نوید آذربایجان


Гео и язык канала: Иран, Фарси
Категория: не указана


کانال رسمی نشریه ترکی-فارسی نوید آذربایجان
ارتباط با ادمین tabrizimehrdad@

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Гео и язык канала
Иран, Фарси
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций


Репост из: @AxNegarBot
🔴داستان هویت طلبی وداستان مولوی

🖌عیسی نظری

▪️در مثل مناقشه نیست !
مولوی یک قصه ای دارد که نامحترمانه است ،
سعی می کنم ، ریز مسئله را ننویسم ، مفهوم عام آن، این است که اگر از آنچه فردی انجام می دهد ، کپی برداری کنیم ، دقت کنیم که ریزه کاری های آنرا هم ببینیم و الا کار خراب
می شود و در آن قصه کنیزک جان خود را از دست می دهد !
به نظرم هانا آرنت گفته است که اگر می خواهید ، در یک بازی شرکت کنید و به اصطلاح از بد و بدتر یکی را انتخاب کنید ،
توجه کنید که زیاد طول نمی کشد که آن بد و یا بدتر در نزد شما به حقیقت تغییر می یابد  وشما از همان بد و یا بدتر به عنوان حقیقت دفاع می کنید !
▪️من سال ها پیش با همرهان و دوستان و همفکران طرحی را ریختیم و در پی اجرای آن شدیم ، در اصل موفق شدیم !
طرح ما این بود که ما به خاطر خاکمان  ، وطنمان و به خاطر مردم مان ، بخشی از
خواسته های خودمان را متوقف کنیم و با سایر افراد و نیرو های کشورمان برای رسیدن به حداقل های خودمان ، همکاری نماییم .
ما به عنوان هویت طلبان با حفظ اصول کلی خود با سایر نیرو های ملی و نهاد های مردمی وحتی دولتی همراه و همگام شویم !
در زمانه حاکمیت نیرو های راست و افراطی،در تمامی دنیا اعم از شرق و غرب، تمامی قاره ها و رشد روز افزون آنها، این تنها راه ماندگاری مردم ما در عرصه سیاست و فرهنگ اقتداری ما تورکان ایران بود !
در نتیجه این طرح هم ضربات وارده از طرف نیرو های افراطی و حتی دولتی و حکومتی را از روی خودمان برداشتیم و یا حداقل آن را به کمترین حد رساندیم و هم بخش وسیعی از نیرو های مردمی و حتی دولتی را با خودمان آشتی دادیم !
به عنوان مثال اگر نیروی دولتی روزگاری ، نیروی خود را صرف کنترل هویت طلبان می نمود ، می توانست ، به سایر نیرو ها بپردازد !
ما اصول هویت طلبی را بر جسته و با اعتقاد و اعتماد شروع به همکاری با نیرو های دیگر نمودیم ! در این کار تا رده های بالای حکومتی و دولتی هم تا امامان جمعه و یا فرمانداران و حتی استانداران و روسای به اصطلاح بریگاد
هم رفتیم .
در آغاز با دولت های ضد تورکان مثلا دولت هاشمی رفسنجانی آغاز و تا رسیدن به دولت پزشکیان ادامه دادیم !
▪️دولت هاشمی رفسنجانی دقیقا دولت ضد تورکان تا حد جنایت بود تا رسیدن به دولت فعلی هم بر فرض عملی بر ضد تورکان هم مرتکب شود ، بر اساس گفته برشت جنایت محسوب نمی شود ، بلکه از باب حماقت است .
یعنی از نادانی ناشی می شود و نه از دانایی ،در گفته برشت آمده است آنچه نمی داند ،
حماقت و آنچه می‌داند جنایت !
بگذریم -
▪️این عمل ما با سه گروه رو در رو بودیم ،
۱ --  خارج از کشوری ها که معمولا از شرایط داخل بی خبر بوده و یا از دادن شعار های بزن و بکش و نابودش کن و یا لنگ اش کن ،
به راحتی استفاده می کنند ( من در آغاز طرحبه کشور های مختلف سفر کردم تا سیاست مدنی و قانونی را به انها شرح بدهم و تا حدودی هم انجام دادم  ) بگذریم این قسمت نیاز
به یک مقاله مستقل دارد !
۲ -- نیرو های افراطی داخل کشور ، که باز نیازمند مطلب مستقل دیگری دارد ، اتفاقا این نیرو ها بیشتر نیرو های شوونیست ضد تورک و حتی نیرو های خود باخته آذری را تغذیه می کنند و آنها هم این نیرو های به
اصطلاح تند رو و افراطی را تغذیه می کنند !
یعنی لازم ملزوم یکدیگر هستند که فعلا مورد بحث ما نیستند .
۳ -- گروه های خودمان است ، در این گروه ها  هویت طلبی با دو خطر روبرو است ،  سوای خطرات عمومی که همواره بوده اند و باز بدان نمی پردازم ، مثلا رهبری طلبی ، هر کس
در جلسه ای شرکت می کند و یا در ملاقاتی با استاندار و یا روسای ادارات و یا شورا و مجلس و... دیگر رهبر بلامنازع است و رد خور ندارد !
اینها فهم ناقصی دارند چندانکه هنوز دنیای مدرن را نفهمیده اند که بدون انتخابات واقعی ، اخذ نمایندگی و یا لیدری و رهبری متصور نیست !
خطر طرح توافق با دیگری ، دارای یک اصل است که اصول هویت طلبی قابل معامله نیست !
کسانی که به خاطر طرف معامله خود که
ناقصی است که برای رای به طرف ما آمده است ، اگر نیروی ما به خاطر آن ناقص ( مانقورد ) با نیروی خودی درگیر شود ، معلوم می شود که کنیزک کدوی حائل را ندیده است و چه بسا خود را نابود کند !
اگر نیروی خودی که حتی در شکل یک رهبر خود را می بیند و در معامله با ناقص ها تا نقض نام خود پیش می رود و از هول حلیم
به دیگ می افتد و می گوید :
از این پس من دیگر هویت طلب نیستم و
مطالبه گر هستم !
معلوم می شود ، قافیه را باخته است ، ما
یک اصلی را برگزیدیم که اگر کسی ما را
دشمن خود اعلام نکند ، ما می توانیم به
صورت مقطعی با این نیرو ها همکاری و همگامی کنیم ، البته نه به قیمت از بین بردن نیروی خودی ، الباقی بماند برای بعد ، مینی مال نویسی اصل است در دنیای مدرن !
@navidazerbaijan


🔺️ادامه صفحه قبل👇

🔹سرمایه اش را پس دادم و فردای آن روز مرا به کارخانه سبزه ‌پاک کنی بیرون دروازه شاهپور برد .
صاحب کارخانه آقای طسوجی بود ، سفارش کرد ‌، از پسرم مثل یک کارگر کار بکش و مثل یک کارگر برایش مزد بده !
گونی های کشمش را بر دوش گرفته و از پلکان ماشین آلات کارخانه بالا می بردیم و آخر کار یعنی آخر روز شش تومان مزد می گرفتیم !
کار در دباغخانه پیش کارخانه کشمش مثل آب خوردن بود !
پسر خاله ام به دادم رسید ، اینجا آدم نفله می شود ، بیا کارگری شهرداری هم کار سبک است و هم مزدش هفت تومان است ‌، مدتی
هم در پارک ساعت و بلوار فرودگاه کارگری کردم ، سر کارگر  ، کارگری به نام جعفر را از کار اخراج کرد ، منهم اعتراض کردم ، گفتم :
اگر جعفر اجازه کار نداشته باشد ، منهم نمی آیم .گفت : خوب تو هم نیا !
با جواد قنبری در مسجد میرزا حسین آقا
آشنا شده بودم ، گفت :
پسر کار در پیش بنا ده تومان مزد دارد !
بقیه تابستان در کار عملگی بودیم ، معمار ها آن ده تومان را هم بالا می کشیدند !
خلاصه سه ماه تابستان کار کارگری بود و پول کارگری به زور به دستمان می رسید .
مهر مدرسه ها باز شد ، عمویم نیز مرا به
خاطر آن سود کلان بخشید !
سال های دیگر با سرمایه حاج عمویم ، در

کار تجارت پشم و پوست بودم ، به دانشگاه
رفتم ، حین تحصیل در دفتر وکالت آقای
فراهانی کار کردم ، از تحصیل محروم و از
دانشگاه اخراج و از کشور  ممنوع‌الخروج شدم .
سال ۱۳۵۶ حاج عمویم مرا خواست ، به رضائیه آمدم ، مرا به دفترخانه آقای منافی یا
مناف پور یا مناف زاده برد و کل اموال و دارائی های خود را به نام من نمود ، حتی اقرار نامه ای تنظیم کرد که وسایل خانه نیز
مال من است !
انقلاب شد ، فارغ‌التحصیل شدم و در روزنامه
کیهان مشغول شدم ، صفحه مقالات در مسئولیت من بود ، ماهی دو هزار تومان حقوق می گرفتم !
در سی ام شهریور ۱۳۵۹ روز حمله صدام به
ایران به عنوان دادیار آزمایشی درجه دوم
دادسرای عمومی اورمیه استخدام شدم !
@navidazerbaijan


🔴خاطرات و خطرات   (  ۳۰۸ )

فردیت قبل از جامعه مهم است !
          (قسمت دوم)


🖌عیسی نظری

🔹گفتم قنبر ! این ضایعات چه شد ؟
گفت : به یکی از باردان ها ، بار زدم !
گفتم : مرد اشتباه کردی ، این تاجر تبریزی است ، اگر قرار بود من و تو او را گول بزنیم که دیگر تاجر بزرگ ایران نمی شد !
گفت : از کجا میدونه ؟
گفتم : مرد ! این تاجر روی باردان ها شماره می زند ‌ می داند که شماره یک تا صدو بیست را از عیسی نظری با وساطت حاج صادق خریده است ، وقتی کارگران اش این وضع را به وی گزارش کنند
آبروی من و حاج عمو سهل است ، پسر آبروی تجارت پشم و پوست شهر رضائیه می رود !
فوری به کدام باردان بار کردی خالی کن !
گفت :
نمی دانم کدام یکی است !
گفتم : تا پیدا شدن ضایعات یکی یکی همه را خالی کن !
کارگران شروع به بیرون ریختن پشم بره ها از باردان ها نمودند ، هنوز چند تا را خالی نکرده بودند که تاجر تبریزی آقای خسروی وارد انبار شد و با تعجب گفت :
شما ها باردان ها را پر می کنید یا خالی ؟
گفتم :
ببخشید حاج آقا !  قنبر ضایعات  انبار را اشتباها" به یکی از باردان ها بار کرده است ،
الان می خواهیم خالی کنیم و چون نمی دانیم کدامیک است ، یکی یکی همه را خالی می کنیم ، خیالتان راحت باشد ، تا آن باردان را پیدا و خالی نکنیم ، کار پر کردن را شروع نمی کنیم !
آقای خسروی گفت :
پسر جان ! حاجی پدر توست ، من حاجی نیستم !
راستی تو چند سال است ، تجارت می کنی ؟
گفتم : سال اولم است ، پانزده روز است ، شروع کرده ام !
بعد خطاب به قنبر گفت :
قنبر تو چند سال است که در کار پرکردن باردان هستی ؟
قنبر گفت :من سی سال است در این کار هستم !
آقای خسروی گفت :
یعنی تو در این سی سال فرق بین پشم بره و ضایعات پشم را نمی دانی ؟
مرد اگر این جوان کم سن و سال نبود ‌، من مسخره صد ها کارگر خودم می شدم ، تو خجالت نمی کشی با آبروی مردم بازی می کنی ؟
حاجی عمویم هم وقتی آمد و تاجر تبریزی ماجرا را تعریف کرد ، حاجی عمویم با غرور نگاهم می کرد !
تاجر تبریزی خطاب به حاج عمویم گفت :
از این پس اگر عیسی مسیح جنس داشته
باشد ، اول از ایشان می خریم و مضافا پنج تومان بالاتر از جنس تاجران دیگر !
تا شب حساب و کتاب کردم در این پانزده روز اول تجارت سی هزار تومان سود کرده بودم !
شب پانزده هزار تومان جلوی حاج عمویم
گذاشتم .
گفت : این چیه ؟
گفتم : سود پارت اول معامله و سهم سود شما !
گفت : پسرم تو ، داخل پشم ها آب می ریزی ؟گفتم : نه !
گفت : پس انبار تو رطوبی است ، عوض کن !گفتم : نه ،انبار من رطوبت نیست !
گفت : سر مردم ( روستائیان ) کلاه می گذاری ؟
صورت اش سیاه شده بود ، به خاطر گرد و خاک پشم ها ، ریه هایش صدمه دیده بود ،
وقتی عصبانی می شد ، صورت اش سیاه
می شد !
صبح فردا ، مادرم پانزده هزار تومان را به
من پس داد و گفت :
عمویت این قرارداد را بهم زد ، سود هم نمی خواهد ، سرمایه ای که گرفته ای ، بخودش برگردان !
عمویت نگران شده می گوید :
اگر پسر من از دلالی ماهی شصت هزار تومان
سود ببرد ، دیگر کسی درس نمی خواند ،
استانداران -فرمانداران ، قاضی ها فقط
دو یا سه هزار تومان حقوق ماهیانه دارند ،
اگر کسی در ماه ده ها برابر آنها درآمد داشته باشد ، آنهم از دلالی ( یعنی خرید و فروش )
دیگر عیسی هم درس نخواهد خواند ، آخرش می شود یک بیمار ریوی مثل من ، من نمی خواهم ‌ پسرم مثل من باشد !
👈ادامه در پایین صفحه👇
@navidazerbaijan


