عقد زوری با دشمن قسم خورده خانواده🔞
دختره رو اونقد شکنجه میده تا تاوان سقط بچشو پس بگیره😱محکم به در میکوبد:
-مردی اون تو؟هق هقام را خفه میکنم:
-میام الان عطا!-گمشو بیرون بیشتر از این من و دیونه نکن!در را باز می کنم و عطا یک لحظه با دیدن قیافه مثل میت من بهتش میزند:
-تروخدا کمکم کن داداش!
-از دست من دیگه کاری بر نمیاد!
-تروخدا عطا!
التماست میکنم نذار این ازدواج کوفتی صورت بگیره! منو بدبخت میکنه! اون منو میکشه!
بهم رحم نمیکنه، مگه نمیشناسینش؟؟؟
بازویم را میگیرد و به سمت سفره عقد که نه سفره مرگ را برایم چیده بودند میبرد
https://t.me/+FZQ72KyNIdM5OTI0-عروس خانم آیا وکیلم؟اشک در چشمانم پر میشود و لب هایم را گویا بهم دوخته اند.
آرام کنار گوشم خم میشود
-اگر دلت نمیخواد با من ازدواج کنی بگو نه!ناباور نگاهش میکنم که ریلکس در جایش نشسته.
-به هر حال به حال من فرقی نمیکنه! برادرات تو رو دادن به من رفت! تموم شد !بله یا نه گفتن تو هیچ توفیری نداره!
او را بیشتر از هرکسی میشناختمش!
به راحتی آب خوردن میتوانست بدون عقد هم مرا ببرد و زنده به گورم کند!
چه کسی جلو دار او بود؟
اصلا چه کسی جرأت داشت با او دربیافتد!
مهر شروع بازی او بله من بود!
که آن هم بله!
-بله
پوزخندی میزند و جان میکنم تا جمله ای بر زبان بیاورم
-کبیر! تروخدا! من گناهی نداشتم ! من بچه تو رو اگر سقط کردم فکر میکردم تو منـ...-هیششششش! ببر صدات و همسر عزیزم! وقت واسه صحبت زیاد!https://t.me/+FZQ72KyNIdM5OTI0عقد زوری با دشمن قسم خورده خانواده🔞
دختره رو اونقد شکنجه میده تا تاوان سقط بچشو پس بگیره😱