ادامه ی اسپویل های چپتر
زورو میگه با توجه به حرفای بقیه، لوکی شاید دروغ میگه، ولی تا وقتی خودش بره و لوکی رو ببینه نمیشه چیزی رو قطعی گفت. همون موقع نامی مچشون رو میگیره.
نامی: "داشتم فکر میکردم شما دوتا دارید چیکار میکنید... فکر میکنید بدون من میتونید جایی برید؟"
زورو: "گوش کن لوفی. ما کلید زنجیرها رو پیدا میکنیم... ولی بذار به ما بسپار تا بفهمیم لوکی چی کارهست."
لوفی: "باشه!! ممنون بچهها!! ولی... این یارو اینجا چی کار میکنه؟"
معلوم میشه که لوفی، زورو و نامی با یه "سووار" سفر میکنن و رود داره براشون پارو میزنه. رود دوباره توسط نامی برق گرفته و الان داره با نامی و زئوس حرف میزنه.
نامی: "اون رو کردم نوکرم (."
زئوس: "ولی یادت باشه، من نوکر شماره ۱ هستم و سانجی شماره ۲!!"
رود: "برای من افتخاره، نامی-تاسو! از اونجایی که هر دو جهتیابیم، شاید بتونیم..."
نامی: "دیگه هرگز سعی نکن به من نزدیک بشی."
رود: "البته، اوه..."
نامی قبول میکنه که لوفی و زورو رو به قلعه ببره تا کلید رو پیدا کنن، ولی هدف اصلی نامی اینه که گنجهای قلعه رو برای خودش برداره!
صحنه میره به "دنیای زیرین" جایی که "شانکس با کلاه" و زن با کلاه شنلدار میرن تا لوکی رو ببینن. اونا میخوان لوکی رو برای پیوستن به "شوالیههای خدا" استخدام کنن. لوکی میخنده و رد میکنه، میگه نمیخواد به یه آدم عوضی تبدیل بشه. بعد میپرسه که آیا این دو نفر تنریوبیتو هستن، ولی هیچ جوابی نمیگیرن.
"شانکس با کلاه" از زن شنلدار میپرسه که چه اطلاعاتی درباره لوکی دارن. زن جواب میده که تمام مأمورهایی که به الباف فرستادن، توسط یه کلاغ غولپیکر مورد حمله قرار گرفتن و ناپدید شدن. بنابراین هیچ اطلاعاتی از نقطهضعف لوکی ندارن.
زن شنلدار شنلش رو برمیداره و طراحی کاملش مشخص میشه. اسمش "گانکو" (که به ژاپنی به معنای "کودک ارتش" هست) و عضوی از شوالیههای خداست (هیچ اسم یا طراحی کاملی از "شانکس با کلاه" تو این قسمت مشخص نشده).
گانکو یه کلاه با عینک (شبیه به کلاه کوآلا)، یه کت بلند با آستینهای خیلی دراز و یه جفت چکمه میپوشه. میتونیم چشم راستش رو هم ببینیم که داخلش سفید و بیرونش سیاهه (برعکس چشم چپش). همچنین روی بازوها و پاهاش بانداژهایی داره. قدرتهای گانکو هم نشون داده میشن؛ اون آستینهای بلند کتش رو به "بانداژهایی" با شکل فلش تبدیل میکنه که میتونه آزادانه کنترلشون کنه.
گانکو: "خب خب. بهت اجازه دادم یه ذره حرف بزنی و تنها چیزی که دیدم یه عالمه بیادبی بود ...!! شاید باید پاکت کنم."
شانکس با کلاه: "عجله نکن گانکو."
همون لحظه یه گرگ غولپیکر از جنگل پشت سرشون ظاهر میشه.
لوکی: "داگهاهاهاها !! بگیرش گرگ !!"
گانکو: "... هی، زیادی نزدیک شدی."
گانکو از "بانداژهاش" استفاده میکنه تا دور گردن گرگ بپیچه. بعد گرگ رو تو هوا آویزون میکنه، در حالی که لوکی برای دوستش داد میزنه.
لوکی: "گرگ !!!"
شانکس با کلاه: "نظرت چیه اگه در ازای جون این موجود نظر تو عوض کنیم؟"
توی آخرین صفحهی این قسمت، لوکی با نگاهی سرکش به گانکو و شانکس با کلاه نگاه میکنه، در حالی که گرگ داره خفه میشه.
لوکی: "پس اینه معاملهای که میخواین انجام بدین ... خب، این سرنوشت غمانگیز توئه، دوست من!! راحت بخواب ...!!! البته که خشم و ناراحتی خواهد بود ... ولی یه "جنگجو" تو حضور مرگ آرامشش رو از دست نمیده!! من این خشم رو فرو میخورم و دنیا رو نابود میکنم !!!"
پایان فصل. هفتهی بعد توقفی در کار نیست.