🔴خاطرات و خطرات   (  ۳۰۸ )

فردیت قبل از جامعه مهم است !
          (قسمت اول)


🖌عیسی نظری

🔹وقتی خودم را یافتم که مادر بزرگ سکته کرد ، برای زندگی داشته های دیگری هم لازم بود .
پول نقد ، در حد خرید های شیرینی و شکلات !
کارگاه زرد آلو خشک کنی حاج علی همتی را در پائین چمن کهریز دیده بودم ، زن ها و دختر ها در صف های مشخص کار می کردند وبرای  پر کردن هر تخته ، یک ریال مزد می گرفتند ، خیلی راحت بود ، زردآلو را بر میداری و هسته آن را در می آوردی و روی تخته پهن میکردی ، اینقدر ساده بود که من می توانستم صد تا تخته را پر کنم !
کار را شروع کردم ، یک تخته را پر کردم ،
انگشتان دستم بی حس شده بود ، ادامه کار ممکن نبود ، تخته پر شده را تحویل سر کارگر دادم و یک پته گرفتم ، باید آن را به دکان بقالی ، حاج علی همتی می بردم و یک ریال می گرفتم ، وقتی پته را تحویل وی دادم ،
نتوانست یک ریالی پیدا کند و یک کبریت
روی ترازو انداخت ، تیرم برای بدست آوردن پول نقد به سنگ خورده بود .
شکست اولین حال و هوای قبل را از من گرفته بود ، قرآن را به دست گرفتم تا هم
برای پدرم  قرآن بخوانم و هم سیر
گریه کنم ، پیش مادر بزرگ نمی توانستم ،
گریه کنم چون می دید و نمی توانستم قرآن بخوانم ، چون شبیه قرآن خوانی بالای سر مرده می شد !
فانوس را روشن کردم و قرآن را بر داشته وبه طبقه دوم خانه مان رفتم ، در آن زمان تنها خانه دو طبقه آبادی، و قرآن را باز کردم با صدای بلند الرحمان خواندم برای پدرم و زار زار گریه کردم !
صبح با صدای اذان بیدار شدم ، لابد حین
خواندن قرآن خواب ام برده است .
سریع پا شدم به گوسفندان آب و علف و به مرغ و خروس ها دانه ریختم و به مدرسه رفتم !
ظهر به خانه آمدم ، مشغول دوشیدن گوسفندان بودم که خدیجه باجی به نزدم
آمد و در دوشیدن شیر کمک ام کرد و گفت :
عیسی تو شب قرآن می خواندی ؟ تو بلدی قرآن بخوانی ؟
گفتم : من مکتب‌خانه رفتم ، قرآن ختم کردم ،معلومه می توانم قرآن بخوانم !
خدیجه باجی یک دو تومانی از جیب خود در آورد و گفت :
عیسی ! برای پدر منهم قرآن می خوانی  ؟ با همان لحن و صوتی که دیشب می خواندی !
قبول کردم و گفتم :
پول لازم نیست ، می خوانم
گفت : نه اون وقت ثواب اش به پدر من نمی رسد ، باید پول را بگیری !
چند روز بعد قرآن خواندن من در طبقه دوم آبادی ،در محله پیچیده بود ، هجر خانم ‌، حمایل بی بی ، لالا باجی ،
ملکه خانم ، زینب باجی ، تو تو خالا ،  املی عمقیزی ، سلمه خالا ،همه
برای خواندن قرآن به پدر و مادرشان برای من پول می دادند !
به قول جم یلماز کمدین تورک ،گفته بود ، من برای پول کار نمی کنم ولی کاری که انجام می دهم ، برایم پول در می آورد !
دقیقا وضعیت من بود ، من برای پول ، قرآن نمی خواندم ولی قرآن خواندن من ، برایم پول ساز شده بود !
🔹تا روز فرارم از روستا وضع مالی من درست شده بود ، دیگر لازم نبود ، به عوض باخت قمارم  ، گندم های خانه را به حراج بگذارم !
اورمیه فرق می کرد ، باید برای خواندن قرآن به گورستان بروی ، کاری که از من ساخته نبود !
کار در دباغخانه عمو جعفر هم پول ساز بود ،اما محدود بود ، تمیز کردن پوست ها و نمک زدن آنها ‌، اوف چه بوی گندی را باید تحمل کنی ولی بعد از آن، دیگر بوی بد را حس نمی کردی ! با صد قالب صابون هم حمام می کردی ، هیچ دختری کنارت نمی آمد !
اینها که تجارت می کنند ، از پوست و پشم پول در می آورند ولی دست به انها نمی زنند !
همواره بوی خوش عطر گل ها را می دهند !
اسم شان تاجر است ، چرا من ، تجارت نکنم ؟
اما اینکار سرمایه کلان می خواهد ‌ ، باید آنقدر مال جمع کنی که وقتی به تاجر تبریز و یا تهران خبر بدهی ، از دهان اش آب بریزد !
انهم سرمایه می خواهد !
🔹پیش مادرم و حاج عموی ام ، خواسته ام را گفتم :
من اگر سرمایه داشته باشم ، یک انباری اجاره می کنم و دست تمام تاجر های رضائیه را می بندم !
و حاج عمو برای من سرمایه داد .
پانزده روز بعد انبار استیجاری من ، پر شده بود ، به حاج عمویم اطلاع دادم و او تاجر تبریزی را خبر کرد .
با تاجر تبریزی معامله کردم ، دیگر دست به سیاه و سفید نمی زدم ، قنبر قره داغلی ،مسئول پر کردن پشم بره ها به باردان ها بود ،کار را شروع کردند ، تاجر تبریزی همراه حاج عمو به رستوران برای صرف ناهار رفتند ، من به خانه رفتم و زود بر گشتم ، قنبر ضایعاتی را که در گوشه انبار بود ، قاطی پشم بره ها
به بار دان ها ریخته بود .
ادامه دارد
@navidazerbaijan


Репост из: @AxNegarBot
🔴تله هائی برای جمهوری اسلامی 
                     ایران!


🖌عیسی نظری

🔸برای جمهوری اسلامی ایران در دو زمینه ، تله درست کرده اند ، خارجی و داخلی ، بخش خارجی قضیه مربوط به جنگ است ، چه با آمریکا و چه با اسرائیل ، چه با افغانستان و چه با تورکیه ، چه با جمهوری آذربایجان و چه با بحرین و یا شیخ نشین های عرب  و چه با پاکستان و یا کشور های دیگر ، شروع جنگ علیه یک کشور دیگر چه کوچک و چه بزرگ فرقی نمی کند ، اسم رمز حمله گاز انبری به کشور ما است !
کشور هایی که نام برده شد ، عضو سازمان ملل بوده و نظم جهانی جدید و امپریالیسم دنبال بهانه است .
تلاش امپریالیسم برای اثبات شرکت ایران در جنگ اوکراین و یا در حملات حماس و حتی لبنان  برای به دام انداختن ایران است ، هر نوع حمله ای چه صادق و چه کاذب ، چه به یک کشور کوچک و چه بزرگ ، همان تله ای
خواهد بود که بر سر روسیه آوار شده است !
🔸یاد خاطره ای افتادم ، در دبیرستان امیر کبیررضائیه درس می خواندم ، عاشق دختری در کوچه عرب باغی شده بودم !
او در دبیرستان مهر درس می خواند ‌، هر روز خدا غیر از جمعه ها در راه مدرسه می دیدم ،
اگر در خیابان شاهپور نمی دیدم ، به کوچه عرب باغی می زدم !
آن روز در مسیر خیابان ندیدم ، وارد کوچه شدم !
در وسط های کوچه  معشوق را دیدم ‌ ، خرامان ره می سپرد !
از تماشای جمال یار فارغ نشده بودم که موضوع را فهمیدم ، بچه های کوچه عرب باغی سر کوچه را گرفته بودند ، طوری که برای رد شدن از آنها باید به یکی برخورد می کردم و لابد همین تماس ، اسم رمز کتک‌کاری من بود ، خیلی آرام می رفتم ،
منتظر بودم که یار از کوچه بیرون رود و حداقل پیش او کتک نخورم !
او از کوچه بیرون رفت ، در همین حین دو نفر از هم مدرسه ای ها در وسط ماجرا سبز شدند ، هر دو دیگر نیستند ، حسن توسلی و
محمد حسین خادم عرب باغی ، لابد متوجه موضوع شده اند که عرب باغی به پیش بچه های کوچه رفت ، نمی دانم چه گفت ولی بچه ها سر کوچه را رها کردند و من بدون اینکه کتکی بخورم به مدرسه رفتم !
آدم عاقل وقتی می بیند ، هفت و هشت نفر علیه او متحد شده اند ، راه چاره می جوید و می یابد !
🔸تله دوم داخلی است ، حاکمیت فکر می کند ،
فحش و اهانت به تورک های ایران و بخصوص به آذربایجان ، از باب ایران دوستی است ، غافل از اینکه ، دشمن سازی آذربایجان یک دام و تله برای ایران است !
یک شعار کم شعور های رادیو و تلویزیون برابر با هدر دادن کل فعالیت های ما برای
فعال کردن نیروی مدنی برای جامعه مدنی ایران است .
کسانی که در آذر بایجان و خارج کشور و داخل ایران برای استقلال طلبی فعالیت می کنند و یا برای فدرالیسم ، اندازه یک اهانت و فحش چند ارذل الناس که از تلویزیون مبتذل ملی ایران پخش و نشر می شود ، تاثیر ندارد !
اثر چند تا فحش و اهانت چند کودن و نفهم کاری می کند که مبارزه سالیان سال ما را به زباله دانی می ریزد !
فردا اگر اتفاقی افتاد ، از خودمان گله و شکوه بکنیم نه از دیگران !
هر گونه عمل ، عکس العملی دارد ، هر گونه اهانت ، اهانتی به همراه خود دارد !
باز یاد خاطره ای افتادم  ، خاطرات من
در همین وطن زیسته شده است ،
🔸روزی در دادگاه مردی با داد و هوار وارد شد،
گفتم : عمو حرف ات را بزن ‌، فحش نده ،
گفت : من کی فحش دادم ؟
گفتم : با زبان فحش ندادی ، در دل ات هم فحش نده !
گفت : شما از کجا می دانید که من در دل ام فحش می دهم ؟
گفتم : از خودم ، من بهتر از تو هستم، از صبح تا الان چهارصد تا فحش داده ام ، تو دیر ماندی !
با اون مرد الان هم دوستی دارم ، گاها می آید و می پرسد :
فحش ها به کجا رسیده است !
هر منطقه ای و قسمتی از ایران که شعور انسانی خود را بروز داده ، از طرف مرکز نشینان به اوصافی مزین شده است !
رشتی ها  ،  تورک ها به خصوص تبریزی ها ،
وبسیاری دیگر از مناطق ایران ، دشمنان ما نمی توانند از ما اجنبی بسازند و برای جدایی نغمه درست کنند !
اما دوستان نادان ما از فرهنگستان تا رادیو و تلویزیون تا وزارت خانه های شوونیسم و فاشیسم به راحتی می توانند !
🔸من به گفتگوی شفاف داخلی و با هموطنان معتقد هستم ، هیچ نیروی رادیکال و یا ارزان فروش های ملی که تنها کین و نفرت خود را با فحاشی و اهانت های پائین تنه ، فرو می نشانند ، قادر به نشستن رو در رو با هموطنان خود نیستند ، در نتیجه عمل این فرومایگان
دشمنی و کینه شدت می گیرد و جدائی بوقوع می پیوندد !
این همان دام و تله ای است که برای فروپاشی داخلی تدارک دیده اند !
حال جمهوری اسلامی ایران با دو تله رودر رو
است ، در سطح بین المللی جنگ و در سطح
داخلی اهانت های ارذل الناس که تلویزیون آنها را رله می کند !
دیگر خود دانید .
@navidazerbaijan


