مُحِبان رسـﷺـول اللّٰـه


Гео и язык канала: Иран, Фарси
Категория: Религия


شمائل محمدیهﷺ،
صفات اخلاقی حضرت ﷺ
اداب و سنن زندگی رسول الله ﷺ
صد عمل برای حمایت از پیامبرﷺ
دعاهای مسنون در هر عمل
و...
در این کانال به اشتراک گذاشته میشود، در نشر انها با ما سهیم باشید
جزی الله عنا محمداًﷺ
➳ 𝟣𝟦𝟢𝟢,𝟤,𝟨
#ڪپـی‌اسم‌ڪانال‌وبنـر🚫..

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Гео и язык канала
Иран, Фарси
Категория
Религия
Статистика
Фильтр публикаций


Репост из: بنرها
🔴کفن دزد و جنازه ی دختر جوان

جوانی به گورستان می‏ رفت و قبر مردگان را نبش می کرد و کفن آنها را می‏دزدید.تا اینکه شنید دختری از دنیا رفته.
طبق معمول به منظور سرقت کفن سر قبرش رفت.
سیاهی شب همه جا را فرا گرفته بود آمد سر قبر دختر و قبرش را شکافت  جنازه دختر را از قبر بیرون آورده!
وقتی چشم اش به جنازه دختر افتاد .......


ادامه در کانال زیر سنجاق شده 👇👇👇
https://t.me/addlist/Hhqb3LFbnO1kY2Jk
❌#کپی بنر حرام ❌


#۳۶۵روزباپیامبرﷺ

روز ۸۰ - همواره ان‌شاءالله گفتن

مشرکان برای به زحمت افکندن و تحقیرِ پیامبرمان ﷺ دست به نقشه‌های عجیب و غریب می‌زدند. این بار با سؤالاتی عجیب و غریب تر نزد پیامبرمان ﷺ آمدند. سوالاتی یکی از یکی سخت‌تر. آنها گفتند:
"اگـر بـه سـؤالاتمان پاسخ بدهی، به تو ایمان می آوریم؛ اما اگر به آن‌ها پاسخ ندهی، هـر بلایی بخواهیم سرت خواهیم آورد!"
سؤالاتشان را پرسیدند. پیامبرمان ﷺ برای پاسخ دادن به بهترین شکل، منتظرِ خبری از سوی الله بود، و فرمود:
"فردا پرسش‌هایتان را پاسخ خواهم داد."
او بزرگترین پیامبر بود؛ اما در عینِ حال او هم مثلِ ما یک انسان بود. قطعاً زمان‌هایی پیش می‌آمد که دچار خطا و فراموشی شود. او فراموش کرده بود که «ان‌شاءالله» بگوید. فردا و فرداهای پس از آن خبری دریافت نکرد. مشرکان شروع به تمسخر کردند. می‌گفتند:
"این همه زمان گذشت و محمد هنوز پاسخی به ما نداده است."
پیامبرمان ﷺ ناراحت بود. الله که او را بسیار دوست داشت، سرانجام جبرئیل را فرستاد. هر سه سوالشان را جواب داد. در پایان به پیامبرش چنین فرمود:
"هرگز برای هیچ کاری نگو که فردا قطعاً چینین خواهم کرد؛ بلکه بگو ان‌شاءالله (اگر خدا بخواهد) چنین خواهم کرد. چنین گفتن زیباتر است." (کهف_۲۳-۲۴) پیامبرمان ﷺ چون آن روز فراموش کرده بود ان‌شاء‌الله بگوید، با چنین زحمتی مواجه شد؛ اما سرانجام الله به یاری‌اش آمد.
پیامبرمان ﷺ پرسش‌های مشرکان را پاسخ داد. آن‌ها یک بار دیگر دریافتند که ستیز با او اشتباه است.

