از قبل که کتاب را دیده بودم عنوانش برایم بسیار جالب به نظر آمده بود ولی همین که کتاب را در دست گرفتم و شروع کردم به خواندن، متوجه شدم قرار است اینبار نه با یک کتاب روانکاوی بلکه با یک رمان مواجه شوم. انتظار نداشتم نویسنده کتاب، روانکاوی باشد که زندگیاش را در قالب رمان آورده باشد. آن هم رمانی که با خودافشاگری فراوان همراه بود. میدانستم خودافشاگری درمانگر از زندگی خود میتواند بخشی از روند درمان باشد و بیمار را در مسیر بهبود یاری دهد. اما حالا کتابی را در دست داشتم که حجم قابل توجهای از داستان زندگیای شخصی نویسنده روانکاوش را روایت میکرد. چیزی که حتی به گواه خود نویسنده فراتر از حد متعارف بود و بهخودیخود بدون پیامد نمیتوانست باشد. جملاتم را پایان دادم و به ادامه خواندن کتاب عشق و فقدانِ لیندا شِربی مشغول شدم.