Репост из: @AxNegarBot
🔴چرا زنده ها بد و مرده ها
            خوب هستند ؟


🖌عیسی نظری

▪️برای اینکه مرده ها حرف نمی زنند ، اعتراض نمی کنند ، هر چیزی دل ات خواست ،می توانی بارشان کنی ، می توانی ادعا کنی که
شب به خواب من آمد و گفت :
رای بده و یا رای نده ، هیچ فرقی نمی کند ،می توانی خواسته های خودت را از زبان او تعریف کنی ، می توانی تمامی کار های غلط خود را به پای او بنویسی ، می توانی هزار افترا و ننگ را و یا تقدس و پاکی را بر او تحمیل کنی ! لام تا کام حرفی نمی زند ، اعتراضی نمی کند !
حتی می توانی داد و فریاد کنی ، الم شنگه راه بیاندازی ، آقا دروغ است او نمرده است !
مگر پیامبر هم می میرد ؟
مگر فرمانده ما هم می میرد ؟
همواره مرده پرستی ما ، در بخش کلان قدرت ، فرمتی سیاسی دارد .
در بخش کلان اقتصادی ، فرمتی پولی دارد !
شما مرده ای پیدا نمی کنید که بتواند یک خط بنویسد و یا بخواند ، اما می تواند گوشواره های بی بی را از گوش اش بکند و به مرده پرست خود برساند !
▪️محصل دبیرستان بودم ، بی بی از من خواست که او را به آغا قبری ببرم ، معلم
ما هم همواره از پاکدستی او داستان ها می گفت ، هم دیدن  بود و هم خواسته بی بی را به جا می آوردم  ،
او را به آغا قبری بردم تا وارد شدیم و تا  بخواهیم ‌به خودمان بیائیم ، بی بی گوشواره های خود را به داخل مرقد انداخت !
خدایی تا ماه ها خوابم نمی برد ، اگر شوهرش می فهمید هم او را می کشت و هم مرا که وسیله تاراج او شده ام !
این بار وقتی آقای جراحی از پاکدستی او می‌گفت،پا شدم و در کلاس گفتم :
آقا اجازه من به پاکدستی او در زمان زنده بودن اش کاری ندارم ، بوده یا نبوده ولی مرده اش ، گوشواره های زنان شهر را به تاراج می برد !
جراحی حرفی نزد ولی من مطمئن بودم که صاحبان مرده آنها را جمع و خرج می کنند !
به سلامتی تمامی مرده های تاریخ !
و یا زنده های تاریخ !
▪️دوران بی سوادی و حماقت به سر آمده است ، مذهبی های ما باید از این سودا های خرافی بیرون بیایند ، هیچ مرده ای نمی تواند، پول خرج کند و نمی تواند ، واسطه خرج آن پول ها شود ، متولیان مرده ها ، آنها را تصاحب و خرج می کنند ، آدم های خوب
در راه خوب و آدم های بد در راه بد ، پس
افسار خودمان را به دست مرده ها ندهیم ،
او نمی تواند ، به ما راه و چاه نشان دهد !
دین و پیامبر برای سعادت بشر آمده است،
برای زنده ها آمده است ، دین ما برای ما است نه اینکه ما برای دین آمده ایم !
دین و پیامبر ما می فرماید :
به چیزی که عقل حکم ندهد ، دین به آن حکم نمی کند ، این عقلانیت برای انسان زنده است ، من در این هفتاد سال زندگی از روزی که خودم را شناختم به خودم و عقل خودم متکی شده ام ، مدتی به گفته های دیگری توجه کرده ام ولی ذوب کسی دیگر نشده ام چه برسد مرده پرستی !
از مرده ها بترسانند هم دروغ و خرافات است ، از آنها مدد هم امری غیر عقلانی است .کسی که مرده ، دیگر مرده است !
▪️برادر سال ها با برادر خود ، قهر بوده ، سال به سال صورت وی را نمی دیده ، الان در داخل و روی قبرش می خوابد !
برادر از بی کسی و بی پولی مرده است ،
الان برادران و خواهران گل های میلیونی
روی قبرش فرش می کنند ، اگر آن هزینه های قبور گرانیت و مرمر را وقتی زنده بود ، به وی می دادند ، اصلا نمی مرد !
زنده ها اطراف قبور ،حلواهای پس مانده را جمع می کنند ، مدیره تشریفات کفن و دفن مرده ها میلیونها تومان و حتی میلیاردها تومان هزینه فاکتور می کند !
▪️اصول گراها ی دولتی در حال و هوای مردگان یک هزار سال پیش تنفس می کنند ، که اصلاح طلبان دولتی ذوب می شوند و به عوض به روز شدن ، به دو هزار سال پیش عقب می روند  !
مرده پرستی در متن خود باستانگرایی فکری را هم ، توامان خود دارد !
فرمت مرده پرستی ، سیستم خود را چنان چیده است .
زنده ها می توانند ، فضولی کنند ، سوال کنند،  نقد کنند ، بدین جهت بد هستند ! آنچنان بد هستند که از اول انقلاب کاندید می شوم ولی یکبار هم شده به من رای نداده اند !
آخ اگر قانونی تصویب شود که فقط مرده ها رای می دادند !
خدایا چه می شد ؟
زنده ها می مردند ،همه می مردند ، حاکمیت به دست مرده ها می افتاد ، آنوقت دیگر هیچ
قلم به دست زنده ای دیده نمی شد !
دیگر کسی نبود که از شیوخ و سرداران و ماها انتقاد کند !
ما می ماندیم و مردگان ، بی انقراض ، بی منتقد بی نوشته ، بی مزاحم ! بدون تغییر!
عین زمان دایناسور ها .........
@navidazerbaijan


🔴خاطرات و خطرات  ( ۳۰۷ )

مسئولین , مردم و ترور ها


🖌عیسی نظری

🔹اوایل انقلاب بود ، من عضو دانشجوئی شورای دانشکده حقوق دانشگاه تهران بودم .
از اساتید خواستیم ، کتبی در شان و فضای انقلاب بنویسند و کتاب های آلوده اغراض رژیم شاهنشاهی در آنها( کتب ) از بین برود ،
این خواسته را  از دکتر بهشتی شنیده بودم و حتی می دانستم که آرزوی دیدن دکتر لنگرودی را دارد ، دکتر گفته بود :
قدر اش را بدانید !
در مدت کوتاهی دکتر لنگرودی کتاب حقوق اسلام را در شکل و شمایل کتاب های جلد سفید ارائه کرد ، بلافاصله جزو کتب درسی دانشکده گنجانده شد و سه واحد درسی تعیین شد .
روزی گفتم :
دکتر بهشتی که دیگر رئیس شورای عالی قضائی قوه قضائیه بود ، می خواهد تو را در تشکیلات خود ببیند !
دکتر لبخندی زد و گفت :
باشد یک وقتی می رویم !
من فکر کردم ایشان منظورش این است که در یک موقعیت مناسب باهم می رویم و دیگر حرفی نزدم !
دکتر بهشتی هیچوقت اجازه نمی داد ، که درب های ورود و خروج اتاق اش بسته باشد ،می گفت :
این هم ستم مسئول به مردم است ، یعنی چه چون یک یا ده نفر می خواهد مرا بکشد ، من درب های ورود اتاق خودم را به روی مردم ببندم ؟
مگر قرار است ، مسئول نامیرا باشد ، بمیرد هم ، مرده است ! همه روزی می میرند !
من همزمان در خدمت آقای ازگلی ، کار آموزی حین تحصیل داشتم و بالاخره نگهبانی را دم در بیرونی اتاق دکتر تعبیه کرده بودند !
کاری به کسی نداشت ، نگهبان بیسواد هم نگوئیم ، کم سواد بود ، آنگونه که من به او مشتی می گفتم و او هم جواب می داد :جان مشتی !
یعنی تو خود حدیث را بخوان ،
نگو بی خبر از من ، دکتر لنگرودی به نزد دکتر می رود و در اولین مرحله به گیر مشتی می افتد !
مشتی می فرماید : امرتان ؟
دکتر لنگرودی می گوید :
پیش دکتر بهشتی می روم !
مشتی می پرسد : برای چه ؟
دکتر می گوید : برای همکاری به نظرم !
مشتی می گوید : اول باید امتحان بدهی !
دکتر می گوید : پدرجان من خیلی وقت پیش امتحان داده ام !
دکتر از همانجا بر می گردد .
وقتی من از ماجرا با خبر شدم ، کار از کار گذشته بود .
🔹دکتر بهشتی دنبال کسی بود که چنین خبطی مرتکب شده و جلوی درب حتی
بیرونی او مامور گذاشته بود ، من می شناختم ولی لو ندادم ، چون دکتر واقعا ناراحت بود !
در آن زمان همه کم و بیش ، چنین بودند !
درب ورود آقای موسوی اردبیلی باز نبود ،
ولی بسته هم نبود ، دستگیره را می
چرخاندی و وارد اتاق اش می شدی ، لازم
نبود از کسی اجازه بگیری !
آقای منتظری هم که قائم مقام رهبری بود ، چنین بود !
من تنها در دیدار دو نفر ، خودم را نیازمند
اخذ اجازه از مسئولین دفترشان دیدم و با اجازه وارد محضر شان شدم ، یکی آقای خمینی و دومی آقای شریعتمداری بود !
حتی وقتی وارد تشکیلات قضائی شدم و به عنوان دادیار وارد کاخ دادگستری ایالت اورمیه شدم ، اتاق ریاست کل دادگستری بدون نگهبان و مامور بود !
حتی وقتی آقای زنجانی رئیس دادگستری استان شد ، اتاق خود را به کنار درب ورودی دادگستری منتقل کرد !
اگر به دادگستری وارد می شدی ، اولین نفر مدیرکل تشکیلات را می دیدی !
وقتی هم خارج می شدی ، آخرین نفری بود که می دیدی !
فکر هم نکنید ، لابد امنیت در سطح بالا بود ،
از فردای انقلاب ترور های کور شروع شده بود ، اول فرقان شروع کرد و گروه های کومله  و دمکرات  و مجاهدین و چریک های سوپر چپ ،
و....بعدا به انها پیوستند !
اما باعث نشده بود که درب های مسئولین به روی مردم بسته شود !
🔹مسئولین باید بدانند ، ترور از طرف مردم نیست ، می تواند از طرف یک آبدارچی باشد که ده سال آزگار برایت چائی می آورده است ، می تواند از طرف کسی باشد که تو را
به مهمانی می برد و یا می آورد ، می تواند از طرف کسی باشد که برنامه های امنیتی تو را فرم می دهد و یا می نویسد !
می تواند از طرف برگزارکنندگان جلسه حزبی تو باشد ولی هرگز از طرف مردم اتفاق نمی افتد !
درب های ورودی ملاقات با بهشتی همیشه باز بود ، هیچ آسیبی ندید ولی به دست مسئول تشکیل جلسه حزبی خود شهید شد !
در ترور ها مخفی شدن از مردم و یا بستن درب های ملاقات نسبت به مردم ، چاره کار نیست !
در ها را باز کنید ، بگذارید مردم بتوانند ، با شما روبرو شوند و درد های خود را بازگویند ،
و الا با ضد مردم سرو کار پیدا می کنید ،
این پیشگوئی نیست ‌، درس تاریخ معاصر ما است .
@navidazerbaijan


Репост из: @AxNegarBot
عیسی نظری جنابلارینا ایتحاف

🔴 ازل گوندن  آخیر زامانا تک

🖌مسلمی

حضرت نظری  یازیچی و دردلری گوسته رن ، یاخشی اینسان 


عیسی خان مسیح
اولو لری دیریلدیسن  سن
غملی لری گولدوریسن سن
باش قویوسان شاه باشینا
اینجی یه نین داش باشینا
قیدیخ لیرسان شیخ لری
ایشده دیرسن چرخ لری
شن دیلیمه دایاخ دوروب
عدلیه درسینی یوروب
ائشیدمیشم ناساز می سان
دورالارسان آراز می سان
کدر گئدر گونش گلر
قدرینی ائل بلکه بیلر
دور قادانی آلیم گئدیم
قول بوینوا سالیم گئدیم
نه سهندم نه آرازام
نه عمانام نه دایازام
فی البداهه یازارام من
قلم له داش قازارام من
ایسته دیم کی حالین بیله م
گوزلریوین یاشین سیله م
یول اوزاخدی من نابلد
گوز گولاخدی من نابلد
صبحه تکین دئسم جوشار
چشمه کیمین آشار داشار
قوی قوتاریم بو سوزلری
ایری لری هم دوزلری
گله جگین خییر اولسون
اورمو گولو سویلا دولسون
بیرگون گلاخ سنه قوناخ
پاخلان لارین ایزین توتاخ
بیر ده میناخ گئن گمی یه
اوردان باخاق گو  زمی یه
گلمانخانادا ایله شاخ
ائل غمینن بیر دردله شاخ
گله جه گین گلیر سسی
قان سورانین سون نفسی
ساغ قال بیزیم داغچیمیز سان
ایلک باهارسان باغچی میز سان
@navidazerbaijan


Репост из: @AxNegarBot
🔴شب دیجور بیمارستان آذربایجان

🖌عیسی نظری

🔸انسان وقتی دردمند است و یا در میان دردمندان می زید ، آرام تر ، عاقل تر و محافظه کار تر است ، سعی می کند در زوایای عقل و گذشته و تجربیات زیسته ، راهی برای بهترزیستن بیابد .
من برای خودم هرگز فکر نمی کنم ،شاید بدین خاطر است که در زندگی خود نیازی بدان نداشته ام ، در زمانه کودکی اموال پدری و در زمانه جوانی اموال حاج عمویم به من رسیده بود .
بعدا نیز شغلی داشتم که حقوق کافی داشت ،
از نوشتن جز زمانی که در تحریریه کیهان
بودم ، مزدی انتظار نداشتم و مزدی نگرفته ام ، استثنای دیگر هم چند کتابی است که در زمان دانشجویی نوشته ام و بدون اینکه بخواهم ، برایم پول در آورده اند !
اینک در این شب دیجور بیمارستان آذربایجان به گذشته فکر می کنم ، فردا عمل جراحی دارم ، عضو یک کشور دارای ثروت هستم ولی هستند ، کسانی که نیازمند نان ، مسکن ، آزادی هستند !
یاد خاطره ای افتادم ، سعی می کردیم با مردم باشیم ‌، گرچه دانشجو بودیم با اقشار دیگر ارتباط داشتیم ، دانش آموزان ‌ ، کارگران .بازاریان ،روزی یکی از بازاریان مرتبط با کانون دانشجویان مسلمان دانشکده حقوق به دانشکده آمده بود ، بر روی دیوار یک اعلامیه ای از طرف دانشجویان چپ دانشکده نصب
شده بود ، نان - مسکن و آزادی !
حاج برات تبریزی نگاهی بدان کرد ، شروع به خواندن آن نمود و گفت :
عیسی ! این چیه ؟
گفتم : اعلامیه یک گروه از چپی های دانشکده است !
با تعجب و حیرت گفت :
یعنی اینقدر وضع شان خراب است که نان بخواهند ؟
گفتم : نه ! موضوع نان نیست ، چطور بگویم ، رفاه زندگی در جامعه است ، نان
نماد آن است !

