#پارت907
مهیار دست به سینه شدو گفت :
_ خب بزار از اول برات بگم ببین میلاد پسر عمومونه
یه هنرمند نابه اما مشکل داره
برای همین خیلی تیمارستان بستری میشه
و هربار بدون اینکه درمان بشه با پول میاد بیرون
وسط حرفش پریدم و گفتم :
_ مشکلش چیه ؟
از سوالم کمی خجالت کشیدم
و منتظر شدم برگرده بهم بگه به توچه
اما فقط کمی نگام کرد انگار مردد بود اما بالاخره ادامه داد:
عزیزان رمان #احساس خیلی طولانیه بسیار هیجانیه هر کی کاملشو میخواد پیام بده الان بگه رمان #احساس رو میخوام براشون ارسال بشه 👇👇👇👇👇👇
@tabliq660👈👈👈👈
مهیار دست به سینه شدو گفت :
_ خب بزار از اول برات بگم ببین میلاد پسر عمومونه
یه هنرمند نابه اما مشکل داره
برای همین خیلی تیمارستان بستری میشه
و هربار بدون اینکه درمان بشه با پول میاد بیرون
وسط حرفش پریدم و گفتم :
_ مشکلش چیه ؟
از سوالم کمی خجالت کشیدم
و منتظر شدم برگرده بهم بگه به توچه
اما فقط کمی نگام کرد انگار مردد بود اما بالاخره ادامه داد:
عزیزان رمان #احساس خیلی طولانیه بسیار هیجانیه هر کی کاملشو میخواد پیام بده الان بگه رمان #احساس رو میخوام براشون ارسال بشه 👇👇👇👇👇👇
@tabliq660👈👈👈👈