🔴خاطرات و خطرات ( ۳۰۷ )
مسئولین , مردم و ترور ها
🖌عیسی نظری
🔹اوایل انقلاب بود ، من عضو دانشجوئی شورای دانشکده حقوق دانشگاه تهران بودم .
از اساتید خواستیم ، کتبی در شان و فضای انقلاب بنویسند و کتاب های آلوده اغراض رژیم شاهنشاهی در آنها( کتب ) از بین برود ،
این خواسته را از دکتر بهشتی شنیده بودم و حتی می دانستم که آرزوی دیدن دکتر لنگرودی را دارد ، دکتر گفته بود :
قدر اش را بدانید !
در مدت کوتاهی دکتر لنگرودی کتاب حقوق اسلام را در شکل و شمایل کتاب های جلد سفید ارائه کرد ، بلافاصله جزو کتب درسی دانشکده گنجانده شد و سه واحد درسی تعیین شد .
روزی گفتم :
دکتر بهشتی که دیگر رئیس شورای عالی قضائی قوه قضائیه بود ، می خواهد تو را در تشکیلات خود ببیند !
دکتر لبخندی زد و گفت :
باشد یک وقتی می رویم !
من فکر کردم ایشان منظورش این است که در یک موقعیت مناسب باهم می رویم و دیگر حرفی نزدم !
دکتر بهشتی هیچوقت اجازه نمی داد ، که درب های ورود و خروج اتاق اش بسته باشد ،می گفت :
این هم ستم مسئول به مردم است ، یعنی چه چون یک یا ده نفر می خواهد مرا بکشد ، من درب های ورود اتاق خودم را به روی مردم ببندم ؟
مگر قرار است ، مسئول نامیرا باشد ، بمیرد هم ، مرده است ! همه روزی می میرند !
من همزمان در خدمت آقای ازگلی ، کار آموزی حین تحصیل داشتم و بالاخره نگهبانی را دم در بیرونی اتاق دکتر تعبیه کرده بودند !
کاری به کسی نداشت ، نگهبان بیسواد هم نگوئیم ، کم سواد بود ، آنگونه که من به او مشتی می گفتم و او هم جواب می داد :جان مشتی !
یعنی تو خود حدیث را بخوان ،
نگو بی خبر از من ، دکتر لنگرودی به نزد دکتر می رود و در اولین مرحله به گیر مشتی می افتد !
مشتی می فرماید : امرتان ؟
دکتر لنگرودی می گوید :
پیش دکتر بهشتی می روم !
مشتی می پرسد : برای چه ؟
دکتر می گوید : برای همکاری به نظرم !
مشتی می گوید : اول باید امتحان بدهی !
دکتر می گوید : پدرجان من خیلی وقت پیش امتحان داده ام !
دکتر از همانجا بر می گردد .
وقتی من از ماجرا با خبر شدم ، کار از کار گذشته بود .
🔹دکتر بهشتی دنبال کسی بود که چنین خبطی مرتکب شده و جلوی درب حتی
بیرونی او مامور گذاشته بود ، من می شناختم ولی لو ندادم ، چون دکتر واقعا ناراحت بود !
در آن زمان همه کم و بیش ، چنین بودند !
درب ورود آقای موسوی اردبیلی باز نبود ،
ولی بسته هم نبود ، دستگیره را می
چرخاندی و وارد اتاق اش می شدی ، لازم
نبود از کسی اجازه بگیری !
آقای منتظری هم که قائم مقام رهبری بود ، چنین بود !
من تنها در دیدار دو نفر ، خودم را نیازمند
اخذ اجازه از مسئولین دفترشان دیدم و با اجازه وارد محضر شان شدم ، یکی آقای خمینی و دومی آقای شریعتمداری بود !
حتی وقتی وارد تشکیلات قضائی شدم و به عنوان دادیار وارد کاخ دادگستری ایالت اورمیه شدم ، اتاق ریاست کل دادگستری بدون نگهبان و مامور بود !
حتی وقتی آقای زنجانی رئیس دادگستری استان شد ، اتاق خود را به کنار درب ورودی دادگستری منتقل کرد !
اگر به دادگستری وارد می شدی ، اولین نفر مدیرکل تشکیلات را می دیدی !
وقتی هم خارج می شدی ، آخرین نفری بود که می دیدی !
فکر هم نکنید ، لابد امنیت در سطح بالا بود ،
از فردای انقلاب ترور های کور شروع شده بود ، اول فرقان شروع کرد و گروه های کومله و دمکرات و مجاهدین و چریک های سوپر چپ ،
و....بعدا به انها پیوستند !
اما باعث نشده بود که درب های مسئولین به روی مردم بسته شود !
🔹مسئولین باید بدانند ، ترور از طرف مردم نیست ، می تواند از طرف یک آبدارچی باشد که ده سال آزگار برایت چائی می آورده است ، می تواند از طرف کسی باشد که تو را
به مهمانی می برد و یا می آورد ، می تواند از طرف کسی باشد که برنامه های امنیتی تو را فرم می دهد و یا می نویسد !
می تواند از طرف برگزارکنندگان جلسه حزبی تو باشد ولی هرگز از طرف مردم اتفاق نمی افتد !
درب های ورودی ملاقات با بهشتی همیشه باز بود ، هیچ آسیبی ندید ولی به دست مسئول تشکیل جلسه حزبی خود شهید شد !
در ترور ها مخفی شدن از مردم و یا بستن درب های ملاقات نسبت به مردم ، چاره کار نیست !
در ها را باز کنید ، بگذارید مردم بتوانند ، با شما روبرو شوند و درد های خود را بازگویند ،
و الا با ضد مردم سرو کار پیدا می کنید ،
این پیشگوئی نیست ، درس تاریخ معاصر ما است .