یژه_کودکان_و_نوجوانان

💞┈••✾
•🍃🌺🍃•✾••┈💞


#ذکرشماره 1

۝ ...فَاسْتَبِقُوا الْخَيْرَاتِ ۚ ...۝

پس به سوی نیکیها بشتابید و در انواع خیرات از یکدیگر سبقت بگیرید 
سوره بقره آیه 148

📿 عنوان ذکر :

         🪷«سبحانَ اللهٍ و بِحَمْدِه »🪷

📟 حداقل تعداد درخواستی : 30هزار مرتبه

 
🎁 فضائل :
 
🔸۱_ محبوب ترین کلام در نزد پادشاه جهانیان این ذکر میباشد
🔺۲_ ۱٠٠ مرتبه گفتن این ذکر در روز سبب عفو گناهان صغیره می باشد
🔸۳_  این ذکر ، تسبیح همه مخلوقات
🔻۴_ باهر بار گفتن این ذکر نخلی در بهشت  برایتان کاشته میشود و....



⏰ زمان :
      آغاز وقت : ساعت 14روز دوشنبه
      پایان وقت : ساعت9صبح چهارشنبه


📌دوستانی که تمایل دارند شرکت کنند، مقدار دلخواه رو تو گروه اعلان کنند تا ثبت کنیم                               
https://t.me/+rNKa1RVoOuBiNGE0



📌فَأَمَّا مَن ثَقُلَتْ مَوَازِينُهُ ۝ فَهُوَ فِي عِيشَةٍ رَّاضِيَةٍ ۝

کسی که ترازوی (حسنات و نیکیهای) او سنگین باشد. او در زندگی رضایت بخشی بسر می‌برد.
قارعة آیه 6 و
7


#۳۶۵روزباپیامبرﷺ

روز ۷۹ - خبری که فرشته آورد

در‌حالی که زینتِ شهرها، مکه، میزبانی پیامبرمان ﷺ را می‌کرد، مشرکان همچنان جلسه می‌گذاشتند و نقشه می‌کشیدند. همه کار کرده بودند. که او را از پیامبری منصرف کنند. وعده ثروت، قدرت و شهرت داده بودند، اما نتوانسته بودند او را از رسالتش بازدارند. دوباره، همه با هم نزدِ آن زیباترین آمدند. این بار پیشنهادِ تازه‌ای داشتند. گفتند:
"پیشنهاد بسیار خوبی برای تو داریم."
پیامبرمان ﷺ پرسید:
"چه هست؟"
پاسخ دادند:
"تو یک سال بت‌های ما را عبادت کن، ما هم یک سال خدایِ تو را عبادت می کنیم."
این پیشنهاد، همان قدر که احمقانه بود، خنده‌دار هم بود. خودشان هم نمی‌دانستند چه می‌گویند. آقایمان پیامبری بود که برای انتشارِ دین الله، جان، مال و همه چیزش را در طبق اخلاص گذاشته بود. او آمده بود تا به همه بگوید الله یکی است و بت‌ها موجوداتی بی‌جان و ناتوان هستند. او از بت‌ها متنفر بود.
پیامبر ﷺ از این پیشنهاد آنها بسیار ناراحت شد. همان لحظه، جبرئیل با آیاتِ تازه خدمتِ پیامبرمان ﷺ رسید. الله نمی‌خواست پیامبرمان ﷺ بیش از این با پیشنهادهای مشرکان ناراحت و آزرده شود. در آیاتِ نازل شده چنین می‌فرمود:
قُلۡ يَٰٓأَيُّهَا ٱلۡكَٰفِرُونَ ۝١ لَآ أَعۡبُدُ مَا تَعۡبُدُونَ ۝٢ وَلَآ أَنتُمۡ عَٰبِدُونَ مَآ أَعۡبُدُ ۝٣ وَلَآ أَنَا۠ عَابِدٞ مَّا عَبَدتُّمۡ ۝٤ وَلَآ أَنتُمۡ عَٰبِدُونَ مَآ أَعۡبُدُ ۝٥ لَكُمۡ دِينُكُمۡ وَلِيَ دِينِ۝۶
(الکافرون_۱-۶)
من عبادت نمی‌کنم آنچه را که شما عبادت می‌کنید. آنچه را نیز که من عبادت می‌کنم؛ شما پرستش نخواهید کرد. من نمی‌پرستم آنچه را شما می‌پرستید. شما هم معبود من را عبادت نخواهید کرد. دینِ شما مالِ شما است، و دین من هم از آنِ من است.
پس از خواندنِ این آیات، آن افراد بداندیش حساب کار دستشان آمد. با ناراحتی از آنجا رفتند. آن‌ها با وجود شنیدنِ آیاتِ قرآن، قصد دست برداشتن از کینه‌توزی هایشان را نداشتند. در همان لحظه که آن‌ها می‌رفتند، کسانی بودند که شتابان نزد پیامبر ﷺ می‌آمدند و دعوتِ ایشان را استجابت می‌کردند‌.


