میگفت اصلا چیزی به اسم «زندگی» در مفهوم کلی نداریم، و هرچی که هست فقط یک پدیدهی آماری اتفاقی شخصیه، بنابراین اصرار داشت که وقتی دارید به زندگی فکر میکنید مدام از خودتون بپرسید کدوم زندگی؟ زندگی چه کسی؟ چون هیچچیز مثل این خردهقواعد از پیش تعیینشده شانس تجربهی اصیل رو به باد نمیده، اینجاست که میفهمی تمامی اتفاقاتی که از سرگذروندی همین که در بستر روزگار خودت قابل فهم باشه کافیه و هیچ لزومی نداره که در کنار روزگار بقیه قرار بگیره، الانه دیگه سالهاست باور کردم بلیط توی جیب دیگری قرار نیست مقصد من رو عوض کنه