🚩#قاتل_سکسی
#قسمت_اول 👇
https://t.me/c/1056374995/82489
#قسمت_نهصدوبیستوچهار
ماش ین زرتشت هنوز همونجا بود و من با به شدت داشتم با تقلا ی
همه سلول ها ی بدنم که ازم می خواستن برگردم.. اصلاً برم و
سوار شم و مثل خودش بهش امر کنم که تو حق ندار ی به همین
راحتی من و از خونه و زند گیت ب یرون کنی مقابله می کردم .
این کار توان و انرژ ی می خواست و من اون لحظه جور ی خودم
و فلج حس می کردم که همچین کار ی از عهده ام برنمی اومد !
- کیه ؟
با صدا ی طراوت سرم و بلند کردم تا جلوی دوربین قرار بگیره و
لبخند لرزون ی زدم که جبران ی باشه واسه زبون لال شده ام که
صدا ی پر هیجانش به گوشم ر سید :
- آبجی گیسا!
سریع در و باز کرد و منم در عرض چند ثانی ه خودم و انداختم
تو و بازم بدون نگاه کردن به عقب در و بستم.. ا نقدر همونجا با
تکیه به در وایستادم تا بالاخره صدا ی روشن شدن ما شی ن و
حرکت کردنش و شن یدم .
دستم و جلو ی دهنم گرفتم تا صدا ی هق هقم به گوش پاشا
نرسه و آروم و بی جون.. با تکیه به نرده ها.. از پله ها بالا رفتم..
چهره متعجب و نگران طناز که جلو ی در واحد وایستاده بود..
نشون می داد در جریان این فرار احمقانه من بوده و حالا اونم
مثل من سراسر بهت و حیرته که چرا.. به جا ی خونه خودم.. بعد
از این سفر جهنمی و مزخرف.. از اینجا سر در آوردم. .
چند تا پله باق ی مونده رو با ته مونده توان و جونم بالا رفتم و
همزمان با اوج گرفتم صدا ی هق هقم خودم و انداختم تو بغلش
که همیشه جایگاه و تکیه گاه خو بی واسه گریه کردنام بود.
ولی اینبار.. خیلی فرق داشت وقتی به این فکر می کردم که
دیگه.. قرار نیست پشت سر این اشکا.. به آرامش برسم. چون..
منبع آرامشم و.. به راحت ی فوت کردن یه پر و گم کردنش در
عرض چند ثانی ه.. از دست دادم!
*
با قرار گرفتن دست طناز رو ی پیشونی داغ و ملتهبم.. نگاه خیر ه
ام و که چند دق یقه ا ی م ی شد میخ رو به روم بود گرفتم و زل
زدم به چهره نگرانش.
⭕️ #سریع استارت بزنید تا حداقل 50 دلار بدست بیارید اونم فقط با انجام تسک ها 😱👇
🔻 از کانال انتهای صفحه هم میتونید ربات های معتبر و تاریخ لیستشون و نحوه دریافت پاداشتون رو ببینید.
- خیلی داغی.. بریم درمونگاه؟ انگار سرما خورد ی؟
سرم و به نشونه نه بالا انداختم که یه لیوان گرفت سمتم و گفت :
- حداقل این و بخور دمنوش پونه کوهی ه.. اگه سرما هم خورده
باشی خوبه برات !
نفس عم یقی ک شیدم و بدون حرف لیوان و ازش گرفتم و گذاشتم
رو میز کنار دستم.. پاهام و رو ی مبل بیشت ر تو شکمم جمع کردم
و چونه ام و گذاشتم رو ی زانوهام.
سرما خوردگی که چیز ی نیست.. من حاضر بودم اون لحظه
بمیرم و راحت شم از این زندگی که خودم برا ی خودم ساخته
بودم و هربار تلاش می کردم که دیگران هم تو ا ین گند ی که
می زدم مقصر بدونم.. ولی خودم و که نمی تونستم گول بزنم..
باعث و بان ی هر بلایی که سرم می اومد خودم بودم و بس!