#ویژه_کودکان_و_نوجوانان

💞┈••✾•🍃🌺🍃•✾••┈💞


«و جز آنکه صادقانه دوستت دارد کسی درد و رنجت را حس نمی‌کند»

أبو طلحه به أم سلیم گفت: من صدای رسول اللهﷺ را شنیدم در حالیکه ضعیف بود،پس فهمیدم که گرسنه است،آیا چیزی نزدت داری؟


#۳۶۵روزباپیامبرﷺ

روز ۷۸ - تپه صفا را به طلا تبدیل کن

شمارِ پیروان پیامبرمان ﷺ رو به افزایش بود. انسان‌های بد از آزار او دست بر نمی‌داشتند. روزی نزدِ او آمده و درخواست کردند:
"ای محمد! اگر واقعاً پیغمبر هستی؛ پس از خدایت بخواه تپه صفا را برای ما تبدیل به طلا کند، شاید آن وقت ایمان بیاوریم که تو پیامبر خدایی!"
مشرکان باور نمی‌کردند که امکانِ تحققِ چنین چیزی وجود داشته باشد. از نظرِ آنها چنین چیزی ناممکن بود؛ اما برای الله از خلقِ یک گُل هم ساده‌تر بود. مشرکانِ سبک‌مغز به گمان خود با چنین درخواستی پیامبرمان ﷺ را در موقعیت سختی قرار می‌دادند. اما پیامبر عزیزمان ﷺ خوب می‌دانست آن‌ها دنبال چه هستند. پس پرسید:
"اگر این آرزویتان برآورده شود؛ از عبادت بت‌ها دست می‌کشید و به الله ایمان
می آورید و عبادتش می‌کنید؟"
گفتند: "حتماً."
زیبای زیبایان، پیامبرمان ﷺ دستانش را باز کرد و از الله تقاضا و التماس کرد. آیا می‌شد که الله درخواست محبوب‌ترین بنده‌اش را بی پاسخ بگذارد؟ بی‌درنگ، فرشته‌اش را نزد او فرستاد. جبرئیل آمد، سلام داد و گفت:
"الله به تو سلام میکند و می‌فرماید: اگر می‌خواهی فوراً تپه صفا را برای آن‌ها به طلا بدل می‌کنم؛ اما اگر پس از آن ایمان نیاورند، عقوبتشان خواهیم کرد، یا اینکه تا قیامت دروازه های عفو را برای آنها باز بگذاریم."
پیامبر عزیزمان به فکر فرو رفت. می‌دانست حتی اگر تپه صفا طلا شود، آن‌ها باز از عناد و دشمنی دست برنخواهند داشت. از طرفی نمی‌خواست بلایی بر آن‌ها نازل شود. شاید روزی دست از کارهای زشت و ناپسندشان بردارند. تصمیمش را گرفت:
"خدای من! این درخواستِ آنها را قبول نکن. دروازه های عفو را همواره برایشان باز بگذار. دوست ندارم مجازات شوند. می‌خواهم آن‌ها را عفو کنی و به بهشت بفرستی."
پیامبرمان ﷺ حتی دوست نداشت کسانی که همه نوع دشمنی در حقش می‌کردند،
ضرر و زیانی ببینند، و برای نجات و رستگاریِ آنها دعا می‌کرد.


