رنسانس


Гео и язык канала: Иран, Фарси
Категория: не указана


"همیشه تصور کرده ام که بهشت، کتابخانه ای بی انتهاست"
بورخس
مجله الکترونیک «رنسانس»
گزیده ای از دنیای هنر، فلسفه، ادبیات و علوم اجتماعی

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Гео и язык канала
Иран, Фарси
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций


#موسیقی_منتخب_روز


قطعه رؤیایی و آرام "قرنطینه"

آهنگساز: جاستین هورویتس

آلبوم موسیقی متن فیلم سینمایی
"نخستین انسان"(۲۰۱۸)

سبک: ساندترک، کلاسیک، الکترونیک

@Renaissancetranslate


شاید تنها در دوران کودکی باشد که کتاب‌ها تاثیر عمیقی بر زندگی ما دارند. بعدها در زندگی به ستایش و تمجید می‌پردازیم، سرگرم می‌شویم و بعضی از نگرش‌هایی که قبلا داشته‌ایم را تغییر می‌دهیم. اما بیشتر محتمل است که در کتاب‌ها تنها چیزهایی را پیدا کنیم که تاییدی باشند بر آنچه که از قبل در ذهن داشته‌ایم...
اما در کودکی کتاب‌ها غیب‌گو هستند، به ما درباره آینده می‌گویند و مانند فالگیرها که در کارت‌های فال‌بینی، سفرهای طولانی، مرگ در آب و غیره را می‌بینند، کتاب‌ها نیز بر آینده ما تاثیر می‌گذارند. فکر می‌کنم برای همین است که کتاب‌ها این‌قدر ما را هیجان‌زده می‌کنند.






"حسرت"
✍ گراهام گرين


@Renaissancetranslate


‌‌
‌ از نظر هابز آن‌چه انسان را از شرارت و تباهى در وضع طبيعى به مدنيت رهنمون مى‌شود، شناخت و پذيرش تكليف و وظيفه است نه حق و حقوق.
آن‌چه ما را «آدم» مى‌كند، دانش وظيفه‌شناسى است، وگرنه حيوانات هم مانند انسان مى‌توانند حق و حقوقى داشته باشند، درحالى‌كه تكليف و وظيفه نمى‌شناسند. آن‌چه آدمى را مدنى و متمدن مى‌سازد، تكليف است نه حق.
اين ديدگاه هابز، در عصر سلطهٔ گفتمان مردم‌سالارى و حقوق بشر، ممكن است «محافظه‏‌كارانه»، «ضد دموكراسى»، «سلطنت‌طلبانه»، «اشرافى‌مآب» و «بدبينانه» به‌نظر برسد. اما واقعيت اين است كه حكومت‌ها و دولت‌ها، هميشه و همواره، از هر شكل و نوعى، ازجمله دولت‌هاى پارلمانى و حكومت‌هاى مردم‌سالار امروز، به‌شيوه‌هاى آشكار و پنهان و از طريق دستگاه‌هاى عقيدتى و فكرى و انتظامى و نظامى و امنيتى، تكاليف و وظايف اتباع و شهروندان را در قالب قوانين گوناگون معيّن مى‌كنند و با كاربرد ضمانت اجراهاى گوناگون قانونى و جزايى و اجتماعى و حقوقى اجراى آن تكاليف و وظايف را تضمين مى‌نمايند.





از کتابِ "بهیموت" یا پارلمان طولانی
✍️تامس هابز
ترجمهٔ: دکتر حسین بشیریه، نشر نی
@Renaissancetranslate


#معرفی_کتاب

🟥دوازده کتاب کلاسیک و خواندنی به پیشنهاد ادمین کانال رنسانس برای شروع جدی مطالعات سیاسی و اجتماعی که همگی به زبان فارسی نوشته یا ترجمه شده‌اند.