@navidazerbaijan
مسئولین , مردم و ترور ها
🖌عیسی نظری
🔹اوایل انقلاب بود ، من عضو دانشجوئی شورای دانشکده حقوق دانشگاه تهران بودم .
از اساتید خواستیم ، کتبی در شان و فضای انقلاب بنویسند و کتاب های آلوده اغراض رژیم شاهنشاهی در آنها( کتب ) از بین برود ،
این خواسته را از دکتر بهشتی شنیده بودم و حتی می دانستم که آرزوی دیدن دکتر لنگرودی را دارد ، دکتر گفته بود :
قدر اش را بدانید !
در مدت کوتاهی دکتر لنگرودی کتاب حقوق اسلام را در شکل و شمایل کتاب های جلد سفید ارائه کرد ، بلافاصله جزو کتب درسی دانشکده گنجانده شد و سه واحد درسی تعیین شد .
روزی گفتم :
دکتر بهشتی که دیگر رئیس شورای عالی قضائی قوه قضائیه بود ، می خواهد تو را در تشکیلات خود ببیند !
دکتر لبخندی زد و گفت :
باشد یک وقتی می رویم !
من فکر کردم ایشان منظورش این است که در یک موقعیت مناسب باهم می رویم و دیگر حرفی نزدم !
دکتر بهشتی هیچوقت اجازه نمی داد ، که درب های ورود و خروج اتاق اش بسته باشد ،می گفت :
این هم ستم مسئول به مردم است ، یعنی چه چون یک یا ده نفر می خواهد مرا بکشد ، من درب های ورود اتاق خودم را به روی مردم ببندم ؟
مگر قرار است ، مسئول نامیرا باشد ، بمیرد هم ، مرده است ! همه روزی می میرند !
من همزمان در خدمت آقای ازگلی ، کار آموزی حین تحصیل داشتم و بالاخره نگهبانی را دم در بیرونی اتاق دکتر تعبیه کرده بودند !
کاری به کسی نداشت ، نگهبان بیسواد هم نگوئیم ، کم سواد بود ، آنگونه که من به او مشتی می گفتم و او هم جواب می داد :جان مشتی !
یعنی تو خود حدیث را بخوان ،
نگو بی خبر از من ، دکتر لنگرودی به نزد دکتر می رود و در اولین مرحله به گیر مشتی می افتد !
مشتی می فرماید : امرتان ؟
دکتر لنگرودی می گوید :
پیش دکتر بهشتی می روم !
مشتی می پرسد : برای چه ؟
دکتر می گوید : برای همکاری به نظرم !
مشتی می گوید : اول باید امتحان بدهی !
دکتر می گوید : پدرجان من خیلی وقت پیش امتحان داده ام !
دکتر از همانجا بر می گردد .
وقتی من از ماجرا با خبر شدم ، کار از کار گذشته بود .
🔹دکتر بهشتی دنبال کسی بود که چنین خبطی مرتکب شده و جلوی درب حتی
بیرونی او مامور گذاشته بود ، من می شناختم ولی لو ندادم ، چون دکتر واقعا ناراحت بود !
در آن زمان همه کم و بیش ، چنین بودند !
درب ورود آقای موسوی اردبیلی باز نبود ،
ولی بسته هم نبود ، دستگیره را می
چرخاندی و وارد اتاق اش می شدی ، لازم
نبود از کسی اجازه بگیری !
آقای منتظری هم که قائم مقام رهبری بود ، چنین بود !
من تنها در دیدار دو نفر ، خودم را نیازمند
اخذ اجازه از مسئولین دفترشان دیدم و با اجازه وارد محضر شان شدم ، یکی آقای خمینی و دومی آقای شریعتمداری بود !
حتی وقتی وارد تشکیلات قضائی شدم و به عنوان دادیار وارد کاخ دادگستری ایالت اورمیه شدم ، اتاق ریاست کل دادگستری بدون نگهبان و مامور بود !
حتی وقتی آقای زنجانی رئیس دادگستری استان شد ، اتاق خود را به کنار درب ورودی دادگستری منتقل کرد !
اگر به دادگستری وارد می شدی ، اولین نفر مدیرکل تشکیلات را می دیدی !
وقتی هم خارج می شدی ، آخرین نفری بود که می دیدی !
فکر هم نکنید ، لابد امنیت در سطح بالا بود ،
از فردای انقلاب ترور های کور شروع شده بود ، اول فرقان شروع کرد و گروه های کومله و دمکرات و مجاهدین و چریک های سوپر چپ ،
و....بعدا به انها پیوستند !
اما باعث نشده بود که درب های مسئولین به روی مردم بسته شود !
🔹مسئولین باید بدانند ، ترور از طرف مردم نیست ، می تواند از طرف یک آبدارچی باشد که ده سال آزگار برایت چائی می آورده است ، می تواند از طرف کسی باشد که تو را
به مهمانی می برد و یا می آورد ، می تواند از طرف کسی باشد که برنامه های امنیتی تو را فرم می دهد و یا می نویسد !
می تواند از طرف برگزارکنندگان جلسه حزبی تو باشد ولی هرگز از طرف مردم اتفاق نمی افتد !
درب های ورودی ملاقات با بهشتی همیشه باز بود ، هیچ آسیبی ندید ولی به دست مسئول تشکیل جلسه حزبی خود شهید شد !
در ترور ها مخفی شدن از مردم و یا بستن درب های ملاقات نسبت به مردم ، چاره کار نیست !
در ها را باز کنید ، بگذارید مردم بتوانند ، با شما روبرو شوند و درد های خود را بازگویند ،
و الا با ضد مردم سرو کار پیدا می کنید ،
این پیشگوئی نیست ، درس تاریخ معاصر ما است .
@navidazerbaijan