گفت : شکر خدا ، ترسیدم ، فکر کردم ، بروم و صدتا بربری بخرم و بریزم تو تریای دانشکده !
🔸ما یک کشور دارای ثروت هستیم ، یعنی اگر شعور کار و درآمد زائی هم نداشته باشیم ،
و همانند بچه های بیشعور یک سرمایه دار هم ، 
فقط از انبار پر پدری هم، بفروشیم و بخوریم ، وضع مان باید بهتر از این ها باشد .
شاید روی دور یک لجبازی افتاده ایم ، چطور ما حرف پدران خود را گوش نکردیم ، مسئولین هم به همان سیاق حرف های ما را گوش نمی کنند !
و الا هیچ دلیلی نمی تواند ، این لجبازی را
توجیه نماید !
🔸آقایان وضع دولت به قول خودتان و وضع ملت به قول ما خراب است !
پس این ریخت و پاش های هزاران میلیاردی در چاپ و نشر این همه عکس های فیگور دار
و بنر های چند متر در متر ، جز لکه دار کردن حیثیت صاحبان آن عکس های متر در متر ،کارآئی دیگری ندارد .
مالیات های پرداختی ما به صورت چند برابر استحقاقی دارائی ، پول های ماخوذه از فروش  نفت و مس و آهن و گاز و طلا و...
اموال متعلق به مردم و یا خالی کردن جیب شهروند به صورت قبض های گاز و آب و...
همه جز به سود ملت ، اصلا خرج کردن اش حرام است .
یعنی توی این مملکت به این بزرگی کسی نیست که این شیفتگی به مرگ را تبیین کند ،
آقایانی که همواره در آرزوی مرگ خود ( شهادت ) هستند ، چرا مسئولیت می پذیرند ؟
اگر مسئولیت می پذیرند ، چرا در پی شهادت له له می زنند ؟
اگر در پی شهادت له له می زنند ، چطور اینهمه محافظ دارند ؟
یک جای کار می لنگد ، انسان هم می تواند ،شکست بخورد و هم می تواند ،پیروز شود ،
حتی اگر پیامبر خدا باشد !
صبح صادق در اتاقکی ما را جمع نموده اند ،
باید یکی یکی به اتاق های عمل برویم !
زنی بی تابی می کند ، یاد بچه های خود
افتاده است ، اگر عمل نکند ، کور خواهد شد ،
عمل هم سخت و وحشتناک است ، باید سر و صورت و حدقه های چشم را بشکنند و از نو دیزاین کنند ، در تصادفی به چنین بلائی مبتلا
شده است .
می گویم انشا الله خوب می شوی و بچه هایت را می بینی !
گریه امان اش را بریده ، می گوید :
بچه هایم را شوهرم برده است ، بعد تصادف آنها را ندیده ام ، نمی دانم کجای این جهان نامتناهی هستند !
کنارم جوانی نشسته است ، هنوز صورت اش مو در نیاورده است !
می پرسم عمل تو چطور است ؟
می گوید : زیبائی!
-- پس ساده است !
جواب می دهد : به این سادگی که می گوئی ، نیست ، عمل سخت و خطرناکی است !
می گویم :پس چرا به اینجا آمدی ؟ 
می‌گوید:
برای زیبا شدن
آمدم ، اگر زیبا نخواهم بود ، همان بهتر بمیرم !
مرد مرا نگاه می کند ، می گوید :
من تو را می شناسم از زمان نوید آذربایجان ،
من قرار است برای بار سوم ، مغزم را عمل کنند !
راستی تو اینجا چکار می کنی ؟ در این برزخ بهشت و جهنم ؟
می گویم من کارم سبک است ، عمل دیسک دارم اگر عمل نکنم ، آسیب بعدی دارد !
و هر یک روی تختی روان به اتاقکی می رویم ، ما انسان هستیم ، هیچکدام نمی خواهند بمیرند !
@ navidazerbaijan


🔴خاطرات و خطرات ( ۳۰۶ )

کفن های طراز نوین رادیو و تلویزیون ایران !


🖌عیسی نظری

🔸سال های مکتب‌خانه بود ، من پنج و یا شش  سال داشتم .
مادر بزرگ روزهای پنج شنبه بعد از نماز صبح
کفن می پوشید ، از روزی که من متوجه شده بودم ، طبق یک قرار داد نانوشته ، باید من
یک اسلحه ای پیدا می کردم مانند یک قمه و یا سیخ بزرگ تنور ( شیش )  و جلوی در خانه کشیک می دادم تا آئین کفن پوشی مادر بزرگ تمام شود ، من فکر می کردم ، عزرائیل زمانی می تواند ، جان انسان ها را بگیرد که کفن می پوشند !
وقتی زن همسایه مرد ‌ ، و من از دیوار برای کنجکاوی سرک کشیدم ، روی تخته غسل ،کفن پوشیده بود !
حالا دیگر در رضائیه بودم ، شانزده سال داشتم ، در تلویزیون مسابقه علمی بود ،
مدیر مرا صدا کرد و گفت :
برو رادیو و تلویزیون ، گفتند ، بیاید و جایزه خود را ببرد ، رفتم ، پاکتی برایم دادند ، در بیرون پاکت را باز کردم ، شش تا صد تومانی تازه و تا نشده بود !
درد بی درمان ما نمی دانم ، چیست ؟
کفن برای ما یاد آور درد و رنج و حرمان است و پول همواره رفاه و دارائی است .نیم قرن از آن واقعه گذشته است، رادیو و تلویزیون از جایزه پول به کفن رسیده است !
این عاقبت هر سازمانی است که گردانندگان آن مشتی فاشیست و شوونیست از نظر فکری باستانی و باستانگرا هست !
این عاقبت سازمانی است که به مردم پیرامون خود ، ستم می کند !
آنها را مسخره می کند ، خبر ندارد که مسخره شده اصلی خودش است .
🔸آن روز بیست و دوم بهمن سال ۵۷ بود ، من با یک ژ-ث و یک روولور همراه پیر مردی مسلح و جوانی فاقد سلاح از جلوی نیروی هوائی سوار وانت پیکان شدیم ، مقصد رادیو وتلویزیون بود ، برای اعلام پیروزی انقلاب ،وقتی جلوی رادیو وتلویزیون پیاده شدیم ،
مردم تانک نگهبانی را فراری دادند ، مردم با شور و شوق دنبال تانک بودند !
تیم ما وارد ساختمان رادیو و تلویزیون شدیم ، انگاری ساختمان خالی بود ، با احتیاط درب های اتاق ها را باز می کردیم ،کسی نبود .
وقتی درب دیگری را باز کردیم ، زنی جوان دستهایش را بالا گرفته بود و مثل ابر بهاری اشک می ریخت !
گفتم : خواهر ! نترس ، ما با تو کاری نداریم ،دنبال میکروفون خبر هستیم ، جای آن را به ما نشان بده و خلاص ، می توانی به خانه ات بروی !
هق هق گریه اش کمی آرام شد و گفت :
برادر ! اشتباه آمدید، میکروفونی که دنبال اش هستید ، در جام جم است ، اینجا برنامه های مرده ( غیر زنده ) تهیه می شود !
الان فکر می کنم که چرا گریه اش قطع
شد ، فکر کرده با یک گروه خاخول روبرو
شده که جام جم را با ساختمان کهنه و زوار در رفته ای در میدان ارک اشتباه گرفته اند !
پیر مرد پکر شد ، گفت :
تو دیگه کی هستی ؟
از کی انقلابی ها با ضد انقلاب ها ، خواهر و برادر شدند ؟
تو چطور نمی دانی ، رادیو و تلویزیون کجا و کدام نقطه شهر است ؟
پیر مرد بود ، احترام اش واجب ، و الا می گفتم :
اینها را چرا به خودت نمی گویی ؟
چیزی نگفتم !
من نقاب از صورتم گرفتم ، پیر مرد گفت :
چکار می کنی ؟ نقاب ات را ببند ، هنوز
هیچی معلوم نیست ! من یک بار نقاب ام را
باز کردم ، مردم انقلاب کرده بودند و من
باور کردم ، از فردای بیست و هشتم مرداد در سلول ها به خودم فحش می دادم !نقاب ام را دوباره محکم کردم و بیرون آمدیم،
در بیرون به خودم جرئت دادم و گفتم :
عمو این تو بمیری از اون تو بمیری ها نیست !
ناهار را به خانه مادر معارف رفتم و یک
شکم سیر شیرین پلو خوردم !
🔸به نظرم ناظم حکمت گفته است که زندگی سراسر با شکوه است ، چه در کاخی در بر دلبری و چه در سلول های نمناک زندان با شلاقی تر و نمناک !
چه زولفانت را نوازش کنند وچه بر گرده ات تازیانه بزنند !
زندگی با شکوه است ، فراموش نکنید .
@navidazerbaijan


Репост из: @AxNegarBot
🔴آرمانگرائی بد نیست
      قابل اجرا نیست !


🖌عیسی نظری

▪️آرمان نتیجه یک خواسته و اندیشه است ، در جان و پوست انسان جا می گیرد و می خواهد آنرا عملی کند !
در عمل آن خواسته تبدیل به ذهنیت و در نهایت ایدئولوژی، می شود . هر ایدئولوژی خود و برای خود روش هائی بوجود می آورد ،که چه بسا درست مخالف آن آرمان اولیه است !
در طول تاریخ همه خواسته اند ، عدالت اجرا کنند و در طول همان تاریخ ، هیچکس نتوانسته چنین عدالتی را بر پا کند !
حال چاره کار چیست ؟
آیا از آرمان های خودمان که در طول زندگیمان به ما موجودیت داده اند ، روی برگردانیم ؟
مثلا عدالت ، آیا چون تا کنون نتوانسته در جائی قابلیت اجرا پیدا کند ، از آن دوری کنیم ؟
اگر بگوییم که چیزی که قابل اجرا نیست ، باید از آن دوری کنیم ، آیا خود تو حاضری از هویت خواهی خودت دست بر داری؟
چیزی که قابل اجرا نیست ، برخورد ایدئولوژیک با آن ، آن را از بین می برد !

