Mazdak Nezafat


Гео и язык канала: Иран, Фарси
Категория: не указана


مزدک نظافت

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Гео и язык канала
Иран, Фарси
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций


برای‌ کودکی‌ام گریه کرد من با من
برای برق صداقت درون چشمانم

برای کهنگی اشک‌های هر روزه
برای تازگی خیسِ خونِ چشمانم

نمانده هیچ برایم به جز نگاهی مات
نمانده هیچ به غیر از جنون چشمانم

بترس از منِ زخمی و خون در چشمم
که جنگ می‌طلبم با قشون چشمانم

برای آن همه امیدهای روشن که
خراب شد وسط این جهان آلوده
تلاش کردن من باخت  بود از هر سو
نگاه کن! که چه دشوار بود و بیهوده

کجای راه به بیراهه‌ها کشیده شدم
که مقصدم رگ خونین این خیابان شد

امید من به بهار و شکفتنِ گل بود
چگونه دست یخم باعثِ زمستان شد؟

چه شد که گریه شدم، دوست شانه خالی کرد؟
چه شد که پشت سرم، جاده خیسِ باران شد؟!

صدای ماتم خرداد و تیر در تقویم
شروع تلخ تداعی سرخ آبان شد

که این منم منِ دیوانه‌ی رها در مرگ
کسی که بعدِ تولد به مرگ مهمان شد

کجا فرار کنم از سیاهی غربت؟
کجا که له نشوم در تباهی غربت؟

من اشتباه به این سرزمین کشیده شدم
من اشتباهم در اشتباهی غربت

کجاست کوه بلندی که فاتحش باشم؟
چه مانده است به جز کوه کاهی غربت؟!

میان همهمه‌ی کوسه‌های اقیانوس
کجا فرار کند بچه‌ماهی غربت؟

سقوط می کنم از کودکیم به امروز
سقوط میکنم از رنگ به سیاهی‌ها

به آب می‌زنم اما سراب می‌بینم
و گریه می‌کُندَم از نبود ماهی‌ها

دو چشم مانده برایم، دو چشم کودکی‌ام
دو چشم سرد، بدون امید واهی‌ها

دو چشم کوچک من یا دو چشم کوچک او!
که گریه می‌کندم در جداره‌ی پستو.

مزدک نظافت - هاتف امامی


یه جفت کفش که توش هیچ‌گونه ریگی نیست
صدای گریه‌ی ونگوگ توُ تابلوهاشه
بریده گوشِ خودش رو برای نقاشیش
که داره خونِ خودش رو به بوم می‌پاشه

دو کاسه سوپ برای ژکوند و لبخندِش
یه دیگ آش برای دل هنرمندِش

یه دیگ آش که بسته دو متر روغن روش
یه دیگ شعر که می‌جوشه باز سرِ سگ توش


تا چش به هم بزنی تیغ روی رگ رفته
جهانِ دغدغه‌مندت بگای سگ رفته

یه شاعری تو، یه دیوار نسبتاً کوتاه
که حتی روح بلندت بگای سگ رفته

چپوندنت توُ یه چادر، توُ روسری، توُ شال
زنی که موی کمندت بگای سگ رفته

مثِ یه اسب دویدی با بار رو دوشت
اگرچه پای سمندت بگای سگ رفته

چقدر زور زدی تا که بشکنه زنجیر
که دست ‌‌و پای توُ بندت بگای سگ رفته!؟

کی ریده داخل سفرَه‌ت توُ شام و صبحونه‌ت
که چای و حبه‌ی قندت بگای سگ رفته!؟

چقدر گریه شدن شب، چشای عشوه‌گرت
که اون دو ماه لوندت بگای سگ رفته!؟

دو کاسه سوپ هنر رو بگای سگ میده
ژکوندی و لبخندت بگای سگ رفته!

مزدک نظافت

#مزدک_نظافت #شعر #هنر #هنرمند #ژکوند #ونگوگ


خالیست جیب و معده و یخچال‌مان، اما
سیریم... از دنیا و چرخش‌ها و بازی‌هاش
اخبار از خشمِ جهانِ شرق می‌گوید
در آلمان با آن نوازش‌های نازی‌هاش!

