آب خورد؟ یا چای نوشید؟ یا آب هندوانه؟ یا چی؟ جایی هم امر کرده این جمله اصلاح شود: "دیگر هرگز لب به نوشیدنی نمی‌زنم". خب الان چی را اصلاح کنیم؟ بزند یا نزند آخر؟

بگذریم... همه‌تان با این گیرهای سه‌پیچ غیرمنطقیِ سلیقه‌ایِ اعصاب‌خردکنِ مضحک کم‌وبیش آشنایید. خندۀ تلخِ ازگریه‌غم‌انگیزترم آن‌جا شروع شد که دیدم دستورِ اصلاحِ تصاویر را داده‌اند. با خودم فکر کردم آخر مگر چیزی از گراورهای بعضا بی‌کیفیتِ صد و پنجاه سال پیش معلوم است که اصلاح کنیم؟

گشتم لابه‌لای دستورات و دیدم یک جمله است که جلوی شماره صفحات کتاب تکرار شده: "پوشش زن‌ها اصلاح شود". "یقه اصلاح شود". اسلایدها را می‌گذارم تا یقه‌ها را بی‌سانسور ببینید و لذتش را ببرید. فقط به من هم حتما بگویید چه نوع لذتی برده‌اید تا بفهمم چرا باید اصلاحشان کرد... اسلاید آخر اما جایزه دارد. دستور صادر شده که: زن برهنۀ سمت راست حذف شود.

خوانندگان عزیز! هرکدامتان ثابت کردید سمتِ راست تصویر برهنه است و زن است و ریش‌هایش ریشۀ درخت است، جایزه دارید. حتی شما جناب سانسورچی...

پ.ن: کیفیت عکس‌ها همین است ها. فکر نکنید کیفیت عکس قرار است بالا برود یا دوربینِ گوشی عکس را بی‌کیفیت کرده یا نمی‌دانم چه.

پ.ن ۲: نمی‌دانم چرا از صبح این بیت ایرج‌میرزا مدام در گوشم است: دو دست او همه بر پیچه‌اش بود، دو دست بنده در...

- اسلایدها در ادامه آمده.


دربارۀ روسیهٔ پساشوروی کتاب مورد‌علاقهٔ من اینه و پیش‌نهاد می‌کنم حتماً مطالعه‌اش کنید. با این‌که شباهت برقرار کردن کار چندان درستی نیست، به نظرم وضعیت ایران خیلی به این نظام فعلی روسیه شبیه‌تره تا شوروی کمونیستی. هرچند بسیار بدبخت‌ و کوچک‌تر.
نکته: کتاب سال ۲۰۰۲ اومده و روزآمد نیست و تا به قدرت رسیدن پوتین رو شامل می‌شه. اما چیز خاصی از ارزش‌اش کم نمی‌کنه.

https://t.me/erjahat/1247

https://t.me/erjahat/1262

https://t.me/erjahat/1263

بخش‌هایی از کتاب.




آدم هرچیز بخواد بگه سه خط توضیح اضافه لازم داره تا مطمئن بشه یک قشری ازش سواستفاده نمی‌کنن. اولش فقط میخواستم جملهٔ اول رو بنویسم.


هرآن‌چه به کاهش محبوبیت ترامپ و امثالش در ایران و جهان بینجامد خجسته است. اوباش غیرسیاسی و در عین‌حال غیرمردمی که با عوام‌گرایی تمام معادلات جهانی را به بدترین شکل -گاهی می‌شود یک معادله را خوب تغییر داد- به‌هم می‌ریزند و توهم کن‌ فیکون کردن همه‌چیز با چند راه‌حلِ ساده را دارند. باید از زلنسکی برای کمک به انجام این اجرای رسانه‌ای زیبا در نمایش واقعیت درون اوباش سپاس‌گزاری کرد. در این میان، امیدوارم رذالت پوتین را فراموش نکنید.‌ تزار نوی روس چون سرزمین امپراتوران خون‌ریز را وارث است زیاد چشم ما را نمی‌گیرد.
و باز نکته‌ای دیگر: آمریکا و چین و روسیه و غیره قدرت‌های موجود و انکارناپذیرند، باید با آن‌ها بازی کرد، هرچند سخت. 'نظریه‌پردازان قطع ارتباط' در چنین لحظاتی سروصدای اضافی می‌کنند تا صدای شکستن کمرشان زیر فشار فلاکت‌های ناشی از عدم ایجاد توازن با قدرت‌ها شنیده نشود.


محمود مسعودی نثری تراش‌خورده و الماس‌گون دارد. ترجمه‌هایش هم محشر است. از این‌جا می‌توانید به رایگان بارگیری‌شان کنید.