۱_جمهور(افلاطون)

۲_جامعه باز و دشمنانش(کارل پوپر)

۳_سیاست(ارسطو)

۴_شهریار(نیکولو ماکیاولی)

۵_لِویاتان(تامس هابز)

۶_ سیاست‌نامه(خواجه نظام‌الملک)

۷_قابوس‌نامه(امیر عنصرالمعالی)

۸_آرمان‌شهر یا "اتوپیا"(سِر توماس مور)

۹_روح‌القوانین(شارل دو مونتِسکیو)

۱۰_ رساله‌ای در باب حکومت(جان لاک)

۱۱_قدرت(برتراند راسل)

۱۲_ تأملاتی بر انقلاب فرانسه(ادموند بِرک)

@Renaissancetranslate

897 0 51 3 29

از چه سالی عضو کانال "رنسانس" هستید؟
Опрос
  •   از بدو تأسیس کانال(اسفند ۱۳۹۴)
  •   بین سالهای ۹۵ تا ۹۸ عضو شده‌ام
  •   بین سالهای ۹۹ تا ۱۴۰۳ عضو شده‌ام
  •   به تازگی عضو شده‌ام(۱۴۰۴)
40 голосов


#موسیقی_شب


قطعه کوتاه و بسیار زیبای "دلتنگی" به آهنگسازی پیمان یزدانیان

آلبوم موسیقی متن فیلم سینمایی "شب‌های روشن"(۱۳۸۱)

سبک: کلاسیک، ساندترک، مینیمال

@Renaissancetranslate


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
.
بیا که در غم عشقت مُشوَشَم بی‌تو
بیا ببین که در این غم چه ناخوشَم بی‌تو
شب از فراق تو می‌نالم ای پَری‌رُخسار
چو روز گردد گویی در آتشَم بی‌تو
دَمی تو شربت وصلم نداده‌ای جانا
همیشه زهر فراقَت همی چِشَم بی‌تو
اگر تو با من مسکین چنین کنی جانا
دو پایم از دو جهان نیز در کِشَم بی‌تو
پیام دادم و گفتم بیا خوشَم می‌دار
جواب دادی و گفتی که من خوشَم بی‌تو

حضرت سعدی
...

📎بخشی از فیلم سینمایی زیبا و خاطره‌انگیز "شبهای روشن"(۱۳۸۱)؛
کارگردان: فرزاد مؤتمن


🌱یکم اردیبهشت سالروز گرامیداشت استاد سخن و اول معلم زبان شیرین پارسی، شیخ اجل، سعدی شیرازی است.

@Renaissancetranslate


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
🟥روان‌شناسی تنهایی مردان

چرا دوستی برای مردان دشوارتر است؟ این ویدئو تلاش می‌کند روان‌شناسی تنهایی مردان و موانع صمیمیت بین آن‌ها را کاوش کند. آیا می‌توانیم معنی دوست را بازتعریف کنیم؟



ترجمه و زیرنویس: شهاب غدیری
منبع: مدرسه زندگی (الن دو باتن)


@Renaissancetranslate

1.3k 0 106 1 21

فقط تا زمانی می‌توان زندگی کرد که مست زندگی بود؛ ولی به محض آنکه هشیار می‌شوی، دیگر نمی‌توانی نبینی که همه ی اینها فقط فریب است، آن هم فریبی ابلهانه، مسئله دقیقا همین است که حتی هیچ چیز خنده‌دار و رندانه‌ای هم نمی‌توان در آن یافت، فقط بلاهت است و بی‌رحمی.





"اعتراف"
لئو تولستوی

@Renaissancetranslate


همانگونه که در پیری به یادِ جوانی می‌افتیم و با شادکامی از خاطراتِ آن یاد می‌کنیم، به زودی بشریت نیز در رابطه خود با هنر به جایگاه خاطرات تکان‌دهنده از شادکامی‌هایِ روزگار جوانی خواهد رسید.





"انسانی بسیار انسانی"
✍️فردریش نیچه

@Renaissancetranslate


"مانیفست کمونیسم" که نخستين بار در ۱۸۴۸ به چاپ و انتشار رسید _همانند مکتب آنارشیزم که در آن دوران با مارکسیسم رقابت می‌کرد_ قویاَ از هواداران خود انتظار دارد که به اصول و ارکان عقیدتی مارکسیسم، بی‌چون و چرا ایمان بیاورند و آنها را با چشمان بسته سرلوحه‌ی زندگی خویش قرار دهند. از این لحاظ مارکسیسم بیشتر به یک مکتب دینی/مذهبی می‌ماند تا یک نظریه‌ی علمی مستدل و با پشتوانه؛ و به همین دلیل، تعجبی ندارد که کلام مانیفست مارکسیست‌ها عملاً در جوامع پیشاصنعتی همچون آفریقا، چین، خاورمیانه، آمریکای‌جنوبی و روسیه تا عمق جان نفوذ کرد و ریشه دوانید؛ یعنی در ممالکی که اتفاقاً مارکس و انگلس مردمانشان را به دلیل آنکه غالباً کشاورز و خرده‌دهقان بودند به تمسخر "ابلهان روستانشین" می‌نامیدند. مسلماً همان گونه که سال‌های پایانی قرن بیستم در عمل به همگان ثابت کرد، صنعتی شدن روسیه و چین که تحت استیلای کمونیسم بر آن ممالک صورت پذیرفته بود، در نهایت فروپاشی و سقوط اقتصاد دستوری(دولتی/حکومتی) و بازگشت بدیلی بومی از نظام سرمایه‌داری را رقم زد.


