.
دوازده سال پیش، به اجبار خانواده میخواستم با یکی ازدواج کنم، بعدِ شش ماه نشون، ده روز مونده به عقد و عروسی، ناپدید شد و فقط یک پیام داد که ببین منم اصلاً تو رو دوست ندارم! و شد بهترین اتفاق زندگیم!!! البته فقط از دید خودم! از دید خانواده و فامیل شد بدترین اتفاق ممکن و آبروریزی!
بعضی شبها کابوس میبینم که اون ازدواج سرگرفته! و در خواب غمگینترینم! و مثل همون دوازده سال پیش تمام راههای فرار رو مرور میکنم! بعد مثل امروز صبح از خواب پامیشم و میبینم عِع همش خواب بوده و از شادی لبریز میشم، انگار دوباره متولد شدم، مثل همون دوازده سال پیش :)
بخوابیم...
💚᭄ꪆ|
@Zanashoeisabz🪲🍃