Репост из: با تاریخ
سوره‌الغراب از محمود مسعودی.pdf
3.9Мб
«سوره‌الغراب» نوشته محمود مسعودی بدون شک یکی از بهترین رمان‌های فارسی است. فرم پیچیده و ساختاری چند لایه و ترکیب رویا و واقعیت و سرشار از تمثیل، «سوره‌الغراب» را به یک اثر‌ مهم و تامل‌برانگیر تبدیل کرده است. رمانی‌‌ که حتی نفهمیدن آن نیز لذت‌بخش است؛ و شاید اصلاً نباید برای فهمیدن آن تلاش کرد و تنها به خواندن ادامه داد و تا پایان از آن لذت برد. رمان با آیه ۲۳ سوره بقره شروع می‌شود: «اگر از آنچه بر بنده خود نازل کرده‌ایم به شک اندرید، سوره‌ای مانند آن بیاورید.» و مسعودی با نوشتن «سوره‌الغراب» در ۸۱ آیه به این ادعا خیلی جانانه و دقیق جواب می‌دهد.
@batarikh


با این‌که مشغول بودن روسیه و ناتو باهم -جدا از ملاحظات اخلاقی- به نفع مردمان غرب آسیا تمام می‌شد، اما اخبار اشغال قطعی خاک اوکراین و به رسمیت شناخته شدن آن توسط قدرت‌های جهانی خبر خوبی نیست. اگر بازی «هرکس زورش بیش‌تر بود خاک‌اش بیش‌تر است» را بپذیریم ما کشوری نیستیم که اشغال می‌کند، کشوری هستیم که اشغال می‌شود.


یک مدتی نوشتن از اهمیت آزادی‌های فردی و انقلابی‌گری و غیره فراگیر شد و بعد از سوئیسی‌ها در بیان غیرسیاسی‌تر شدیم، با این‌که سیاست تا دسته توی ماست.
لطفاً در کانال‌های خود به آثار متفکران روشنگری و یا دیگرانی که به این مطالب می‌پردازند اشاره کنید و هفته‌ای یک‌بار به‌طور کمینه از اهمیت وجود سیاست به معنای جدی در یک کشور بگویید. تصور نکنید مردم چون بدبخت شدند لزوماً آزادی‌خواه و ضداستبداد خواهند شد. کنش فرهنگی سیاسی در استمرارش اهمیت دارد نه انفجارش.


تنها جریان واقعی داخل ایران «خونی که در رگ ماست هدیه به رهبر ماست» و تنها جریان واقعی اپوزوسیون «خدای هر ایرانی کینگ رضا پهلوی» است. باقی ول معطل‌اند. دو جریان ذکر شده هم یکی‌شان به واسطهٔ حاکمیت داشتن در کشور و یکی به واسطهٔ سابقاً حاکم کشور بودن وجود دارند. به همین دلیل از سیاست در رابطه با ایران متنفرم و با انزجار از آن می‌نویسم.


ایران در صد سال اخیر مجمع بدترین‌ها بوده:
بدترین شکل ممکن از دخالت سلطنت در امور کشور، بدترین ممکن شکل از اسلام‌گرایی، بدترین شکل ممکن از چپ‌گرایی نزدیک به شوروی و باند گونه، بدترین شکل ممکن از لیبرالیسم اصلاحاتی شبه‌ناسیونالیستی و یا شبه‌دینی، بدترین شکل ممکن از آزادگرایی بازاری در هم‌سویی با کارتل‌های وابسته و خصوصی‌نما و...

خب در چنین آرایشی از نیروها بعیدترین چیز شکل‌گیری اندیشهٔ سیاسی‌ست.


«دوش برون شد ز دَلو یوسف زرّین‌نقاب
کرد بر آهنگ صبح جای‌به‌جای انقلاب

یوسفِ رسته ز دَلو، ماند چو‌ یونس به حوت
صبح‌دم از حیبت‌اش حوت بیفکند ناب

باد بهاری فشاند عنبر بحری به صبح
تا صدف آتشین کرد به ماهی شتاب»
- خاقانی، دیوان اشعار، قصاید، در مدح شروان‌شاه و التزام صبح در هر بیت در چهار مطلع، از مطلع چهارم.

بیت اول:
دلو: ماه دوم زمستان (بهمن)، به صورت مردی با کوزه (دلو) واژگون تصور شده است که آب از آن روان است. خاقانی به ماجرای انداختن یوسف به چاه و درآورده شدن‌اش به‌وسیلهٔ کوزه اشاره می‌کند.
یوسف زرّین‌نقاب: استعاره از خورشید.
انقلاب: دگرگونی تغییر فصل.
معنی: دیشب خورشید از ماه بهمن آمد و به‌هنگام صبح همه‌جا را دگرگون کرد.