@Renaissancetranslate

2k 0 32 1 30

#موسیقی_شب



قطعه زیبا و آرامش‌بخشی با نام "ون‌گوگ"

آهنگساز: ویرجینیو آئیِلو

سبک: کلاسیک، نیواِیج، امبینت
@Renaissancetranslate


‍ 🟥"حیف شد که رفتید آقای یوسا...تنها شدیم…"

✍نیما قاسمی

فرد پولاک در کتاب «تصویر آینده» به مناسبتی اشاره می‌کند که عنوان «هزار و یک شب» در این اثر ادبی- داستانی کهن، کنایه از ابدیت ( eternity) است. طبیعی‌ست که در این اثر سترگ، علاوه بر عنوان٬ هر یک از کاراکترها هم کهن‌الگویی باشند با بهره‌مندی از یک حقیقت ابدی که می‌توانند برای درک روابط و مناسبات مردم خاورمیانه و مشخصاً مردمان میان‌دورود (بین‌النهرین) مورد استفاده قرار گیرند. شخصیت علی‌بابا، برای ماریو بارگاس یوسا، یک سرنخ است تا با آن مردم عراق پس از جنگ را بشناسد.

در «یادداشت‌های عراق»٬ یوسا می‌نویسد که ناامنی‌های پس از جنگ، مردم خوب عراق را جبراً به علی‌بابا‌هایی تبدیل کرد تا همه‌ی نداشته‌های خود را با خشونتی افسارگسیخته و دیوانه‌وار جبران کنند! یوسا تصریح می‌کند که هیچ‌یک از مردم عراق (سال ۲۰۰۳ پس از سقوط صدام) از سرنگونی آن دیکتاتور ناراضی نیستند. اما از بی‌عملی سربازان آمریکایی در مقابله با این علی‌باباها، و در مقابله با این بنیادگرایان متعصب اسلامی که آشکارا دانشگاه و دیگر مظاهر تمدن مدرن را «خانه‌ی پلیدی و کفر» می‌دانستند (ص ۶۹) ناراضی بودند. در فصل موسوم به «غارتگران و کتاب‌ها» یوسا نظرات سراسقف فرناندو فیلونی را نقل می‌کند که معتقد است بهترین شرایط قابل تصور برای عراق، همان است که در اردن، اکنون برقرار است: انتخابات «نسبتاً» دموکراتیک که اسلام‌گرایان در آن فقط ۱۷/۵ درصد آراء‌ را کسب کردند اما فقط از صدقه‌ی سر یک «قانون انتخاباتی ویژه که به شکل هوشمندانه‌ای وضع شده است» (ص ۷۴) که عملاً اجازه نمی‌دهد افراطیون اسلامی و روسای قبایل که بیشترین آراء‌ مردم را دارند، به شیوه‌ای دموکراتیک، تفوق کسب کنند! این روش شاه‌عبدالله در اردن است. یوسا به خاطر می‌آورد که عین همین نظر را از دوست دیگری در امان شنیده است.