#ویژه_کودکان_و_نوجوانان

💞┈••✾•🍃🌺🍃•✾••┈💞


ثانیہ‌هاباصلوات‌برنام‌توچہ‌زیباو
خوشبومی‌شودای‌قراردل‌بی‌قرارم


#یارسول‌ اﷲﷺ 💛✨
اللهُمَ‌صَلِّ‌ۈسَلّمْ‌علَےَِٰنبيّنَآ‌مُحَـَّـمَّدٍﷺ


|• روزی پیامبر ﷺ عبدالله بن مسعود را غمگین دید، سپس فرمود:
بیشتر از این خودت را ناراحت نکن، آنچه تقدیر باشد رخ می‌دهد و آن‌چه روزی‌اَت باشد به تو خواهد رسید. 🍯💛"
- شعب الإيمانِ (١١٨٨).


همـانا قلب مـحزون میشود...
وچشـم اشـک میـریزد...
ومـا از دوری تو اى ابراهیـم غمگـینیـم
وچیزی جز آنکه پروردگارمان را راضی کند نمیگوییم...
🖤🦢"
سُخنانِ رسول الله‍ بعدِ فوتِ پسرِ کوچکش ابراهیم 🕊️'


صبر و شکيبايي در اول مصيبت شايسته است. " رسول اللـه صَلَّ اللـه"🌱

پس از این بِ بعد یاد بگیریم، همون اولِ اولش اره همون اولش ک ی غمی، ی دردی، ی مصیبتی بهمون میرسه صبر کنیم، بردبار باشیم تا خدایِ خوبمون تسکین دهنده دردمون باشه و بهتر از اون چیزی ک از دستمون رفته رو نصیبمون کنه و مهم تر از همه بهمون افتخار کنه🫂♥️"


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
#کلیپ

فواید درود فرستادن بر رسول اللّٰـهﷺ 🥲♥️




#۳۶۵روزباپیامبرﷺ

روز ۷۷ - زیبایی آیات قرآن


آدم‌های بد که از ترسِ حمزه و ابوطالب جرأت اسیب رساندن به محمد ﷺ را نداشتند، دوباره جمع شده بودند. عتبه نقشه‌ای داشت:
"برویم با محمد حرف بزنیم. پیشنهادهایی به او بدهیم. اگر قبول کند؛ ما هم درخواست‌های او را خواهیم پذیرفت و او را از پیامبری منصرف می‌کنیم." اطرافیانش این فکر را پذیرفتند. عتبه از جایش برخاست و نزدِ پیامبرمان ﷺ رفت. پیامبرمان ﷺ و با وجود همه بدی‌های آن‌ها، به نیکی و گرمی از عتبه استقبال کرد. عتبه فوراً شروع به صحبت کرد:
"تو صادق و امین هستی، اما با ادعای پیامبری برای ما مشکل درست کرده‌ای. بت‌هایمان را رد می‌کنی. می‌گویی که ما کارهای بد انجام می‌دهیم. حالا خوب به من گوش کن. پیشنهادهایی برای تو داریم."
پیامبرمان ﷺ با شکیبایی به حرف‌هایش گوش می‌داد. عتبه ادامه داد:
"بیا شما را پادشاهِ خود کنیم، از اوامرت سرپیچی نخواهیم کرد. اگر هم مریض هستی و جادو شده‌ای تو را نزدِ طبیب می‌بریم که شفا پیدا کنی."
پیامبرمان ﷺ در واکنش به این حرف‌های عتبه لبخند زد و فرمود:
"ای پدر ولید! اگر حرف‌هایت تمام شده، حالا تو به من گوش کن."
سپس، شروع کرد به تلاوتِ آیاتی از قرآن. او می‌خواند و عتبه خود را در دنیایی بسیار زیبا حس می‌کرد. زیباییِ متفاوتی او را در بر گرفته بود. پس از تلاوتِ آیات، پیامبرمان ﷺ به عتبه گفت:
"ای پدر ولید! من جادو نشده ام. نمی‌خواهم پادشاهِ شما باشم. الله من را به عنوانِ پیامبر به سوی شما فرستاده است. قرآن را بر من نازل فرموده، و به من مأموریت داده است تا شما را از جهنم بترسانم و به بهشت مژده دهم. آیاتی را که خواندم، شنیدی. دیگر خود دانی!"
عتبه، که شیفته زیبایی آیاتِ قرآن شده بود؛ ساکت از جایش برخاست و آنجا را ترک کرد، و پیشِ دوستانش برگشت که چهارچشمی منتظرش بودند. آن‌ها گفتند:
"تعریف کن ببینیم، چه خبرها آورده‌ای؟"
عتبه حیران و شگفت زده گفت:
"چیزهایی شنیدم که به عمرم نشنیده بودم. به خدا سوگند، نه شعر بود و نه جادو."
وقتی کمی به خودش آمد. حرف هایش را این طور ادامه داد:
"حرفم را گوش کنید و به خاطرِ من او را رهایش کنید. از اذیت و آزار این آدم دست بکشید. از او دوری کنید. کاری با او نداشته باشید."
همه متعجب بودند. عتبه چه میگفت؟! آیا او هم مسلمان شده بود؟ این همه تغییر در یک لحظه چطور ممکن است؟!
عتبه چنین می‌گفت:
"آنچه شنیدم؛ خبری بزرگ بود. اگر شما هم بشنوید؛ انسان‌های دیگری خواهید شد."
این سخنانِ او اصلاً خوشایندِ افراد حاضر نبود. گفتند:
"محمد با زبانش تو را نیز جادو کرده است، حیف شدی!"
معلوم بود که دوستانش حرف‌های او را گوش نمی‌دادند، پس عتبه گفت:
"هر کاری دلتان می‌خواهد بکنید."
عتبه از آیاتِ قرآنی که پیامبر ﷺ برایش تلاوت کرد، به درستی فهمید که محمد ﷺ پیامبر خداست؛ اما افسوس که نتوانست این را به دوستانش بفهماند.

