Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
امروز روزشمارم به صفر رسید. از نگر خودم معجزه رخ داد و آن همین شما دوستانم بودید که قوت قلب دادید. با هر محتوایی که در پیامهایتان بود من به این مرحله رسیدم که به جای رفتن در راه بزرگانی چون «کامو»، «آرتور کوستلر»، «رومن گاری» و «صادق هدایت» یکبار هم شده به خودم و مخیلاتم شک کنم. این بار راه نویسندهی محبوبم «ویلیان استایرن» را بروم و برای همین خودم با پای خودم به یک کلینیک روانپزشکی خواهم رفت بلکه اضطراب افسارگسیختهم فروکش کند. امروز بنا به قولی که به خودم داده بودم، به برج تلویزیون برلین نرفتم. چه بسا پایان دادن به زندگی آن هم در چنین مکانی، جز تراماتایز کردن مردم سودی نداشت. صبح امروز ابزار خریداری شده را به فروشگاه برگرداندم.
یعنی این آخرین باری بود که به این شکل با مرگ دوئل میکنم؟ نمیدانم!
احتمالاً در کلینیک یکی از اولین چیزهایی که ازم میگیرند این موبایل است. اینکه چه خواهد شد و کی برمیگردم معلوم نیست اما حتماً اینجا یک خداحافظی موقت هم خواهیم داشت.
صفر
یعنی این آخرین باری بود که به این شکل با مرگ دوئل میکنم؟ نمیدانم!
احتمالاً در کلینیک یکی از اولین چیزهایی که ازم میگیرند این موبایل است. اینکه چه خواهد شد و کی برمیگردم معلوم نیست اما حتماً اینجا یک خداحافظی موقت هم خواهیم داشت.
صفر