Репост из: Tb
دستشرو به سمت زیپ لباس عروسم برد قطرهی اشکم از روی گونم روی لباس عروسم افتاد.
لباسرو از تنم در اورد به سمت خودش برگردوندم اروم لب زد:
- جون چه دختری..
اروم لب زدم:
- مهراب من امادهی این کار نیستم.
سرشرو به سمت گردنم برد و خمار لب زد:
- تو الان زن قانونی منی..
روی تخت هولم داد اروم لب زدم:
- اما تو هم سن بابامی..
با قرار گرفتن لبش رو لبم...💦
[ https://t.me/joinchat/AAAAAFdmGEKdV61hRVZ9wQ ]
لباسرو از تنم در اورد به سمت خودش برگردوندم اروم لب زد:
- جون چه دختری..
اروم لب زدم:
- مهراب من امادهی این کار نیستم.
سرشرو به سمت گردنم برد و خمار لب زد:
- تو الان زن قانونی منی..
روی تخت هولم داد اروم لب زدم:
- اما تو هم سن بابامی..
با قرار گرفتن لبش رو لبم...💦
[ https://t.me/joinchat/AAAAAFdmGEKdV61hRVZ9wQ ]