#ویژه_کودکان_و_نوجوانان

💞┈••✾•🍃🌺🍃•✾••┈💞


#درود

📚پیامبر ﷺ فرمودند:
در روز وشب جمعه بر‌ من صلوات بفرستید ،و هرکس بر من صلوات بفرستد،خداوند۱۰بار براو صلوات می‌فرستد»
[رواه بيهقی/5994]✨

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍوَعَلَى آلِ مُحَمَّد،كَمَا صَلَّيْتَ عَلَى إِبْرَاهِيْمَ وَعَلَى آلِ إِبْرَاهِيمَ إِنَّكَ حَمِيدٌمَجِيد اللَّهُمَّ بَارِكْ عَلَى مُحَمَّدٍ وَعَلَى آلِ مُحَمَّد،كَمَا بَارَكْتَ عَلَى إِبْرَاهِيْمَ وَعَلَى آل إِبْرَاهِيمَ إِنَّكَ حَمِيدٌ مَجِيد


📚سیدنا عبدالله ابن مسعود رضی الله عنه وقتی که یکی ازدوستانش را نصیحت میکرد می فرمود :

مبادا روزجمعه بر،تو بیاید و تو در آن هزار(۱٠٠٠) صلوات بر پیامبرصلی الله علیه وسلم نفرستاده باشی...!!!📿

🕰 غروب پنجشنبه تا غروب جمعه غافل نشید...


دعایی‌بااجـرعظیم‌که‌پیامبرﷺدرنمـاز،
هنگام‌سجده‌می‌خواندند:


❴ اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِي ذَنْبِي كُلَّهُ, دِقَّهُ وَجِلَّهُ,
وَأَوَّلَهُ وَآخِرَهُ وَعَلانِيَتَهُ وَسِرَّهُ