✅@onepiecefarsi
▶️ کانال یوتویوب |🌐 پیج اینستاگرام
🌐 کامل ترین ربات دانلود وان پیس
زورو میگه با توجه به حرفای بقیه، لوکی شاید دروغ میگه، ولی تا وقتی خودش بره و لوکی رو ببینه نمیشه چیزی رو قطعی گفت. همون موقع نامی مچشون رو میگیره.
نامی: "داشتم فکر میکردم شما دوتا دارید چیکار میکنید... فکر میکنید بدون من میتونید جایی برید؟"
زورو: "گوش کن لوفی. ما کلید زنجیرها رو پیدا میکنیم... ولی بذار به ما بسپار تا بفهمیم لوکی چی کارهست."
لوفی: "باشه!! ممنون بچهها!! ولی... این یارو اینجا چی کار میکنه؟"
معلوم میشه که لوفی، زورو و نامی با یه "سووار" سفر میکنن و رود داره براشون پارو میزنه. رود دوباره توسط نامی برق گرفته و الان داره با نامی و زئوس حرف میزنه.
نامی: "اون رو کردم نوکرم (."
زئوس: "ولی یادت باشه، من نوکر شماره ۱ هستم و سانجی شماره ۲!!"
رود: "برای من افتخاره، نامی-تاسو! از اونجایی که هر دو جهتیابیم، شاید بتونیم..."
نامی: "دیگه هرگز سعی نکن به من نزدیک بشی."
رود: "البته، اوه..."
نامی قبول میکنه که لوفی و زورو رو به قلعه ببره تا کلید رو پیدا کنن، ولی هدف اصلی نامی اینه که گنجهای قلعه رو برای خودش برداره!
صحنه میره به "دنیای زیرین" جایی که "شانکس با کلاه" و زن با کلاه شنلدار میرن تا لوکی رو ببینن. اونا میخوان لوکی رو برای پیوستن به "شوالیههای خدا" استخدام کنن. لوکی میخنده و رد میکنه، میگه نمیخواد به یه آدم عوضی تبدیل بشه. بعد میپرسه که آیا این دو نفر تنریوبیتو هستن، ولی هیچ جوابی نمیگیرن.
"شانکس با کلاه" از زن شنلدار میپرسه که چه اطلاعاتی درباره لوکی دارن. زن جواب میده که تمام مأمورهایی که به الباف فرستادن، توسط یه کلاغ غولپیکر مورد حمله قرار گرفتن و ناپدید شدن. بنابراین هیچ اطلاعاتی از نقطهضعف لوکی ندارن.
زن شنلدار شنلش رو برمیداره و طراحی کاملش مشخص میشه. اسمش "گانکو" (که به ژاپنی به معنای "کودک ارتش" هست) و عضوی از شوالیههای خداست (هیچ اسم یا طراحی کاملی از "شانکس با کلاه" تو این قسمت مشخص نشده).
گانکو یه کلاه با عینک (شبیه به کلاه کوآلا)، یه کت بلند با آستینهای خیلی دراز و یه جفت چکمه میپوشه. میتونیم چشم راستش رو هم ببینیم که داخلش سفید و بیرونش سیاهه (برعکس چشم چپش). همچنین روی بازوها و پاهاش بانداژهایی داره. قدرتهای گانکو هم نشون داده میشن؛ اون آستینهای بلند کتش رو به "بانداژهایی" با شکل فلش تبدیل میکنه که میتونه آزادانه کنترلشون کنه.
گانکو: "خب خب. بهت اجازه دادم یه ذره حرف بزنی و تنها چیزی که دیدم یه عالمه بیادبی بود ...!! شاید باید پاکت کنم."
شانکس با کلاه: "عجله نکن گانکو."
همون لحظه یه گرگ غولپیکر از جنگل پشت سرشون ظاهر میشه.
لوکی: "داگهاهاهاها !! بگیرش گرگ !!"
گانکو: "... هی، زیادی نزدیک شدی."
گانکو از "بانداژهاش" استفاده میکنه تا دور گردن گرگ بپیچه. بعد گرگ رو تو هوا آویزون میکنه، در حالی که لوکی برای دوستش داد میزنه.
لوکی: "گرگ !!!"
شانکس با کلاه: "نظرت چیه اگه در ازای جون این موجود نظر تو عوض کنیم؟"
توی آخرین صفحهی این قسمت، لوکی با نگاهی سرکش به گانکو و شانکس با کلاه نگاه میکنه، در حالی که گرگ داره خفه میشه.
لوکی: "پس اینه معاملهای که میخواین انجام بدین ... خب، این سرنوشت غمانگیز توئه، دوست من!! راحت بخواب ...!!! البته که خشم و ناراحتی خواهد بود ... ولی یه "جنگجو" تو حضور مرگ آرامشش رو از دست نمیده!! من این خشم رو فرو میخورم و دنیا رو نابود میکنم !!!"
پایان فصل. هفتهی بعد توقفی در کار نیست.
✅@onepiecefarsi
▶️ کانال یوتویوب |🌐 پیج اینستاگرام
🌐 کامل ترین ربات دانلود وان پیس