🔞 #توجه: اگر بلد نیستید از ایردراپ ها و ربات ههای تلگرامی پول دربیارید آموزشش در کانال زیر هست وارد بشید و استفاده کنید. 💦👇
@airdbcoins💚
#قسمت_اول 👇
https://t.me/c/1056374995/82489
#قسمت_نهصدوبیستوچهار
ماش ین زرتشت هنوز همونجا بود و من با به شدت داشتم با تقلا ی
همه سلول ها ی بدنم که ازم می خواستن برگردم.. اصلاً برم و
سوار شم و مثل خودش بهش امر کنم که تو حق ندار ی به همین
راحتی من و از خونه و زند گیت ب یرون کنی مقابله می کردم .
این کار توان و انرژ ی می خواست و من اون لحظه جور ی خودم
و فلج حس می کردم که همچین کار ی از عهده ام برنمی اومد !
- کیه ؟
با صدا ی طراوت سرم و بلند کردم تا جلوی دوربین قرار بگیره و
لبخند لرزون ی زدم که جبران ی باشه واسه زبون لال شده ام که
صدا ی پر هیجانش به گوشم ر سید :
- آبجی گیسا!
سریع در و باز کرد و منم در عرض چند ثانی ه خودم و انداختم
تو و بازم بدون نگاه کردن به عقب در و بستم.. ا نقدر همونجا با
تکیه به در وایستادم تا بالاخره صدا ی روشن شدن ما شی ن و
حرکت کردنش و شن یدم .
دستم و جلو ی دهنم گرفتم تا صدا ی هق هقم به گوش پاشا
نرسه و آروم و بی جون.. با تکیه به نرده ها.. از پله ها بالا رفتم..
چهره متعجب و نگران طناز که جلو ی در واحد وایستاده بود..
نشون می داد در جریان این فرار احمقانه من بوده و حالا اونم
مثل من سراسر بهت و حیرته که چرا.. به جا ی خونه خودم.. بعد
از این سفر جهنمی و مزخرف.. از اینجا سر در آوردم. .
چند تا پله باق ی مونده رو با ته مونده توان و جونم بالا رفتم و
همزمان با اوج گرفتم صدا ی هق هقم خودم و انداختم تو بغلش
که همیشه جایگاه و تکیه گاه خو بی واسه گریه کردنام بود.
ولی اینبار.. خیلی فرق داشت وقتی به این فکر می کردم که
دیگه.. قرار نیست پشت سر این اشکا.. به آرامش برسم. چون..
منبع آرامشم و.. به راحت ی فوت کردن یه پر و گم کردنش در
عرض چند ثانی ه.. از دست دادم!
*
با قرار گرفتن دست طناز رو ی پیشونی داغ و ملتهبم.. نگاه خیر ه
ام و که چند دق یقه ا ی م ی شد میخ رو به روم بود گرفتم و زل
زدم به چهره نگرانش.
⭕️ #سریع استارت بزنید تا حداقل 50 دلار بدست بیارید اونم فقط با انجام تسک ها 😱👇
ورود به ربات سیگما
🔻 از کانال انتهای صفحه هم میتونید ربات های معتبر و تاریخ لیستشون و نحوه دریافت پاداشتون رو ببینید.
- خیلی داغی.. بریم درمونگاه؟ انگار سرما خورد ی؟
سرم و به نشونه نه بالا انداختم که یه لیوان گرفت سمتم و گفت :
- حداقل این و بخور دمنوش پونه کوهی ه.. اگه سرما هم خورده
باشی خوبه برات !
نفس عم یقی ک شیدم و بدون حرف لیوان و ازش گرفتم و گذاشتم
رو میز کنار دستم.. پاهام و رو ی مبل بیشت ر تو شکمم جمع کردم
و چونه ام و گذاشتم رو ی زانوهام.
سرما خوردگی که چیز ی نیست.. من حاضر بودم اون لحظه
بمیرم و راحت شم از این زندگی که خودم برا ی خودم ساخته
بودم و هربار تلاش می کردم که دیگران هم تو ا ین گند ی که
می زدم مقصر بدونم.. ولی خودم و که نمی تونستم گول بزنم..
باعث و بان ی هر بلایی که سرم می اومد خودم بودم و بس!
🔞 #توجه: اگر بلد نیستید از ایردراپ ها و ربات ههای تلگرامی پول دربیارید آموزشش در کانال زیر هست وارد بشید و استفاده کنید. 💦👇
@airdbcoins💚