خدایا‌همهٔ‌گناهانم‌‌‌راببخش،کـم‌وزیاد
اول‌وآخـروآشکارونهـان
🥹♥️

حدیث‌مسلم/۳۵٠


#۳۶۵روزباپیامبرﷺ

روز ۷۶ - حضرت حمزه؛ جنگاور بی‌همتا


پیامبرمان ﷺ عمویی جنگاور به اسم حمزه داشت. حمزه نمی‌توانست در مقابل ظلم و باطل سکوت کند. روزی از شکار برمی‌گشت. کمان و نیزه‌اش در دستش بود. از تپه صفا پایین می‌آمد. هنوز مسلمان نشده بود؛ اما کعبه را بسیار دوست داشت. هر وقت به شهر می آمد، نخست سری به کعبه می‌زد و بعد به خانه‌اش می‌رفت. به محضِ رسیدن به مکه، داشت سمتِ کعبه می‌رفت که کنیزی جلویش را گرفت. زن بیچاره با ناراحتی گفت:
"ای پدر! اگر می‌دیدی چه بر سر برادرزاده‌ات محمد، آورده اند، اصلاً نمی‌توانستی تحمل کنی."
حمزه خشمگین شده بود. از آن زن پرسید:
"زود بگو ببینم آنها چه کسانی بودند و با او چه کردند؟"
زن گفت:
"ابوجهل و دوستانش به او بی احترامی کردند. رفتارهای زشتی داشتند. محمد در مقابل آن‌ها بسیار بردباری کرد و شکیبایی از خود نشان داد. حتی پاسخی به آن‌ها نداد."
حمزه باورش نمی‌‌شد. به جای رفتن به خانه، سراغِ ابوجهل رفت. با نیزه‌اش ضربه‌ای به سر ابوجهل زد و گفت:
"تویی که به محمد فحش و ناسزا می‌گویی؟! از امروز با من طرفی! بدان که من هم دیگر به دینِ برادرزاده‌ام هستم. اگر زورت می‌رسد کاری را که با او کردی با من هم بکن!"
ابوجهل که از شدت خشم نمی‌دانست چه کار کند، گفت:
"او نه فقط با بت‌های ما مخالفت می‌ورزد، که ادعای پیامبری هم می‌کند!"
حضرتِ حمزه که تازه واقعیت را می‌فهمید، گفت:
"درست می‌گويد. شما عروسک‌هایی را که از سنگ و چوب ساخته اید باور دارید! حال آنکه جز الله کسی سزاوارِ عبادت و پرستش نیست. از شما بی‌عقل‌تر هم وجود دارد؟! از این پس، حرفِ او حرفِ من هم هست. الله یکی و یگانه است. محمد ﷺ هم پیامبرِ اوست."
ابوجهل و دوستانش در مقابل شجاعت حضرت حمزه خشکشان زد. ابوجهل چاره‌ای جز اعتراف به جرم نداشت و زیر لب گفت:
"راستش من خیلی حرف‌های زشتی به او زدم. حرف‌هایی که گفتی حقم بود."
حالا پشتِ سرِ محمد ﷺ جنگاوری جسور، پرتوان و قهرمان ایستاده بود. الله هیچ‌وقت پیامبرش ﷺ را تنها نمی‌گذاشت.

ht rel='nofollow'>u>tp://t.me/proxy?server=77.238.234.16&port=9443&secret=EERighJJvXrFGRMCIMJdCQ


#ویژه_کودکان_و_نوجوانان

💞┈••✾•🍃🌺🍃•✾••┈💞


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
#استوری

بسیار صلوات فرستادن بر پیامبر ﷺ بخشایش خطاها و پاک شدن گناهان و قبولی دعاها و برآورده شدن نیازها و گشایش کارها و از بین رفتن غصه‌ها و آمدن خیر و برکت و رضای پروردگار آسمان‌ها و زمین را در خود دارد...


آیا نمیخواهی تاجری زرنگ باشی
🍁فصل پاییز 👈 بهشت صالحان
🍁فصل پاییز👈 فصل تجارت صالحان
🌅 در روزهای کوتاهش با #روزه_گرفتن تجارت میکنند
🌠 و در شب های بلندش با #طاعت و تلاوت و قیام_شب و استغفار سحرگاهان تجارت میکنند ...
آنهم تجارت با الله

فردا #پنجشنبه است روز عرضه شدن اعمال بر الله سبحانه و تعالی!!!