یوسا از اینکه جنگ عراق، فضایی را در اروپا و آمریکا فراهم کرد تا عده‌ای صدام حسین را در حد داوود جهان سوم (که در برابر گولیات/بوش با فلاخن مقاومت می‌کند،) ارتقاء دهند، سخت متأسف است. او در مقدمه‌ی کتاب خود می‌نویسد که باور دارد قرن بیست و یکم، قرن حمله‌ی سازمان‌های تروریستی علیه جوامع آزاد است. حمله‌ی القاعده علیه آمریکا در ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ برای او فقط یک نمونه از جنگ‌هایی‌ست که قرن بیست و یکم به خود خواهد دید. اما چندش‌آور اظهارنظر مترجم کتاب (فریبا گرگین) است که میان جملات یوسا زیرنویس رفته است که: «تروریسم محصول همین کشورهای استعمار غربی و مداخله‌جو در کشورهای منطقه است و اصلاً ماندن دیکتاتوری صدام بر سر قدرت در سه دهه و اندی نیز محصول همین کشورهای غربی خصوصاً آمریکاست»! (ص ۱۹) بعید است بتوان باور کرد که مترجم خبر نداشته باشد که عراق دهه‌ها با شوروی پیمان نظامی- سیاسی داشته و با اتکاء‌ به تجهیزات نظامی و پشتیبانی سیاسی بلوک شرق دوام آورده است. رزمندگان و شهروندان مظلوم ایرانی را میگ‌های وارداتی از شوروی در طول هشت سال هدف قرار داده است. چطور می‌توان ادعا کرد که رژیم غرب‌ستیز صدام حسین که فساد خودش را پشت موشک‌پرانی به اسرائیل٬ پنهان و از این راه میان افکار عمومی جهان عرب کسب وجهه می‌کرده است، و نهایتاً نیز به دست ارتش آمریکا ساقط شده است، بقاء‌ و دوام خود را مدیون آمریکا بوده است!؟ البته شایط برای این درجه از وقاحت رایج در خاورمیانه، پاسخ ساده و سرراستی وجود داشته باشد: کتاب یوسا بالاخره باید مجوز بگیرد! اینجا همان کسانی حاکم‌اند که پس از سرنگونی صدام حسین در عراق، به دانشگاه‌های بغداد حمله کرده و بر در و دیوارهای آن شعارهای ضد ارزش‌های مدرن نوشتند.
فوق‌العاده ضرورت دارد تا برای تحصیل یک «تصویر آینده‌»ی معقول و واقع‌بینانه از ایران خودمان، شرایط عراق، اردن و مصر را زیر نظر بگیریم. علی‌بابای دزد و البته سخت معتقد بغداد، کهن‌الگوی متعلق به فرهنگ و جامعه‌ی ما نیز هست! حتی کسانی معتقدند که هزار و یک شب، اساساً یک داستان ایرانی، و بغداد تاریخاً یک شهر ایرانی‌ست.

@Renaissancetranslate


"ما اغلب، نزدیک‌ترین صداها به خودمان را کنار می‌زنیم. اما وقتی رفتند، دنبالش می‌گردیم."




میچ البوم

@Renaissancetranslate


.
🔻در سوگ و ستایشِ یوسا: "غول مغرور"

✍️رضی‌الدین طبیب

از سرسپردگی شیفته‌وار به مفهوم "نویسنده متعهد" ژان‌پل سارتر تا نشاندن مُشتی جانانه بر صورت رفیق سابقش_ یا به قولِ خودش آن "پاچه‌خوار کاسترو" ، گابریل گارسیا مارکز کلمبیایی _ "ماریو بارگاس یوسا" سفری اودیسه‌وار را در دوران حیاتش آغاز کرد که از چپ آرمانگرا به راست محافظه‌کار، و از سخنرانی‌های آتشین در کوبا و شوروی به تمسخر و کوبیدن بی‌امانِ کسی چون ارنستو چگوارا رسید. یوسا، چه در زمان حیات و چه پس از مرگ، به درستی، در زمره نوابغی قرار می‌گیرد که زمانه‌ی کم‌مایه و سلبریتی‌سازِ ما ابداً قادر به جایگزینی یا پدید آوردنِ چون اویی نیست. رب‌النوعی بغایت مسلط بر ادبیات، نقد، تاریخ، سیاست و سخنوری که دست‌کم به چشمِ من و بسیاری از شیفتگانش، پدیده‌ای بس از فراتر از یک "نویسنده‌ی بزرگ برنده جایزه نوبل" می‌نماید. یوسا هرچه که بود، چه در کسوت مارکسیستی دوآتشه، و چه در هیأت منتقد سنگدل دیکتاتورهای کمونیست، پيوسته روشنفکری رادیکال، یا بهتر است بگویم متفکری "بی‌تعارف" با همه‌کس بود؛ مردی که با هوش سرشار و زبان تند و تیزش آشوب‌ به پا می‌کرد.

