#پارت937
من از مرگم راضی ام.چه از این بهتر!
منتظرش بودم...منتظر صدای گلوله
اما داد فرهاد باعث شد چشم باز کنم:
-اگه بزاری پنج دقیقه باهاش تنها باشم
هیچ وقت پی انتقام نمی افتم.
فقط پنج دقیقه بزار تویه اتاق باهاش حرف بزنم.
چشم باز کردم و نگاهش کردم و فرزاد برگشت و خیره نگاهش کرد.
فرهاد با صدای گرفته و چشمای پر اشک داد زد
صدات چرا گرفته فرهادم؟
-به خدا میام دنبالتون، اگر بدون وقت دادن بهم بکشیدش،
تا اخر عمرم دنبالتونم تا انتقام بگیرم.
فرهان لپش و باد کرد و چشم بست و بعد چند لحظه فرزاد خیره شد.
عزیزان رمان #احساس خیلی طولانیه بسیار هیجانیه هر کی کاملشو میخواد پیام بده الان بگه رمان #احساس رو میخوام براشون ارسال بشه 👇👇👇👇👇👇
@tabliq660👈👈👈👈
من از مرگم راضی ام.چه از این بهتر!
منتظرش بودم...منتظر صدای گلوله
اما داد فرهاد باعث شد چشم باز کنم:
-اگه بزاری پنج دقیقه باهاش تنها باشم
هیچ وقت پی انتقام نمی افتم.
فقط پنج دقیقه بزار تویه اتاق باهاش حرف بزنم.
چشم باز کردم و نگاهش کردم و فرزاد برگشت و خیره نگاهش کرد.
فرهاد با صدای گرفته و چشمای پر اشک داد زد
صدات چرا گرفته فرهادم؟
-به خدا میام دنبالتون، اگر بدون وقت دادن بهم بکشیدش،
تا اخر عمرم دنبالتونم تا انتقام بگیرم.
فرهان لپش و باد کرد و چشم بست و بعد چند لحظه فرزاد خیره شد.
عزیزان رمان #احساس خیلی طولانیه بسیار هیجانیه هر کی کاملشو میخواد پیام بده الان بگه رمان #احساس رو میخوام براشون ارسال بشه 👇👇👇👇👇👇
@tabliq660👈👈👈👈