Репост из: Zhrw♡
#part...?
#marta
#ازتنفرتاعاشقے
به قلم:زی زی:))
انقدر عقب رفتم، تا کمرم با دیوار سنگی برخرد کرد، کمرم سرد شد.
با بغض به رهامی که داشت کرواتش و باز میکرد،
نگاه کردم، نگاهش تو نگاهم گره خورد و اومد جلو.
دستشو کشید رو گونم، صورتم رو کج کردم،
چشمام امون نگاه کردن رو بهم نمیداد!
من میخاستم عاشق این غول دو سر بشم?!
پرتابم رو رو تخت، بعد از چند مین، تنها چیزی که فهمید،
درد زیر دلم بود و سیاهی مطلق🌚♥️
https://t.me/joinchat/AAAAAEagE3Ck9cEL2idTxA
#marta
#ازتنفرتاعاشقے
به قلم:زی زی:))
انقدر عقب رفتم، تا کمرم با دیوار سنگی برخرد کرد، کمرم سرد شد.
با بغض به رهامی که داشت کرواتش و باز میکرد،
نگاه کردم، نگاهش تو نگاهم گره خورد و اومد جلو.
دستشو کشید رو گونم، صورتم رو کج کردم،
چشمام امون نگاه کردن رو بهم نمیداد!
من میخاستم عاشق این غول دو سر بشم?!
پرتابم رو رو تخت، بعد از چند مین، تنها چیزی که فهمید،
درد زیر دلم بود و سیاهی مطلق🌚♥️
https://t.me/joinchat/AAAAAEagE3Ck9cEL2idTxA