زعمای ارتش پرو، زادگاهش، پس از خواندن یکی از اولین آثار جنجالی او "عصر قهرمان"، برایش مراسم تکفیر و کتابسوزی برپا کردند و به شکلی نمادین هزار نسخه از آن کتاب را پیش چشم حاضران سوزاندند تا برای جوانک گستاخ داستانِ ما عبرتی شود و دیگر هوس این غلط‌ها به سرش نزند!
اگرچه یوسا بیدی نبود که با این بادها بلرزد؛ شاید، به گمانم، این غرور، جذبه، رادیکالیسم و سختگیری میراث ماندگار _و پاسخ به_ پدر و پدربزرگ مستبد و کاریزماتیکی بود که دومی، علاقه‌ فرزندش به ادبیات و سرودن شعر را راهی حتمی به سوی تباهیِ "فقر" و "هم‌جنس‌گرایی" می‌دانست و در مقابل پسر، ادبیات را جاده‌ای روشن و مطمئن به سوی هرآنچه که نباید حرمت یا خاصه اقتدارش را زیر سوال بُرد: از تمسخر مردمان یا روشنفکرانی که عامدانه از سیاست و واقعیت ِ پیرامون خود رویگردان بودند و تماماً منفعل می‌نمودند، تا تاختن به دیکتاتورهایی تشنه جاه و مقام، که با آرمان‌های دروغین‌شان ملت خود را به کام فلاکت و نیستی می‌کشانند؛ و خب در این میان چه مثالی زنده‌تر و ملموس‌تر از "رفیق فیدل"!؟
به درستی نمی‌دانم یوسا تا به کجا و شخصاً از خجالت "اِل چه" درآمد، اما می‌دانم که پسرش آلوارو در سال ۲۰۰۵ با مقاله‌ای آتشین با عنوان "چگوارا: ماشین کشتار" بدرقم چریکِ مسیحایی جهان چپ‌ را درهم کوبید و به باد فنا داد.
در واقع، یکی از مهمترین سوژه‌هایی که تا همیشه ذهن یوسا را به خود مشغول نگاه داشت، بررسی نسبت میان "قدرت و فساد" و شرحِ اتوپیاهایی بود که همواره خالقان‌شان با بلاهت و خودخواهی‌شان آنها را به دیستوپیا(ویرانه‌سرا) مبدل می‌سازند و شما می‌توانید ردپای چنین نگرشی را به روشنی در شاهکارش "سورِ بُز" بیابید.

و از آنسو، رابطه‌ و نگرش شخصی او به زادگاهش پرو، چنان‌که که خود آن را به طعنه "مرض لاعلاج" می‌خواند، به چشم من، تا حدود زیادی، مشابه همان نگاه شاهرخ مسکوب به ایران بود: رابطه‌ای مملو از اشتیاق، دلشکستگی، ستایش، یأس، اندوه و ابهام.
استاد در ۱۹۹۰ و در اوج شورش‌های مائوئیستی انقلابیون بومی "توپاک آمارو" نامزد انتخابات ریاست جمهوری کشورش شد، با این چشم‌اندازِ شخصی که موطنش را از منجلاب آرمان‌خواهی پوچِ چپگرایان نجات دهد، اما قافیه را به نامزدی گمنام و ژاپنی‌تبار به نام "آلبرتو فوجیموری" باخت و برای همیشه از فعالیت رسمی در عرصه سیاست کنار کشید؛ فوجیموری چندسالی پرو را از چاهِ وِیل تیره‌روزی بالا کشید، اما خود زود به سیاستمداری فاسد بدل گشت، و همان شد که قلم بُران رقیب سابق را پیش روی خود دید. و یوسا هم کناره جست، شاید چون خوب می‌دانست ادبیات عرصه جاودانگی است و سیاست جزئی از ساحتِ تاریخ.

یوسا در آغاز جوانی شیدای سارتر بود و در ادامه و تا پایان به افسون "خورخه لوئیس بورخس" گرفتار آمد؛ از بندِ اولی زود رَست و به نقدش پرداخت، ولی تا ابد و خودخواسته در دام دومی ماند و در حلقه ستایندگانش درآمد، چنان‌که دِین خود را در مقاله‌ درخشانش "قصه‌های بورخس" عمیقاً ادا کرد.