من با تو ام بر تختِ سردِ رخوتی دیگر
محکم بغل کردی مرا در غربتی دیگر

تلویزیون داغ است و می‌سوزند ماشین‌ها
در آتشِ تغییر در اخبارِ بغض‌آلود
از مستندهای دروغین گریه می‌بارد
با بمبِ بارانِ خبر بر خشکی یک رود
با امپراتوری در مرزِ فروپاشیش
به سرفه می‌افتد تمامِ بلگراد از دود

پاریس سرخ است از خیابان تا دم خانه
سرخ از جلیقه‌زردهای مست و دیوانه

می‌شوید از دیوارهای بُن کسی خون را
چاقو بریده کتف و لب‌های فریدون را

لختیم و غمگین از قرار آخری با هم
مشغول صحبت بی زبانِ مادری با هم

اینجا که نفت از خون گران‌تر می‌شود دائم
یعنی حقوقِ بی‌بَشر سابیده کشکش را
از گریه‌های کودکی در رادیو مستیم
بر سفره‌ی بی‌شام می‌نوشیم اشکش را

کانالِ بعدی، موجِ بعدی، مشکلِ بعدی
طوفانی از کشفِ جسد در ساحلِ بعدی
مشروحِ اخبار و فرار از مرز، از میهن
شرطِ پناهنده شدن به قاتلِ بعدی

چیزی نمانده غیر بغضی در خیابان‌ها
احساسِ تنهایی و شرم از جمعِ انسان‌ها
...
دردا که جانِ شعر نعشی بی‌کفن باشد
بُغضا که هرجا می‌روی غربت وطن باشد

مرداب اشکیم و کسی دریا نخواهد شد
تیغ است بالاسر، سری بالا نخواهد شد
نسلِ پس از ما فهمی از رویا نخواهد داشت
کابوسِ مرگ از بسترِ ما پا نخواهد شد
...
از جای جای بُن که خیس خون و باران است
دارد به سمتِ خانه سوزِ سرد می‌آید
پاریس سرخ است از خیابان تا دمِ خانه
از معده‌ی خالیم آبِ زرد می‌آید
با سرفه‌های بلگراد از دودِ ماشین‌ها
از غربِ کشور هی غبار و گرد می‌آید
ما بی زبانِ مادری مشغول حرفیم و
جای عمیقِ زخمِ غربت درد می‌آید!

مزدک نظافت
#مزدک_نظافت #شعر


از چشم‌های سرخ همین شاعر
تا چشم‌های سرخ و ترِ بعدی
جان به لب رسیده‌ی هر سرویم
در انتظار هر تبر بعدی

میلادهای رفته سرِ داریم
نوزادهای در صفِ کشتاریم
افلیج‌ها برای چه بیدارند؟!
قطع نخاع از کمر بعدی؟!

اشکیم زیر دوش یخ حمام
بغض است قوت غالب ما هر شام
پا می‌شویم با خبر اعدام
تا می‌شویم تا خبر بعدی

هشتگ زدیم و خشتکمان وا شد!
چشم جهان به فاجعه بینا شد!
در قیل و قال حادثه می‌خوابیم
ما تا تلاش بی‌ثمر بعدی

داغی سیم‌ها به تنم خورده
مغز مرا فشار درآورده
برق است در رگان منِ مرده!
خالیست صندلی! نفر بعدی…

مزدک نظافت

#شعر #مزدک_نظافت










…و بچسبی به سینه‌ی دیوار
هر دری وا شود به غم بخورد
گربه‌ی کشورت بگا برود
مثل یک موشِ گیج سم بخورد
با «جوکر» گریه‌ات بگیرد هی
حالت از طنز هم بهم بخورد

دست برداری از تمام جهان
با دو پا روی تیغ گریه کنی
بغض ترکیده را چه باید کرد!؟
هیچ‌چی! حین جیغ گریه کنی
با شهابی که دشمنت شده است
با دو «هم‌نارفیق» گریه کنی

گریه با یادِ خشکی تالاب
گریه از کوچ و مرگِ لک‌لک‌ها
گریه با سنگِ پای قزوین و
گریه‌ای از وقاحتِ فَک‌ها
گریه با «خندوانه»‌ی مضحک
گریه با خنده‌ی ملیجک‌ها

گریه با زِرزر کسی در قاب
گریه با نقدِ چندتا بنگی
گریه با «پایتختِ» زیر سپاه!
با هنرپیشه‌های مافنگی
گریه با خُرخُرِ جماعتِ خواب
گریه با عرعرِ «شب‌آهنگی»

ریشخندِ «زلال احکام» و
نیشخندِ جهانِ هردنبیل
راه سختِ دخول «سمت خدا»
راه سهلِ حلولِ ازرائیل
نحوه‌ی بچه‌بازی یک شیخ
شیوه‌های عروجِ یک پدوفیل

گریه با خنده‌های «بی‌بی‌سی»
چند آخوندکِ کراواتی
گریه با فیلم‌های دوزاری
گریه با سینمای اسقاطی
خودفروشی چند تا مجری
کارگردانِ اطلاعاتی!