تلاش و همت ما برای اجرای آن مقدور نیست ، اما اجرای نزدیک به آن و یا تدارک روش های نزدیک شدن به آن ممکن است !
تساهل و تسامح امر کاربردی همین مسئله است !
▪️دیروز در مسجدی در ختم جوانی ( تانری اونا
رحمت ایله سین ) آخوندی می گوید :
که ما در یک صورت باید جان خودمان را فدا کنیم ، وقتی که دین ما در خطر باشد !
انگار انسان ها برای دین بادیگارد آفریده شده اند ‌ ، دین برای سعادت انسان نازل شده است ، انسان برای حفظ دین ، آفریده نشده است ، اینگونه برداشت های ایدئولوژیک فقط می تواند ، انسان را از دین گریزان کند ،
خود آخوند به این حرف باور داشته باشد ،
باید تا حالا صد بار جان داده باشد !
آسان گرفتن هر نوع باوری و هر اندیشه ای باعث بقای آن است ، حضرت محمد بالاترین مرجع دینی اولا بشر مثلکم است و در ثانی بشیر و نذیر است ! دیگر عقبه و دوستان و هواداران و بیعت کنندگان آن حضرت ، نمی توانند ، از او جلو بزنند .
امر کاربردی تساهل ( آسان گرفتن ) و تسامح ( مدارا کردن ) همان مطلبی است که نوشته بودم ، از عوض کردن دیگری از تغییر آن خودداری کنید .عقاید مسواک خاص خودتان است ، آنرا دم به دم به دهان دیگری فرو نکنید !
▪️عقاید  خود را رها نکنید ، با عقاید دیگران هم دشمنی نورزید ، مدارا کردن با دیگری ، امتحان داده و در همه جوامع مدرن مورد قبول واقع  شده است !
من در آسیای شرقی آن را با چشم های خودم دیده ام !
دو نفر خدای متفاوت دارند ، یکی یک تکه
چوب است، مجسمه چوبی و دیگری یک گاو است ، هر دو با همدیگر مدارا کرده و به خدای هم کج نگاه نمی کنند ، جالب است که مسلمان هم در آن سرزمین با آنها مدارا می کند ، تکه های خدای دیگری را تو پاکت کرده و می خواهد ، آبگوشت درست کند ،
می خواهد سبزی هم بخرد ، سبزی فروش خدای اش همان گاوی است که تیکه های آن در پاکت مسلمان است ، مسلمان برای مدارا کردن با سبزی فروش ، پاکت گوشت را داخل
مغازه سبزی فرو ش نمی برد ، داخل کمدی قرار می دهد که خود سبزی فروش در آنجا تعبیه کرده است ، خدای مرا کشتی ، می خواهی آنرا بخوری ! همراه آن می خواهی سبزی هم بخری و بخوری ، با تو مدارا می کنم فقط اون خدای تیکه تیکه شده را جلوی
چشم من قرار نده ، مسلمان هم پذیرفته ،
تامام، گوشتی را که پول داده و خریده ام ،به احترام تو داخل مغازه نمی آورم !
ملاحظه می کنید ، ما یک خدا داریم ، حتی افکار یک سانی داریم ، اما همدیگر را نمی پذیریم ! نمی پذیریم هم شد حرف !
همدیگر را می کشیم ،
مثلا پانصد سال پیش،
اکنون فیل مان یاد هندوستان می کند !
▪️شعور مدارا کردن را از دست داده ایم ! مدارا کردن را سازش با دشمن می دانیم ، آن را خیانت به آرمان های خود می دانیم .
تحمل دیگران خیانت نیست ، الزام دنیای مدرن است ، با کشتار هیچ ملتی تمام نمی شود ، با ملل عالم باید صلح کنیم و در صلح زندگی کنیم ، به خاطر دین خدا و حتی خود خدا ، با آفریده های خدا جنگ  نکنیم ، اگر لازم باشد ، خود حضرت خداوندی می تواند
هر آفریده ای را کن فیکون کند !
افهم یا میتی ! زمین خدا برای زندگی بشر آفریده شده است ، دست از جنگ های نیابتی و خود خدا پنداری بکشید !
با ملل عالم هم باید مدارا کنیم ، همچنانکه با ملل و انسان های خودمان در داخل کشور باید مدارا کنیم ، راه دیگری وجود ندارد !
@navidazerbaijan


Репост из: @AxNegarBot
🔴پرتره های هنری و دنیای آخرالزمانی

🖌عیسی نظری

🔹وقتی روبروی لبخند ژوکوند قرار می گیری و هله چنین می پنداری که در مقابل اصل آن ایستاده ای ، چه می دونم به غرور هنری انسان کلاسیک سر تعظیم فرود می آوری ،به نقاش آن به محافظان آن، به بادیگارد ها ، به
فرانسه به بنا کنندگان آن موزه به لوور به میدان به برج و باروی ایفل ، اینجاست که  هنر و هنر مند را تحسین می کنی !
فردی در اصل هنرمند
و در اصل اهل آلمان به نام هاوزن برجی می سازد ، ودر پی آن داستان یک عشق شکست خورده را بر آن می افزاید !
برج ایفل از آن رو ، شهرت جهانی می یابد ،
جای آن همان رودخانه ای است که دوران کودکی هاوزن با عشق خود آدریان در آن سپری شده است ، ایفل همان نقش اول اسم آدریان است ( A  )
اسم هاوزن برای فرانسوی ها سخت است ،
اسم محل تولد خود را بر آن می نهد ، ایفل !
و لازم به توضیح نیست که ایفل ارزش افزوده  ای برابر با تمامیت کشور فرانسه دارد .
هر کس به فرانسه می رود به خاطر پاریس است ، هر کس به پاریس می رود ، برای دیدن
برج ایفل می رود !
اگر ایفل را دیدی ، حیف است باید مونالیزای
جهان را ببینی و الا انگار چیزی کم آوردی ، انگار به هنر هنرمند دهن کجی کردی ، انگار وجود داوینچی را نا دیده گرفتی !
🔹سال ها از آن لبخند ژوکوند می گذرد ، هنوز کسی راز آن لبخند را به درستی کشف نکرده است .
انگار مونالیزا آن لبخند را به آیندگان می زند ، که ای اهل زمانه  ،
زمان ما چنین بود ، هر چیز یک ارزش افزوده داشت ، هنر می آفرید و شاید هم آن لبخند بر تمامی عشق های شکست خورده ، عالم بود و یا هست .
اما جهان چنین نماند ، بر لبخند ژوکوند خیره مانده ام .
همسفرم تاجر مسلکی هست ، می گوید :
هی ، ول کن بیا برویم ، وقت ناهار است ،
یادت نرود ، شرط آمدن من به دیدار این بانو این بود که باید تو ناهار بخری ، میدونی که !
🔹جهان وارونه شده است ، نه هنر و نه هنرمند دیده نمی شوند ، انسان ها ارزش افزوده ندارند و الا اداره دارایی اورمیه ، تنبان همه را در می آورد  و بر در خود می آویخت که در وصول مالیات در کشور مقام نخست را کسب کرده است ! استانی که استان سی ام کشور است !
آخر الزمان است ، دنیا وارونه شده است ،
پدران ما هم در این شهر ساختند تا آنجا که می توانستند گرچه همه را ویران می کنیم ،
ارگ تبریز - شاه گؤلی- سه گنبد اورمیه و...
ما چه می کنیم ؟
شهرداری می گوید ، بودجه کارکنان خود را به زحمت به دست می آورد ولی در هر سفری عکس های مقامات بلند پایه و ارشد را در متر در متر به تمامی تیر برق ها می آویزد !
کفایت نمی کند ، صدها کارگر را به کار می گیرد تا صد ها تن آهن را در خیابان ها به خصوص خیابان ارتش ، طاق می زند تا عکس های مقامات را آویزان  کند !
این پول های میلیاردی از بودجه این مردم به هدر می رود و نه تنها اثری ندارد ، بلکه اثر معکوس می بخشد ، هر چیز و عمل راست و درست اگر زیاد تکرار شود ، مبتذل می شود !
اگر می خواهید از کسی و یا کسانی قدر دانی کنید ، به نام وی تمبر بزنید ، هم ماندگار است و هم قابل استفاده ، عکس های خیابانی را در معرض تخریب و خرابی و خرابکاری قرار
می دهید !
🔹روزی در زمان محصلی ، حاج شیخ صاحب‌الزمانی را با ارابه دستی به مسجد حاج قاضی می بردم ،
ارابه به جیگر های آویخته سلاخ ها برای فروش خورد و یک جگر گوسفندی به زمین افتاد ، سلاخه زورش به من در محله یکانی ها نمی رسید ، به پیر و پیامبر اهانت و فحاشی نمود ‌، خواستم به طرف اش حمله
کنم ، حاج شیخ مانع شد ، گفتم :
حاج آقا کفر می گوید .
گفت : تقصیر ما بود ، که او کفر می گوید !
تا زمانیکه ما تقصیرات خودمان را بر گردن نگیریم ، هیچ چیز اصلاح نخواهد شد ،
هیچ چیز تغییر نخواهد کرد .
این پول هائیکه بر در و دیوار هدر می رود ، اگر از بیت المال است ، حرام است پول پیرمرد و پیر زن و یتیمان است و اگر از پول های پدر و مادرشان  ، اسراف است و بازهم حرام !
من به این نتیجه رسیده ام که وقتی عملی نادرست از سازمانی و نهادی سر می زند و به چشم دیده می شود ، دیگر دنبال نقایص دیگر نباید بود ، اولین وظیفه آن اداره باید رفع آن نقص باشد و الا هیچ عملی در آن
اداره و نهاد قابلیت اصلاح و تغییر ندارد !
مثلا کانون وکلا تا زمانیکه اصلاح دیوار خود را در بر کوچه جنب خود  نپردازد ، یا تا زمانیکه دادگستری درب اصلی ورود و خروج خود را باز ننماید و یا شهرداری از چاپ و نشرو آویزان کردن عکس های سه متر در سه متر
خود در خیابان ها خودداری نکند ، اصولا
پرداختن به سایر ایراد ها ،  مسخره به نظرمی رسد !
@navidazerbaijan


🔴سفرنامه  کیش  ( قسمت دوم )

🖌عیسی نظری

🔸تمامی اصناف و مغازه داران ، بر این باور بودند که رفتار خشن مامورین دولت و حکومت ، یک رابطه مستقیم با نبود مسافر در کیش  و زیادی مسافرین شهر وان دارد !
اگر در کیش، رفتاری غیر مدنی با مسافر بشود ، مسافر از خیر کیش می گذرد و به
حداقل وان و آنتالیا هجوم می برد .
این روز ها مامورین دولت قدر قدرت با
مردم از در آشتی در آمده بودند و بدین جهت مسافر زیاد و کسب و کار رونق گرفته بود !
در جنون مامورین دولت در لت و پار کردن کاشفین حجاب اجباری یا زوری ، اولا -نتیجه عمل درست عکس قضیه است ، مامور معذور می خواهد ، از دیده شدن تار مو ، جلوگیری کند ، به عوض ابرو کشیدن ، چشم در می آورد ! کمر و پا و دست و شکم را عریان می کند !
در ثانی فرمول ظلم بالسویه ، عدل است ،مغشوش می شود .
🔸یکی گیر می افتد ، در خیابان ها به شکل چندش آوری مغضوب می شود و دیگری آسوده منم که مامور ندیدم !
این عدل نیست ، ظلم کامل است ، اگر در شهر قرار باشد که مست گیرند و یا دزد گیرند و یا بی حجاب ، باید همه به شکلی برابر و مساوی رفتار ببینند !
در شهری که فروشنده دلار به استدلال اینکه کله سحر از خواب بیدار می شود ، بسم الله می گوید و دلار را ، سه هزار تومان می فروشد ، اعدام شود ، و کسی که صبح بیدار می شود و بسم الله هم نمی گوید و دلار را به هشتاد هزار تومان می فروشد ، اعدام هم نمی شود !
دولت قدر قدرت یک ستم را به پیش می برد !
چون قانون فقط ماده های آن نیست ، که معمولا در کشور ما چنین پنداشته می شود !
قانون قبل از مواد آن ، اصول قانونی است ،
روح قانون است ، فلسفه قانون است .
شان نزول قانون است ، علت وجودی قانون است .
برابری ملت در قبال آن یک اصل است ،
بی‌گناهی هر کس یک اصل است ، وجود
عقل در انسان از اصول اولیه است ،
🔸 روزی به بیمارستان آذربایجان رفتم ، نوشته بودند ،
هیاهو و داد و بیداد در بیمارستان اینقدر
مجازات دارد !
در همین حین رئیس بیمارستان از کنار من می گذشت .
گفتم : ببخشید ، الان ساعت دو نصف شب است ، فکر کردی که یک آدم عاقل در این نیمه های شب دیجور، چرا باید در زیر زمین بیمارستان داد و بیداد کند ؟
اگر هم عقل نداشته باشد ، باز نوشته بی معنی تر می شود ، آدمی که عقل ندارد ، اصلا قابل مجازات نیست !
و درک این مسئله درس حقوق می خواهد و حقوقدانی کاردان ، با چند تا نگهبان و پاسبان و سرباز و کماندو و کلاه سبز و کلاه سیاه ،حل نمی شود و قضیه بدتر می شود !
در روز گار بحران های آب و برق و گاز و خاک و باد و سیل و زلزله ، افزودن یک ستم مضاعف به مردم کشور هم بی عقلی و هم بی‌کفایتی است .
وجود قانونی بحران زا ، خطر آفرین ، دو قطبی ساز ، غیر قابل اجرا و غیر قابل تساوی ، هم از موجبات بی کفایتی مجلس است و هم دولت ! و هم از بی عقلی حکومت حکایت دارد !
🔸خلاصه از وجود عقل مسئولین و مامورین ،ما گروه السابقون ، در کمال آسودگی خوردیم
و خوابیدیم و گشتیم ، در ساحل خلیج فارس ، کشتی یونانی ، اسکله تفریحی و
چهار گوشه کیش ، از خانه های بومی جزیره ،از شهر زیرزمین و کاریز و موزه مردمی و بازار های جور وا جور ، بدون اینکه چوبی ، حرفی و یا تصویر برداری از چهره ای ، انجام شود ، این خوشی آواز های بومی و رقص های خیابانی را از ما در کیش دریغ نکردید !
در سایر شهر ها هم ، آن را بر ما زیاد نبینید !
بگذارید ، این ملت در آسودگی زندگی کند .
اگر واقعا دلتان می خواهد که مردم به بهشت علاقه نشان بدهند ، به انها بگوئید که ما خودمان به بهشت نخواهیم رفت ! آنها از ما فرار می کنند ، حتی اگر در بهشت باشیم !
🔸یکی از اعضای نسل زد می گفت :
یادتان هست که ماهواره ها را قفل می کردید ؟
تا ما چیزی نبینیم ، اما ما جواب بدی را
با خوبی می دهیم ، می گردیم و برای شماوی -  پی - ان (‌VPN ) پیدا و نصب می کنیم !
گر در خانه کس هست !
یک حرف بس است !
@navidazerbaijan