برای یوسا، این غول شکست‌ناپذیر دنیای نویسندگی، "ادبیات" در معنای محض و مطلق کلمه، همه‌چیز بود و شاید هیچ مکتوبی به قدر شاهکارش "در ستایش ادبیات" قادر نیست بازتابگر دیدگاه‌های شخصی و نگاه اصیل و بی‌تکرارش به این میراث غنی تمدن بشر و تأثیر بی‌واسطه‌اش بر زندگی انسان باشد. او حتی از این جهت در شمار نوابغ قرار می‌گیرد که در آرا و عمل کمتر متفکری هم‌ارز او می‌توان کمترین میزان تناقض و بیشترین مناسبت را یافت، چنان‌که خود در جایی می‌گوید:
"بهترین چیز برای آدم همین است: اعتقاد داشتن به حرفی که می‌زند و دوست‌داشتن کاری که می‌کند."

سفرتان بخیر عالیجناب یوسا
🥀🙏
(۱۹۳۶_۲۰۲۵)
@Renaissancetranslate


هر "پرهیزکاری" گذشته‌ای دارد،
و هر"گناه‌کاری" آینده‌ای، پس قضاوت نکن.
میدانم اگر قضاوت نادرستی در مورد کسی بکنم، دنیا تمام تلاشش را می‌کند تا مرا در شرایط او قرار دهد تا به من ثابت کند در تاریکی همه‌ی ما شبیه یکدیگریم.
محتاط باشیم؛
در سرزنش و قضاوت کردن دیگران.
وقتی نه از دیروز او خبر داریم،
نه از فردای خودمان...






📕 شیاطین
✍️فئودور داستایوفسکی

@Renaissancetranslate


.
🌱۲۳ فروردین‌ماه سالروز درگذشت "شاهرخ مسکوب"، پژوهشگر، شاهنامه‌پژوه، مترجم و نویسنده ایرانی بود.


شاهرخ مسکوب، تیرماه ۱۳۵۸:
«در هواپیما هستم. دارم دور می‌شوم. از وطنی که مثل غولی، هیولایی قفس را شکسته و له کرده و زخمگین و خونین بیرون آمده. قلب بزرگ اما چشم‌های نابینایی دارد. نمی‌داند کجا می‌رود و در رفتن کشتزار خودش را زیر پاهایش ویران می‌کند؛ وطنی که به نام اسلام از خود بیرون آمد. اسلام جهان‌بینی بود، بدل به ایدئولوژی شد و هیچ‌کدام این‌ها «وطن» ندارند. مثل مارکسیسم؛ هم‌وطن یکی مسلمین و هم‌وطن دیگری زحمتکشان است.»

شاهرخ در روزهای پس از پیروزی انقلاب زمانی‌که می‌بیند نمی‌تواند نوشته‌ها و عقایدش را منتشر کند و از آن‌ها سخن بگوید، ایران را ترک می‌کند و در مدرسه‌ی مطالعات اسلامی پاریس به کار مشغول می‌شود. اما همواره دل‌تنگ ایران بود و دل در گرو فرهنگ ایران داشت. او در جایی می‌نویسد: «ایران عزیزم، ایران جاهل ظالم، ایران ِ کوه‌های بلند، بیابان‌های سوخته و آفتاب وحشی و رفتگان و ماندگان عزیز! دلم برایت تنگ شده؛ ای بی‌وفای ناکس ِ دور! با این بی‌داد ِ تبه‌کاران وای به حال آیندگان.»

@Sadegh_Hedayat
@Renaissancetranslate


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
#موسیقی_منتخب_کانال


"ژان-فیلیپ رامو"، آهنگساز و نظریه‌پرداز فرانسوی در قرن هجدهم میلادی اپرا-باله دل‌دادگی بومیان خیال‌انگیز را نوشت و تنظیم کرد؛ درباره بومیان قبیله‌های مختلف که آرزو می‌کنند در جنگل‌های پرنشاط و سرسبز و آرام‌شان در همین زیبایی و صلح و شادی و آرامش، دور از وسوسه‌ها و جاه‌طلبی‌های دردسرساز و انسان‌های مشکل‌ساز زندگی را تا ابد بگذرانند.
آرزویی که امروز، فکر کردن به آن حتی در روستایی کوچک و دورافتاده هم بعید به نظر می‌رسد.
این یکی از مدرن‌ترین اجراها از یکی از مشهورترین بخش‌های این #اپرا است در پاریس به سال ۲۰۱۹، پیش از پيدايش پاندمی کرونا.