بگذار وقتی اعمالت عرضه میشود #الله تو را در در زمره ی روزه داران ببیند😍💛


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
🍃 رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً وَفِي الْآخِرَةِ حَسَنَة 🍃

🎙 قاری #راشد_الحليبة

🖍‏بیشترین دعای پیامبر ﷺ این دعا بود:
‏اللَّهُمَّ رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً ، وَفِي الْآخِرَةِ
‏حَسَنَةً ، وَقِنَا عَذَابَ النَّار

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَعَلَى آلِ مُحَمَّد، كَمَا صَلَّيْتَ عَلَى إِبْرَاهِيْمَ وَعَلَى آلِ إِبْرَاهِيمَ إِنَّكَ حَمِيدٌ مَجِيد


#صلوا_علی_نبی♥️


#۳۶۵روزباپیامبرﷺ

روز ۷۵ - شخصی که در گوش‌هایش پنبه گذاشته بود


طُفَيل، اهلِ مکه نبود؛ اما به خاطرِ کارش پیوسته به مکه می‌آمد. دوباره برای کاری در راهِ مکه بود. پیش از رسیدن به مکه، گروهی از مشرکان به او گفتند:
"محمد، جادوگر است. مواظب باش به حرف‌هایش گوش ندهی! اگر به او گوش بدهی، جادویت می‌کند!"
این حرفها ذهنِ طفیل را درگیر کرده بود. آیا واقعاً او جادوگر بود؟!
طفیل همیشه در سفرِ مکه، کعبه را زیارت می‌کرد. به محضِ رسیدن به سمتِ کعبه رفت. چون می‌ترسید حضرت محمد ﷺ جادویش کند، در گوش‌هایش پنبه گذاشته بود. این گونه سخنانش را نمی‌شنید و تحت تأثیرش قرار نمی‌گرفت.
پیامبرمان ﷺ در جای همیشگی‌اش نشسته بود، با صدایِ خوشش قرآن تلاوت می‌کرد. طفیل ناخواسته صدایش را شنید. آیاتِ قرآن، لرزه‌ای در اصول و ارزش‌های او افکند. آنچه می‌شنید، بسیار خوشایند بود. با خودش کلنجار می‌رفت و سرانجام با خود گفت:
"من انسانِ عاقلی هستم، درست و نادرست را تشخیص می‌دهم. پس چرا سخنان این مرد را - که می‌گویند جادوگر است - گوش نکنم؟"
طفیل با این افکار به گوشه‌ای رفت و به تماشای پیامبرمان ﷺ نشست. پیامبر عزیزمان ﷺ پس از انجامِ عبادت در کعبه، به سمتِ خانه‌اش در حرکت بود. طفیل به آرامی به دنبال او رفت. درست در لحظه ورود به خانه، طفیل جلویش را گرفت و گفت:
"ای محمد ! همشهریانِ مکی‌ات به من گفتند که تو جادوگر هستی. من هم آن قدر ترسیده بودم که پنبه در گوش‌هایم کردم که حرفهای تو را نشنوم؛ اما آنچه را که تلاوت می‌کردی چنان زیبا بود که الله آن‌ها را به گوش من رساند. لطفاً به من بگو که هستی و چه میکنی؟"
پیامبرمان ﷺ طفیل را به خانه‌اش دعوت کرد. برای او گفت که پیامبر خداست، و از سوی الله برای هدایت انسان‌ها مأموریت یافته، و او را به دینِ اسلام دعوت فرمود. طفیل از سخنانِ پیامبرمان ﷺ بسیار خوشش آمد. و از صمیم قلب ایمان آورد که او نه تنها جادوگر نیست؛ بلکه پیامبری‌ست از سوی خدا. پس کلمه شهادتین را بر زبان آورد و مسلمان شد.


یژه_کودکان_و_نوجوانان

💞┈••✾•🍃🌺🍃•✾••┈
💞

Показано 20 последних публикаций.