گریه کن! بی‌پرندگی سخت است
گریه کن که شکسته بال وطن
گریه کن! انحطاط نزدیک است
گریه کن رو به ابتذال وطن
گریه کن گریه کن به حال خودت
گریه کن گریه کن به حال وطن!

مزدک نظافت

#مزدک_نظافت


پشت کوه‌های شمالی به دنیا آمدم
با دریا عاشق شدم
در رودخانه‌ای در ترکیه
آب از سرم گذشت
وقتی که قایق تحمل سنگینی درد مرا نداشت
کوچ چاقوی بزرگیست
کند و بی‌رحم!

تا کنون
هیچ مادری را دیده‌اید که سرِ پیری
به هنگامِ‌ مرگ، کودکی بالغ بزاید؟

مسلمانان محمد را می خوانند
مسیحیان مسیح را
و هندوها
گاوهای دیگری را

و من
در این لحظه که مرگ از بیخ گوشم می‌گذرد
تنها به سه چیز فکر می کنم
مادرم، دوست‌دخترم
و همین شعر که زایشش پدرم را در آورد
پدرم!
وای پدرم!
با آن سبیل بلند
که دندان‌های نداشته‌اش را پنهان می‌کرد
و آن دست‌های پهن
که رفیق گِل و بیل بودند
که گیل بودند
آری پدرم
که هرگز نخوابید
مگر بر تخت بیمارستان
که بیدار بود و بی‌خدا
پدرم!

من در شب
لباس هایم را پهن کردم
بر جنگل یونان
بر درخت که بند رخت بود!

شاشیدم به هر چه مرز
بعد نشستم
و سیگار آتش زدم‌!

من کودکان بالغ زیادی را دیدم
که آب از سرشان گذشت
سیگار نکشیدند
و آرام بر آب آمدند

کوچ چاقوی بزرگیست
که می‌کشد.
کند
آرام
آرام
بر آب می‌آیی

مزدک نظافت




من از اون اولش گفتم که ما آخر بگا می‌ریم
نه از پایین نه از بالا که از هر ور بگا می‌ریم

گشاده‌رو شدیم و خشک‌ْخشک آزارمون دادن
ادای تنگ‌ها رو در میاریم، تر بگا می‌ریم

نه با مکر و فریب دشمنای خونی این خاک
که ما با حیله‌ی دوستای همسنگر بگا می‌ریم

نه تنها اون که از دیوارمون اومد بگامون داد
که ما به دست این هم که میاد از در بگا می‌ریم

یه روز تحریم امریکا ما رو تا دسته میذاره
یه روز با نقص عضو دسته‌ی رهبر بگا می‌ریم

ببین فاطی‌کماندوهای الزهرا چه می‌جنگن
ما داریم توُ قرارگاهای حاج‌اصخر بگا میریم

خودی‌ها رو با داروی نظافت خودکشی کردن
ما اونقد پشمامون ریخته که بی مو بر بگا می‌ریم

مزدک نظافت
#مزدک_نظافت




ماییم و کمی خنده در این وضع بگایی
امّید به آینده در این وضع بگایی

ماییم و رفیقان و پیازی که بگریند
بعد از زدنِ رنده در این وضع بگایی

عادت شده پرپر زدنِ ما وسط خون
چون جوجه‌ی پرکنده در این وضع بگایی

گفتم که بگا می‌رود این گله‌ی تنها
این جمع پراکنده در این وضع بگایی

یک تیم که در خانه‌ی خود باخته یک عمر
یک لشکر بازنده در این وضع بگایی

این شعر فقط خس‌خس سینه‌ست که میله
بیرون زده از دنده در این وضع بگایی

وقتی که هنر هیچ ندارد، چه توقع
از ناهنرِ بنده در این وضع بگایی!؟

مزدک نظافت

عزیزان علاقمند به شعر و ترانه، با عضویت در کانال یوتیوب «کارگاه شعر میم»، هر روز در کنار هم چیزهای زیادی از مباحث مربوط به شعر، ترانه ‌و به طور کلی ادبیات فارسی یاد خواهیم گرفت.
به دوستان علاقمند دیگر نیز معرفی کنید.
آدرس کانال :

https://youtube.com/@poemim

#مزدک_نظافت #کارگاه_شعر #کارگاه_شعر_میم






Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
https://youtu.be/KrqqfyDil0k?si=9t0wD9Am3pIDT7_l







Показано 20 последних публикаций.