بیت دوم:
یوسف رسته ز دلو: استعاره از خورشید که از بهمن خارج و به اسفند وارد شده.
حوت: ماهی، ماه اسفند، به صورت دو ماهی تصور شده که دم‌شان به‌هم پیوسته است.
ناب: دندان حیوانات.
دندان حوت: استعاره از برف و باران.
معنی: خورشیدِ رسته از بهمن (کوزه) چون یونس پیامبر در اسفند (ماهی) گرفتار شد و صبح‌دم از هیبت خورشید دندان‌های ماهی ریخت، یعنی آن زمان برف و باران آمد.

بیت سوم:
عنبر: ماده‌ای چرب و خوش‌بو و سیاه‌رنگ، گرفته شده از نوعی نهنگ یا ماهی عنبر.
عنبر بحری: استعاره از ابرهای تیره‌فام که از تیرگی به عنبر شبیه شدند.
صدف آتشین: استعاره از خورشید.
نکته: بین صدف و ماهی و بحر ایهام‌تناسب است.
معنی: از زمانی که خورشید به ماه اسفند رفت و به بهار نزدیک شد، صبح‌گاهان باد بهاری بوی خوش پراکند و ابرهای تیره بر آسمان افشاند.

منابع: شرح دیوان خاقانی تألیف محمدرضا برزگر خالقی و گزارش دشواری‌های دیوان خاقانی تألیف میرجلال‌الدین کزازی.
@startreatments


«بی‌پیرایه‌تر از روزگار، پرزر‌ق‌وبرق‌تر از گذشته»

هرچه‌قدر هم از دنیای سینما به‌دور باشیم دیدن برندۀ نخل طلای هرسال پیش‌نهاد وسوسه‌انگیزی‌ست. 'آنورا'، منتخب سال گذشتهٔ جشن‌واره، فیلمی بود کمی طولانی‌تر از حد لازم، اما داستان‌گو به معنای دقیق واژه. از معدود آثار روزگار ما که سوژۀ بحث‌برانگیزش -یک رقاص شهوانی- خود به تنهایی عامل نگه داشتن مخاطب پای فیلم نیست، بل‌که یک پلکان کم‌شیب و طولانی روبه‌روی مخاطب است تا با کمک 'روایت' به آسیب‌شناسی انسان دردمندِ به دنبال پول و لذت بپردازد. دشواری کار سازنده -شان بکر، که هم‌زمان نویسنده و کارگردان بوده- از ابتدای داستان در دام پورنوگرافی نیوفتادن است. حتی یک ثانیه پس و پیش نگه داشتن دوربین می‌تواند دید پدیدآورنده را افشا کند، آیا او صرفاً از دیدن بازیگران خود لذت می‌برد یا این صحنه تفاوتی با یک آدامس جویدن ساده ندارد؟ بکر تا لحظهٔ آخر تعلیق را در این رابطه حفظ می‌کند. آیا او 'انسان' را ارج می‌نهد یا شخصیت داستان‌اش را؟ آیا او جرئت قضاوت شخصیت را دارد؟ آیا وضعیت شخصیت را انتخابی از خود می‌داند یا یک امر محتوم تحت عوامل بیرونی؟ در حین دیدن فیلم مدام یاد 'بیچارگان' لانتیموس می‌افتادم و تفاوت دید آن‌ها به خدمات جنسی: بکر انسانِ درونِ شغل را دوست دارد، نه شغل آن‌ها را، اما لانتیموس شغل‌شان (گویی) را دوست دارد. در واقع لانتیموس و افرادی چون او علاقه‌ای به جبهه‌گیری نسبت به افراد داستان ندارند. صرفاً 'گزینش‌گری' آنان را می‌ستایند. اما آیا گزینش درستی موجود است؟ پاسخ بکر مثبت است، و البته که جبر را در این بین فراموش نمی‌کند. جبری که از قضا او ما را نسبت به عواقب گزینش‌هایمان آگاه می‌کند. بکر بدون شعاربازی، به نحوی شاید مثل گرگ وال‌استریت اسکورسیزی اما به‌تر از آن، شیوۀ ناپایدار رفتن درون بازی گرگ‌های سرمایه‌دارِ بدون مرز را نمایش می‌دهد. چرخش داستانی آشنا که در فیلم‌های عامه‌پسند زیادی تکرار شده، اما همین امر در بسیاری از آثار 'هنری‌پسند' بازار غایب است. جایی که سازندۀ مرعوب نه در دفاع از تغییر جهت بازی با خصم علیه بی‌مایگانِ مایه‌دار، بل‌که با نگاهی به کل محتوم نسبت به عاقبت فرودستان سینمایش رفتار می‌کند.
شان بکر پُلی در این میان است، جبر و اختیار شخصیت‌ها، و خودش در پشت دوربین یک خدای قادر است نه بیننده‌ای اخته، که تصمیم می‌گیرد پایان فیلم‌اش نه غمگین و نه خوشحال‌کننده، بل‌که آرامش‌بخش باشد.
@startreatments



Показано 20 последних публикаций.