Репост из: @AxNegarBot
🔴سفرنامه کیش

🖌عیسی نظری

🔹مهمان بر چند نوع است ، به شهری می روی ونمی توانی هتل پیدا کنی ،اینهم خود از عجایب روزگار است ، در سرزمینی که توریست ندارد ، نتوانی هتل پیدا کنی وخانه دوست کجاست ؟
خانه را یافتی ، چند روز می مانی و سپس بای بای کم الله !
این نوع مهمان ، حبیب خدا هم باشد ، مهمان نا خوانده است اگر باب طبع میزبان باشد !
و اگر باب طبع نباشد ، آجی ،ماجی  ! --دودو
بودو -- نه وریم ، باید زود شر وجودش را کم کند که هر نفس هلاکت جان است که می رود وفلاکت روح است که می آید .
مرحومه حمایل بی بی همیشه ورد دهان اش بود :
قوناق گلر قوش کیمین !
قوناق گئدر قوش کیمین !
زهلم او قوناق دان گئدر
ایله شه بایقوش کیمین !
اما دسته ما ، السابقون بود ، اولئک المقربون بودیم !
🔹آقای کاظم کاظم زاده ، سابق از این بابا !و همسرشان خانم سیما سربخش ، همواره گفته ام :
از سایه سر پدر مرحوم شان ، همواره شهر خوی برای ما ، یک هتل پنج ستاره بود ، که دم به دم ، در می زدیم و بدون اذن ، ورود می کردیم !
خدای اش بیامرزد و اجر ، حاتم طائی بودن در این دنیای فانی را ، در آن دنیای باقی بدهد .و من بودم که مرا می شناسید ، چندین نام داشته و حتی دارم !
عیسی مسیح شهر اورمیه ، حاکم ، خاطرات و خطرات وهمسرم مهین ثریای منیر و دخترم آیناز نظری !
ما مهمانان بودیم و میزبان آقای علی کاظم زاده برادر کوچک کاظم و همسر شان خانم طاهره سید اسماعیلی،           🔹روزگاری ما یعنی من و
کاظم خان قاضی بودیم ، علی هم اول پاسدار در ثانی قاضی بود ، کمی تند و تیز تر ، ما او را و او ما را نمی پسندید !
عادل خان هم منتقد همیشه ما و روزگار سپری شده و همسر شان ، آرامش بخش هر
جمعی و دخترانی که  یکی وکیل دعاوی و دیگری شغلی دیگر دارند  .
مقصد دیار قدس هم پای جلودار
ما درست و حسابی مهمان با خوانده بودیم
یعنی در واتساب کپی بلیط های خود را
دیدیم که دعوت کیش هستیم !
رقم ذیل صورتحساب بلیط های ایر تور را که دیدم ، تازه به ارزش خودم پی بردم !
🔹روزی روز گاری من از اورمیه سوار ایران ایر شدم و اورمیه -- تهران-- لندن -- آمستردام  --لندن -- تهران -- اورمیه ، رفت و برگشت سی و دو هزارتومان پول بلیط من شد ، چه
عظمتی یافته ام الان تنها پول بلیط رفت
تبریز -- کیش ، یکسره سر به میلیونها تومان می زند ! زنده باد ایران ایر ! و
بگذریم !
🔹بعد از ظهر روز سه شنبه به کیش رسیدیم ،و یکسر به خانه میزبان فرود آمدیم !
قبل از این که علی کاظم زاده ، خانه ای در کیش خریداری کند ، میزبان همیشگی ما جناب علیارزاد و همسرشان زری خانم بودند ،
این بار بازهم به دفعات از ما میزبانی نمودند !
من یک تئوری داشتم و دارم ، می خواستم ببینم ، می شود که تئوری عملی شود ، این را به دفعات نوشته بودم که آقایان از تاثیر گذاری دست بر دارید ، عقاید هر کس به قول
ظریفی مسواک خاص هر کس است ، سعینکنید که آن را در دهان دیگری فرو کنید !
سعی نکنید ، سنی را شیعه و یا شیعه را سنی
کنید ! سعی کنید ، شیعه و سنی در یک اتاق (بخوانید مملکت ) زندگی بکنید !
کمونیست ها سعی نکنند که مرا کمونیست سازند و نباید سعی کنم که کمونیستی را به  مسلمان تبدیل کنم !
باید ما بتوانیم باهم زندگی کنیم ، بدون اینکه سعی در تفاوت زدائی کنیم ، چون غیر از نفرت و کین کاری نمی کنیم !
باید سعی کنیم آنچنان باهم یکدل و جان زندگی کنیم که به همدیگر رای بدهیم ، باهم یک گروه تشکیل بدهیم !
اجتماع ما در آن کیش خوشگوار ، آنچنان بود که مثال زدنی است !
ما باهم زندگی کردیم و چقدر خوش گذشت ،
از نماز خوان شب تا نماز به قضا مانده  ، از هوادار حکومت اسلامی تا منتقد و حتی تا مخالف ،
🔹ما بدون ایدئولوژی سازی افکار و عقاید مان از طرح و بیان آنها، از خاطرات هم ، از زمان هائی گفتیم از دیگران از تفاوت هایمان و چقدر لذت بردیم!
کیش خوشگوار هم کمک مان می کرد ، ما
با حجاب و بی حجابمان در ردیف هم طراز هم راه می سپردند و از راه لذت می بردند ،
کیش خوشگوار هم همکاری و همراهی می کرد !
ما بندگان خدا بودیم و کد خدای ده ، جز
خوش آمدید ‌، حرفی نزد ، تذکر نداد ، مزاحم نشد ، نیش نزد ، ریشخند نزد ، خدای من !
تمام تئوری عدم خشونت ، تحمل یکدیگر ،
چقدر آسان به دست می آید ، اگر عقلی در انسان مانده باشد !
خدای من ! زندگی چقدر زیباست ، اگر دولتیان و حکومتیان ، عقلی نرمال و معمولی داشته باشند !
اگر هموطن عقلی داشته باشد ، همزیستی و همراهی چقدر پر شور و زیباست !
( این سفرنامه ادامه دارد )
@navidazerbaijan


Репост из: @AxNegarBot
🔴خاطرات و خطرات ( ۳۰۵ )

درد و رنج انسان پایانی ندارد !

🖌عیسی نظری

🔸نوشته بودم به بهشت روی زمین رسیده بودم ، رضائیه ، شهر آب و دریا ، وقتی در یکان بودم می شنیدم  که مردم می گفتند ،
ما از چهل متری زمین آب می خوریم اما در رضائیه مردم از یک متری زمین آب می نوشند .
حالا من در آن بهشتی بودم که از یک متری آن، می توان آب به دست آورد ، حتی یک متر هم لازم نبود ، جوی آبی تمامی خانه های شهر
را به هم ربط می داد ، آب چون رودی خروشان از تمامی حیاط خانه های مردم می‌گذشت، من در ناز و نعمت غرق بودم ،
اما همواره کابوسی مرا رها نمی کرد ، ای خفته در ناز و نعمت ، بهوش باش ، خودت را بپا ، در اولین حماقت و یا اشتباه می توانی
درب های این خانه را به روی خودت ببندی !
تو ای سوگوار فراری یادت باشد ‌، تو پدر نداری ، هر لحظه در های این بهشت می تواند ، به روی تو بسته شود !
من برای اینکه اشتباهی نکنم ، حتی با بچه های هم سن و سال خودم بازی نمی کردم !
🔸فقط از یک چیز راضی و خوشحال بودم ،خواهرم از این کابوس ها نداشت ، او فکر می‌کرد که حاجی صادق پدر اوست .چقدر خوشحال بودم ، این ترس و کابوس می توانست هر پهلوانی را در هم بکوبد !
به خصوص که مادر بزرگ هم مرده بود و حتی دیگر خانه ای هم در یکان نمانده بود .
تسلی من راحتی خیال خواهرم بود !
این را چند بار به بچه هایم هم گفته بودم و یا نوشته بودم !
یک روز در این حال و هوا با کوچکترین دخترم درد دل می کردم  ، گفتم :
همینکه خواهر کوچک من با خیال راحت
در این شهر اورمیه زندگی می‌کرد، من کابوس و ترس هایم را فراموش می کردم !.....
دختر م گفت :
بابا یک چیزی بگویم :
عمه ام نیز می دانسته !
وقتی دفتر دویست برگی را از عکس های
هنرپیشه ها و آرتیست ها پر می کردی و
گاها " در لابلای صفحات یادداشت می نوشتی ، آن دفتر را در صندوقخانه زیر
تشک و لحاف ها پنهان میکردی ، بعد رفتن تو به بیرون ، عمه ام آن دفتر را پیدا می کرد،  ویادداشت های تو را می خواند !
تو نوشته بودی ، چه وحشتی دارم از روزی که درب این خانه به روی من بسته شود ، هرلحظه کابوس بی پدری ، تار و پود مرا داغون می کند،  و خواهرم ، چه آسوده که چنین دردی را بر دوش نمی کشد ، او نمی داند که پدر ندارد !
آوف ! بی خبری هم چه رنج مضاعفی است !
خدای من ! و من چه بی خبر بودم !
🔸درد و رنج انسان بی پایان است و بدین جهت در مرگ خود سوگوار نمی شویم !
این دنیای بی ستون و بی دل و بی قلب
چه آسوده و راحت گول مان می زند !
این زمان ، چه بی‌جان و بی دل بر جان و دل  ما می کوبد !
یا درد می کشیم و اگر دردی نمی کشیم ، چه راحت و آسوده گول خورده ایم !
فکر  می کنیم تمام درد ها خاص ما است ، اما چنین نیست ، به درد های دیگران آگاهی نداریم ،
فقط همین !
@navidazerbaijan