Opera: Les Indes galantes
🎼 Jean-Philippe Rameau, 1735

Opéra-ballet en quatre entrées et un prologue
Livret: Louis Fuzelier Direction musicale: Leonardo García Alarcón Cogitore Chorégraphie: Bintou Dembele Cie Rualité

@Renaissancetranslate


.
🔺#نیچه به خواهرش
ژنو - نوامبر 1883

لامای عزیزم:
دغدغه‌ی به حساب آمدن در میانِ نویسندگان!؟ این چیزی است که مرا با نفرت و انزجار می‌ترساند. اما، خواهرِ عزیزم، تنها «سپیده‌دمان» و «حکمتِ شادان» را مطالعه کن، کتاب‌هایی که محتوایِ آنها و آتیه‌شان جزوِ غنی‌ترین‌ها در زمین است. در نامه‌هایِ قبلیِ شما بحثِ زیادی در موردِ [نکوهشِ] خودخواهی و خودبینی وجود داشت، که دیگر نباید در نامه‌هایِ خواهرِ من نوشته شود. من بينِ انسان‌هایِ قوی و ضعیف یعنی کسانی که مقدر به خدمت، پیروی و سرسپردگی هستند، خطِ ممتدی کشیدم. آن چیزی که در این دوران حالم را به هم می‌زند ناگفته‌هایی از ضعف است... آنچه که تاکنون به من لذت داده، جلوه‌ی انسان‌هایی با آرزوهایِ دراز بوده است، یعنی کسانی که آرامشِ خود را سال‌ها حفظ کرده‌اند و واقعاً خود را با عبارت‌پردازی‌هایِ اخلاقیِ باشکوه نپوشانده‌اند؛ و همانندِ «قهرمانان» یا «اشراف» قدم برداشته‌اند. کسانی که آنقدر صادق بوده‌اند که به هیچ چیز جز خودشان و خواسته‌هایشان ایمان نداشتند، تا آن را برایِ نوعِ بشر در تمامیِ زمان‌ها باقی بگذارند. مرا ببخش! آنچه که مرا به ریچارد واگنر متمایل کرد همین بود؛ شوپنهاور نیز در تمامِ عمرِ خود چنین حسی داشت...

شکسپیر را بخوان! آثارِ او مملو از مردان‌ِ قدرتمند است: مردانِ خام، سخت و شاید سنگی. دورانِ ما از داشتنِ چنین انسان‌هایی فقیر است و حتی از انسان‌هایی که برایِ درکِ افکارِ من مغز داشته باشند!

فکر نکن که نومیدی و فقدانی که امسال از آن رنج بردم، کم بوده است. نمی‌توانی تصور کنی که چقدر همیشه احساسِ تنهایی می‌کنم آن زمان که در میانِ همه‌ی این مردمِ خشکه مقدسی هستم که شما آنها را «خوب» می‌نامید؛ و چقدر شدیداً مشتاقِ انسانی هستم که صادق باشد و بتواند صحبت کند، حتی اگر یک هیولا باشد. اما البته من باید صحبت با نیمه‌خدایان را ترجیح دهم.

باز هم مرا ببخش! من همه‌ی اینها را از عمقِ وجود نگفتم، و به خوبی می‌دانم که چقدر شما دغدغه‌ی نگرانی‌هایِ من را دارید. آه، این تنهاییِ لعنتی.

👤#فردریش_نیچه
📚 #نامه‌های_نیچه
🔃 ترجمه‌ی #مجید_هوشنگی
📖 صفحه 177

@Renaissancetranslate


"یکی از مواردی که خیلی سریع روزِ تو را خراب می‌کند، اصرار ورزیدن به این است که همه‌چیز باید عالی و بی نقص باشد؛ متأسفم رفیق، اما این امکان ندارد، هیچ‌ کس و هیچ‌ چیز نمی‌تواند به حد کمال برسد، دنیا هم کامل و بی‌عیب و نقص نیست."




آلن کلاین
@Renaissancetranslate

Показано 20 последних публикаций.