Репост из: @AxNegarBot
🔴ما با دیگران چه فرقی داریم ؟

🖌عیسی نظری


🔹روزانه با کلمات قصار و جملات ساده ای روبرو هستیم ، که ،  من که خودم تاریخ نادری،را دیده ام ، در می مانم !
مثلا مملکت ما ، فروشی نیست ، مگر مملکتی
هم داریم که فروشی باشد ؟
یا دیروز یکی گفته که کسی نمی تواند به مملکت ما چپ نگاه کند !
آیا ممالکی هم هستند که بشود به انها چپ
نگاه کرد ؟
اصلا فرق راست نگاه کردن با چپ نگاه کردن چیست ؟
خواهشا" آقایان محبت کنند ، لیست کشور های قابل فروش و غیرقابل فروش را مشخص کنند ، یا لیست کشور،هائی که می‌توان به انها چپ چپ نگاه کرد !
یاد خاطره ای افتادم ، در شهر ما حاکم شرعی
بود که راننده وی هنگام خروج از خانه گفته بود :
حاج آقا من حین خروج از خانه در آینه اتوموبیل،دیدم که مامورین به شما چپ چپ
نگاه کردند!
حاکم شرع به رئیس پلیس دستور داده بود
که آنها را به محکمه او بیاورد و به هر کدام
حبس داده بود ، دادستان انقلاب اعتراض
کرده بود که شما خودتان شاکی هستید ،
نمی توانید به طرف دعوی خود مجازات
تعیین کنید ، در ثانی رسیدگی به این موضوع
اصلا در صلاحیت دادگاه انقلاب نیست و
پرونده را به دادگستری ارسال کرده بود !
من همان لحظه اول به لحاظ اینکه جرمی
واقع نشده حکم برائت دادم .
حاکم شرع زنگ زد :
که آقا یعنی مامورین محافظ ما ، می توانند ما را بکشند ؟
گفتم : در آن صورت جرمی اتفاق افتاده و محاکمه و مجازات می شوند !
چپ چپ نگاه کردن ممکن است در عرف و یا شرع و یا ادبیات و....ناپسند باشد ، ولی در حقوق چپ چپ نگاه کردن با راست راست
نگاه کردن تفاوتی ندارد و جرم نیست !
این حاکم شرع یک سال با من قهر بود و بعد یک سال رئیس دادگستری به بهانه بازگشت از زیارت خانه خدا ، ما را آشتی داد .
🔹فرق ما با دیگران در چیست ؟
چرا ما حزب نداریم و نمی توانیم احزاب
واقعی بنیانگذاری کنیم ؟
حالا که حزب نداریم ، چرا انتخابات برگزار می کنیم ؟
آخر چه معنی دارد هر دوره انتخابات شورای شهر و یا نمایندگی مجلس حدود چهار صد نفر نه وریم - دودو بودو ، هر سال و هر دوره صلاحیت کسب کند و هر دوره از ده تا صد رای از صدها هزار به دست بیاورند و علی رغم آن شرم نکنند ، حیا نکنند ، دوره دیگر
باز هم صلاحیت بگیرند !
این نوعی مهندسی انتخابات با کمترین رای به حضور در مجلس است !
🔹چرا ما مثل سایر ملل قاعده ای برای انتخابات نداریم ، ما چه فرقی با سایر ملل
عالم داریم ؟
چرا ما معنی مبارزه ، سیاست ، هواداری از نهضت های آزادی بخش را نمی دانیم ،
چرا ما معنی مبارزات چریکی و تروریستی را با مبارزات ملی ملل ، اشتباه می گیریم ؟
چرا مسئولین ما بیسواد و بیکاران و غیر
مسئولین ما ، باسواد هستند ؟
ما چه فرقی با سایر ملل داریم ؟
چرا ما برای نماینده شدن در مجلس ، صدها
نفر صلاحیتدار داریم ولی برای استاندار شدن یک نفر صالح نداریم ؟
عجیب نیست ؟
صدها صالح و صلاحیتدار برای قانون نویسی
کل مملکت داریم ، یک نفر صالح و صلاحیتدار برای استان خودمان نداریم !
ما چرا اینقدر با جهان پیشرفته فرق داریم ؟
🔹در دنیا حقوقدان سی سال وکالت می کند ،
بعد اگر شخصیت قابل قبولی ارائه داد ‌ ،
قاضی دادگاه می شود !
چرا همه چیز ما بر عکس دنیای متمدن است؟
ما چه فرقی با دیگران داریم ؟
دیروز جلسه مهندسین و ریش سفیدان شهر بود !
خانم ناشری می گفت : کتاب(  آذربایجانین
گوزل  آدلاری ) را به مرجع سانسور دادیم
اول گفتند :
عنوان کتاب را فارسی کنید
قبول کردیم !
دوباره گفتند :
چرا توی کتاب اسامی قفقازی وجود دارد ولی اسامی اسلامی نیست ؟
گفتیم : زهر مار باشد ، آن اجازه ای که شما می دهید !
من بار ها نوشته ام ، اسلام خاص خود اسامی ندارد ، آن محمد و خدیجه و....قبل
از ظهور اسلام هم بوده است ، آنها اسامی اسلامی نیست ، اسامی عربی است که روزانه فحش و اهانت است که بار می کنید !
ما چه فرقی با سایر ملل داریم ؟ چرا اسم عربی می توانیم انتخاب بکنیم ولی اسم آبا و اجدادی خود را نه ؟
🔹آقای رئیس جمهور !
نمی خواهد معجزه کنی ، توسعه و تمدن بیاوری ، گرچه حق مان است !
بگو چرا نمی توانیم اسامی خودمان را استفاده کنیم ؟
چرا باید کتاب تورکی عنوان نداشته باشد ؟
چرا از ثبت اسامی تورکی و دادن شناسنامه جلوگیری می شود ؟
اینها که دیگر خرج ندارد ؟
فرق ما با دیگر ملل در چیست ؟
وضع انورمال و قرمز است ، وزیران شما
اوضاع را انورمال تر و قرمز تر نکنند !
به حرف مرتجعین گوش نده ،  ما رای دادیم
و تو رئیس جمهور شدی !
ما را پشیمان نکن !
بالاغیرتا"
غریب در کشور و سرزمین خود ، ملتی مستضعف و آسیمیله شده که نمی تواند
برای بچه خود ، کتاب خود، نام و اسم
انتخاب کند !
ما پیش این ملت ، ریش گرو گذاشته ایم !
اقلا ریشه ها را نسوزان !
ما برای ماندن به ریشه های خودمان نیاز
داریم !
@navidazerbaijan


Репост из: @AxNegarBot
🔴امنیت در سالن استانداری
        آذربایجان غربی !


🖌عیسی نظری

▪️در آن روز جمعه در سالن استانداری آذربایجان  غربی، فردی از اصول گرایان پشتیبان پزشکیان ، پشت تریبون رفت ، و گفت :
امنیت بر قرار است ، فردی از شهرستان ماکو به صورت شبانه حرکت و به میاندوآب می رود و در راه کشته نمی شود !
با این حساب امنیت در همه جا بر قرار است ،
همان روز جمعه ما وارد استانداری شدیم و علی رغم وجود استاندار و فرماندار و مامورین امنیت و مدیران کل و......
کسی جرئت نکرد ، حتی یک نفر را بکشد ، بکشد چیه ؟
حتی کسی نتوانست یک سیلی به کسی بزند !
صد سال هم انکار کنید ، من به گوش ام نمی رود ، اگر در سرزمینی یک نفر دیکتاتور باشد ،
حتم بدانید ما ها آن را پرورش داده ، بزک نموده ، وارد میدان کرده ایم !
روزگاری یک رئیس دادگستری وارد کاخ دادگستری ایالت اورمیه شد ، یکی از معاونان پشت تریبون رفت و از او آفتابی یاد کرد که در شهرمان طلوع کرد !
همه کارمندان دادگستری خندیدند ‌ ، پس از جلسه به پیش این معاون رفتم و گفتم :تو خوش ات می آید ، برایت بخندند ؟
تو از کسی به آفتاب آسمان ما یاد کردی ،
که من اندازه یک آفتابه نایلونی هم ، فکر نمی کنم ، ارزش داشته باشد !
گفت :
ما هم باید نان بخوریم !
گفتم : مگر فقط تو نان می خوری ، ما هم
نان می خوریم ‌ ،کسانیکه به تو خندیدند هم نان می خورند !
▪️برادر _ پدر _ مادر ، هموطن ، عزیز من !
تو با برهم زدن نظم اجتماعی جامعه مدنی و به دست آوردن چند لقمه ، تنها یک بادمجان دورقابچین نیستی ، تو با این عمل کثیف ضد جامعه مدنی ، پایه گذار شوم یک دیکتاتوری هستی !
تو با پرورش این نوع دیکتاتورهای کوچک محلی ، در اصل پرورش دهنده ، قاتل های روز میدان سیاست هستی !
به فرماندار شهری گفتم :
چرا دستور دادی ، مردم را به تیر ببندند؟
گفت :
اگر دستور تیر نمی دادم ، مردم وارد فرمانداری می شدند !
گفتم :
خوب می شدند که می شدند ، صاحبخانه انها هستند ، یک چائی می دادی و می پرسیدی که
اگر می مانید ، تدارک شام و یا ناهار هم ببینم ؟
تو برای همین فرماندار شدی ، که اگر مشکلی در شهر بوجود آمد ، با درایت حل کنی ، رگبار را هر سرباز چند روزه و یا چند دژخیم بدذات هم می توانند !
تو صاحبخانه را کشتی که می خواست وارد خانه خودش بشود ؟
▪️هیتلر هم درست مثل ما ، وقتی متولد شده راه رفتن هم بلد نبوده است .
تمامی دیکتاتور ها از مرکزی تا محلی ، ما بوجود آورده ایم !
ذات بشر چنین است ، چهار نفر به یک آدم شارلاتان بگویند ، عجب آدم خوب و نازنینی !
چهار روز دیگر واقعا آدم خوبی می شود .
اگر چهار نفر پشت سرهم به یک آدم خوب ونرمال بگویند ، چقدر آدم خوب و نازنینی !
مملکت بی تو به صنار شاهی نمی ارزد ،
چهار روز نمی کشد که گند می زند به مملکت وحتی زندگی خودش ، حیات انسان مالامال
از تضاد هاست ، هیچگونه روش تربیتی خاصی وجود ندارد !
▪️زمان ما فرزندان بزرگترین علمای ما ، کمونیست می شدند .
بعد می دیدی که فرزند یک لات ، شده نماد اخلاق و پاکی ، کی خوب است و کی بد ،
فعلا معلوم نیست ، چون انسان بودن نیست ،شدن است ، هر لحظه تغییر می کند ، عوض می شود .
▪️آقای استاندار نو و جدید !
آنهائی که مجیزگوی تو ، هستند ، چیزی می خواهند ، باید بدهی ! وقتی تو می دهی ، از مال خودت نیست ، از مال مردم ( بیت المال ) می دهی !
نوعی دزدی است ، بدترین دزدی ، یک فعال جامعه مدنی هرگز برای خود ، چیزی نمی خواهد ، برای جامعه می خواهد !
کسی هم که نه برای خود ، وقتی برای جامعه چیزی می خواهد ، مجیز تو را و هیچکس را نمی گوید ، شکل بشر چنین رقم خورده است !
به قول معروف گربه ها برای خدا ، موش نمی‌گیرند.
مجیزگویان و متملقین برای خوردن تملق
می گویند .
نزدیک نیم قرن از انقلاب می گذرد ، وضع جامعه مدنی روز به روز از سایه این تملق ومجیز گو ها به عقب رانده می شود !
▪️آقای استاندار !
مملکت یک کلیت است ، اگر خرابه تحویل
می گیری لابد خرابه هم تحویل دادی ! و
خرابه هم تحویل خواهی داد !
سیستم بر یک اساس پیش می رود و یا عقب می ماند .
آی من در فلان جا یک و یک بودم ، شما در اینجا بی من ، یک و یک نبودید ،شعری بیش نیست که چهل و اند سال است که سروده ونواخته می شود !
من از آن حسن روز افزون که یوسف داشت
فهمیدم ، که عشق از پرده عصمت برون آرد زلیخا را
بابالی ! اگر توانستی درب تملق و مجیز گوئی
را همان جلسه اول ببندی ، گامی به سوی جامعه مدنی بر داشتی و الا لا !
@navidazerbaijan


Репост из: @AxNegarBot
🔴فیل ها دیگر موش می زایند  !

🖌عیسی نظری

🔸دیروز جمعه بود و باز حسنی به مکتب رفته بود ، از
مردمان الیت و روشنفکران و صاحبان قلم و مکتب و رسانه ،  صاحبان صنعت و
گردشگری و محیط زیست و.....
دیدار با استاندار در استان آذربایجان غربی بود .
اولین سخنران جناب راد فر بود و مشکلات استان را ، از بیکاری و تورم
محیط زیست تا دریا و خشکی آن فرمت
نمود ، هم بجا و هم درد های عمومی
استان بود ، چناب سپهر الدین نیز ان را
تکمیل نمود ، سخنران آخر از یک شهرستان بود جناب طالبی به خال زد ،
و به سیستم تمرکز و پیرامون نهیب زد ،
که به گمان ام تنها امر نو و قابل مطرح  آن دیدار بود ،
در اصل این نوع دیدار های عمومی در
سالنی به وسعت استانداری ، هیچگونه خروجی ندارد !
جمع کردن کسانی که در راه رئیس جمهوری پزشکیان تلاش کرده و پیروز
میدان هم بوده اند ، به گوش کردن مواضع مختلف تمامی نیرو ها ، صرفا
نوعی پوپولیسم است .
نوعی جلب رضایت  ، با شعار های
رادیو و تلویزیونی ! ( فیلم های ساخته شده )
🔸من نیم قرن است که شاهد چنین دیدار های عمومی بوده ام !
اگر در جلسه تودیع استاندار قبلی تعریف و تمجید استاندار سابق و سابقون بود !
دیگر ورق برگشته بود ، تمامی خرابی ها
زیر سرِ این رفته هابود و معجزه ای و رحمتی اتفاق افتاد که این امروزی استاندار ما شد ، خرابی و تورم و بیکاری وخرابکاری وتمام مشکلات حل شده و یا
حل خواهد شد !
حالا آقای معجزه ما ، شروع به کار کرده یا نه ؟ مهم نیست !
تازه وارد ها برای به دست آوردن دل مردم ، نیاز به این فرمول دارند ، خرابه ای به من تحویل داده اند ، بهشتی تحویل
خواهم داد !
انگاه آسمان خواهد تپید ، غرش ابر ها
هراس تان ندهد ، این هجوم سرمایه گذاران خارجی است که برای سرمایه گذاری به سوی استانداری روان شده اند !
فقط کافی است ما به انها زمین و وام
بدهیم !
سنگ مفت ، گنجشک مفت !
هر فیلی یک موش می زاید تا چند سالی
دیگر ! نسل فیل ها منقرض خواهد شد !
سیستم تمرکز به سرمایه گذار خارجی و داخلی اجازه سرمایه گذاری در پیرامون
نمی دهد ، هله هله اگر استان مرزی باشد و وابسته آذربایجان انهم غربی !
🔸جناب آقای استاندار !
برای حل مشکلات مردم با انها جلسه نمی گذارند ، با متخصصین به نفع انها جلسه
می گذارند !
مثلا می خواهی با فساد مبارزه کنی ،
سخنرانی مردم جز این نیست که بکشید
و.....
ما در مملکتی زندگی می کنیم که فردی را  به اتهام اینکه ، صبح پا می شود و بسم الله می گوید و دلار را سه هزار تومان می فروشد ! اعدام کرده ایم !
الان صبح پا می شود ، بسم الله هم نمی گوید ، دلار را هفتاد هزار تومان می فروشد و اعدام هم نمی شود !
برادر! استاندار !
می دانم تو چیز دیگری هستی ، قبول با
گذشته ای ها فرق داری !
فقط،این حرف ها و این فیلم ها را ما نزدیک به نیم قرن است ، می شنویم !
اگر شک  می کنیم ، ببخشید !
من یکی را می شناختم که یک هفته نامه ایمنتشر می‌کرد، بینوا ، نشریه اش، اقتصادی بود ، روزی روزگاری گفته بود که با این وضع که پیش می رود ، ممکن است دلار روزی یک هزار تومان بشود !
بینوا مواخذه شد و نشریه خوابید که مزدور تو می گوئی که مملکت از هم می پاشد ؟
فیل ها موش می زایند ، چند سال دیگر
نسل فیل ها منقرض خواهد شد !
و نسل موش ها تصاعدی بالا خواهد رفت ،
چون هم موش ها هم فیل ها و هم کوه ها موش می زایند !
@navidazerbaijan


Репост из: @AxNegarBot
🔴      بی هویت بودن
   همان بی ریشه بودن است !


🖌عیسی نظری

🔹شازده کوچولو از گُل پرسید :
این آدم ها کجا هستند ؟
گُل گفت :
باد به این طرف و اون طرف می برد !
و سپس افزود :
این بی ریشه بودن ، اون ها را حسابی
به درد سر انداخته است !
( آنتوان سنت اگزو پری )

▪️بی هویت بودن همان درد بی درمان بی
ریشه بودن است !
سرت بر آسمان هم بساید ، ترا باد برده است .
اگر بر کویر هم رانده شوی ، باد آورده است .
اگر بر بوستان و گلستان هم قرار بگیری ،
به عنوان آشغال جمع خواهی شد و خواهی سوخت ، چون تو آورده باد هستی !
برای همین استعمارگران و استثمارگران تو را بی ریشه می خواهند ، بی هویت ،
مثل جوجه های ماشینی ، به هر طرف
خواستند ، ببرند !
تو را بی هویت می خواهند تا هر آنچه
تئوری های ضد بشری و ضد انسانی دارند ، اجرا بکنند ! سواری بگیرند ،
خرت بکنند ، در ظاهر تو را سر خودشان
بخوانند ، بازار تهران را به تو ببخشند !
اما اگر یک کلمه از هویت خود بگوئی که
بفهمند می خواهی از حق و حقوق انسانی بگوئی ، و بخواهی و یا اگر بفهمند که به هویت خود آگاهی داری ،
بد ترین پرونده ها را ، راست و ریس
می کنند ! پان تورک - تجزیه طلب !
اگر مودب باشند ، الیت و روشنفکر باشند ، اگر چاله میدانی باشند ، فحش های آبدار شایسته خودشان ! اگر بفهمند
به هویت خود آگاهی داری !
واویلائی در می گیرد ، خود شیفته های
مرکزیت ،فاشیست ها ، راسیست ها ،
خود برتر بینان ، خودشان کفایت نمی کنند ، خود باخته ها ، دقیقا مانقورد ها ،
را به خدمت می گیرند !
▪️( در فرهنگ و اساطیر تورکی ، بزقورد
حکایت انسان کامل و با هویت است و
مانقورد انسان خودباخته و هویت باخته وآسیمیله شده و انسان ناقص است )
درد ما بیشتر از فاشیست های مرکزگرا ،
مانقورد های خودمان است ، من خودم
تورک هستم ولی مگر زبان چیست ؟
دردی فراتر از مانقورد های خودمان ،
همسایه قومی ما هست ، به عنوان فعال
مدنی از استاندار جدید درخواستی دارد ،
آنچنان گفتمان به قول خودش مهاجر -
مهمان و بومی - غیر بومی ، سر غیظ و
خشم آمده است که فعال مدنی همسایه و دوست ، فعالین مدنی  تورک را سمپات های الهام - طیب ( منظور ش اردوغان است ) و در نهایت شرکای عثمانی و اسرائیلی قلمداد نموده است !!
▪️من در طول هفتاد سال زندگی خودم که
بیش از نیم قرن آن در سیاست بوده ،
هیچ بازجوی پست فطرتی چون او را
ندیده ام که چنین اتهامات کثیف و رذلی
را وارد پرونده فرد مخالف خود بکند !
که فرد مخالف به او گفته مهمان ( قشنگ ترین کلمه) و یا غیر بومی ، یعنی متولد
این شهر نیست ، مثل خود من !
شصت سال است در این شهر هستم ،
هم مهمان هستم و هم مثل استاندار
غیر بومی !
خداوندا اگر ما ( من عیسی نظری ) از
قوم هاشم. م  فعال مدنی کرد !بودیم ،
تا حال هزار بار اعدام شده بودیم !
مرد فعال مدنی به تاریخ معاصر مراجعه
کن ، شما در آنطرف مرز همدست و مزدور عثمانی ها بودید و کشتار ارمنی ها را برای به چنگ آوردن مال و منال انها
شروع کردید ، در این طرف مرز هم با ادامه کشتار انها ، پدران ما را در هدف تیر قرار دادید !
آخر شما هم قوم هایتان در آنور و اینور
مرز ، چهل و پنج سال است که مامور
جمهوری اسلامی می کشید ، هم قوم های شما در این صد سال جز مزدوری
دولت های امپریالیست ، کار دیگری انجام
ندادید !
آخر شرم و حیا هم خوب چیزی است ،
▪️همین دیروز اوایل انقلاب ،  هنوز جای
گلوله های مسلسل های نکبت بارتان در
جای جای دیوار های شهر اورمیه پیداست ، شما به عنوان کردستان با
نظام جنگیده اید و یا ما ، بنام آذربایجان ؟
شهدای ما همه در راه جمهوری اسلامی
شهید شده اند ، انوقت ما تجزیه طلب
هستیم و شما وحدت طلب ؟
یعنی اگر ما را به عنوان شرکای اسرائیل
اعدام کنند ، شهر برای مهاجرین و مهمانان می ماند ؟ مالکین آذربایجان را
نابود می کنید ؟
تو به خودت فعال مدنی می گوئی ، خوب است هم تبار های ما در ایران و عراق و سوریه کمک و یاور اسراییل
نیستند ، یا مزدوران آمریکا پدر اصلی
اسرائیل ، بیا و در طول عمرت یکبار
مردانگی کن و جای خود را با من عوض
کن ! انوقت ببین تجزیه طلب ( استقلال طلب ) و یا فعال مدنی کیست ؟
ببین یاور آمریکا و مزدور ان او ، چه کسانی هستند !
اصلا بیا آمار بخواهیم ، کدامیک بیشتر
پاسدار کشته ایم ؟
▪️ملت آذربایجان ! گفته های فعال مدنی قوم همسایه را ببینید و ببینید که جمهوری اسلامی برای ما مناسب است یا
این قوم های خود باخته و مزدوران رسمی امریکا پدر اسرائیل ؟
بدین جهت گفتیم :
در شورش ها شرکت نکنید !
در انتخابات شرکت کنید !
دوستان نادان ما بدتر و وحشی تر از دشمن هستند !
@navidazerbaijan


Репост из: @AxNegarBot
🔴شورش در ممالک عرب
      و سرمایه های ما !


🖌عیسی نظری

🔸نه در یکانات و نه در اورمیه و نه در آذربایجان و نه در ایران و حتی نه در دنیا
کسی عکس مرا پاره نکرده است !
هیچکس مجسمه مرا پائین نکشیده است !
هیچ کس نتوانسته عکس و بنر مرا بسوزاند و یا مجسمه مرا تخریب کند !
بله ، درسته ، خوب حدس زدید !
در کل جاهائی که نام بردم ، نه عکسی
داشتم و نه مجسمه ای !
ای انسان چرا عبرت نمی گیری ؟
چرا بر در و دیوار عکس می چسبانی تا
آن را بکنند ؟
چرا بر سر کوی و برزن مجسمه ات را
می ریزی تا ان را برهم ریزند ؟
انسان ! چرا چنین کودن هستی ، چرا فهم
نداری ؟
چرا خود را در معرض آسیب قرار می دهی !
آدمی نباید تمامی تخم مرغ هایش را به
یک سبد بگذارد ؛سنگی می افتد توی آن و تمام تخم مرغ ها می شکند !
من که نه سیاستمدار هستم و نه عضو
وزارت امور خارجه ، این فرمول را بلد
هستم !
این وزارت امور خارجه ما چقدر پیاده و
صفر کیلومتر است که این را نمی داند !
ببه لی ! اگر صد تا تخم داری ، بیست تای
ان را بگذار ، درب یخچال ، چقدر ماند ؟
هشتاد تا ! دوتا ابر قدرت داریم ، آمریکا
و روسیه به سبد هر کدام بیست تا !
چقدر می ماند چهل تا ، یکدونه  همچین نیمه ابر کشور داریم ، چین ده تا هم توی
سبد آن چقدر می ماند سی  تا ، چند کشور همسایه داریم به اضافه چند کشور
چسبیده به همسایه ها ، شش تا را تعیین
کن و به سبد هر کدام پنج تا تخم مرغ بگذار ، شد ، سر به سر یعنی به سوریه
می رسد پنج تا تخم ، بشکند یا نشکند !
هپه لو - کودن ، حالا تمام تخم مرغ هایت
نشکسته بود !
اینهمه ضرر نکرده بودیم ، حالا بشار را
پیدا کن و تخم هایت را بخواه !
🔸لعنت خدا بر تبار تان که مالیات های پرداختی ما را چطور چاقچور می کنید ؟
چه انتظاری از وزارتخانه خارجه ، وزیرش پس از سقوط بشار ، از مهاجمین
می خواهد که با بشار اسد مذاکره کنند !
ببه جان ! در زمان قدرت دولت ، باید
به فکر مذاکره با مخالفان افتاد !
نه پس از سقوط !
بابا جان اگر هم سن و قدتان اجازه نمی دهد ، از سقوط شاه پند بگیرید ، خوب !
از جنتی بپرسید ، او همه این ماجراها را
به چشم دیده است !
پول مردم را ریال به ریال می گیرند ، طلا های زنان را از گردن شان بعد ، نصف
آن را در حلب به شورشیان می دهند و بقیه را در دمشق ، انهم در سفارت ، انهم
در زمانه شورش مردم !
اصل تخم مرغ ها را بشار ابن حافظ بر باد داد و الباقی تخم مرغ ها را  ، در سفارتخانه بر باد دادیم !
این دیگر مربوط به عقل و شعور خودمان
است ، لابد نداریم !
🔸دنیا آبستن حوادث است ، انچه از مقدمه پیداست ، این حوادث بر ما ناگوار است و خواهد بود !
یک کابینه نه وفاق صوری ( نصف اصول گرا های دولت های سابق و نصف اصلاح طلبان دولت های قبل ) و مرکز گرا !
در این صد سال ایران هرچه حماقت و ندانم کاری بوده از همین لعبتکان بوده است .
یک کابینه واقعی از عقلای تا کنون منزوی و پیرامونی ، تشکیل تا هر چه
زودتر ، اولا با زنان و اقلیت های به قول
خودتان قومی و به زبان ما ملی و مملکت دوست آشتی و هر گونه دستورات احمقانه می زنیم و می کشیم را ، غلاف
و با زبان همدلی با مردم خود و تمامی دنیا ، آشتی ملی نموده و ما هم در عرصه
بین المللی نقش و جایگاه خود را پیدا
نموده و به زندگی معمولی خود بپردازیم !
هر چه زدید و کشتید ، یا دروغ می گوئید ، اصلا انگونه که می نمائید ، نیستید و یا راست می گوئید و واقعا
زده و کشته اید ، خوب توفیر و توفیق
نداشتید ، بی خود زده و کشته اید !
از هر کجای ضرر که بر گردید ، نفع است و خیر !
🔸اول با مردم خود ، دست دوستی بدهید بگوئید ، ببخشید ما به دروغ شما را تجزیه طلب نامیدیم ، تجزیه طلب های
اصلی و مسلح را ما کمک کرده و راهی
دنیا می کنیم !
دوم با همسایه ها دست دوستی بدهید و
بعد با سایر کشور های دنیا !
شاید طریق رستگاری ما همین باشد !
@navidazerbaijan

Показано 20 последних публикаций.