بخش چهارم و پایانی
اما در پایان، نکتهای هم در باب تفسیر و درک متقی از کتاب. همانگونه که در نقلقول ابتدایی آوردیم متقی میانگارد نویسندۀ کتاب گفته است ظلم روارفته بر زنان «انتخاب» خود ایشان است. در نقلقول پایانی هم دیدیم که درک متقی از کتاب این است که نقشهای اجتماعی بنابر طبیعت زن و مرد تقسیم شدهاند و بههمیندلیل «نیاز به اصلاح یا جبران ندارند». چگونه ممکن است کسی مانند نویسنده، بنا به ادعای متقی، ادعا کند نقشهای اجتماعی امری طبیعی هستند و آنگاه بگوید این «انتخاب» خود زنان بوده است؟ چگونه میشود کسی امری طبیعی و غیراختیاری را انتخاب کند؟ از این گذشته، نویسنده در کجا مدعی است جهان اجتماعی نیاز به اصلاح و جبران ندارد؟ برای سنجش میزان دقت متقی در فهم ادعای متن، توجه خواننده را به این نقلقول از کتاب (ص 8) جلب میکنیم تا هم روشن شود نه نویسنده نقش عوامل اجتماعی را در ایجاد نابرابری نفی میکند و نه منکر ضرورت تلاش برای اصلاح اجتماع است: «چنین نیست که تنها دلایل زیستی را علت سقف شیشهای یا شکاف جنسیتی بدانیم. نگرشهای جامعه، که بعضی دلبخواهیاند، و همچنین تبعیضهای آشکار جنسیتی، که بر پایۀ مفروضات نادرستی دربارۀ ظرفیتهای نسبی جنس زن و مرد بنا شدهاند، نیز در ایجاد این شرایط نقش دارند. علاوهبراین، بههیچوجه بحث این نیست که بازار کار را نمیتوان در جهتی تغییر داد که نابرابریهای اقتصادی بین زن و مرد را دستکم کاهش دهد. البته پرواضح است که دولت میتواند در جهت توزیع مجدد منافع مالی رقابتها مداخله کند یا اساساً از اینکه رقابتها چنین منافعی داشته باشند ممانعت بهعمل آورد. برای مثال، شکاف دستمزدها در استرالیا به میزان قابلملاحظهای از ایالاتمتحده کمتر است، که از نتایج تحت کنترلِ مرکز درآوردن دستمزدها، میزان بیشتر تشکیل اتحادیهها، نسبت عموماً کمتر نابرابری دستمزدها و اتخاذ سیاستهای دستمزد برابر برای کار برابر است. اینکه آیا دیگر کشورها نیز باید چنین مسیری را دنبال کنند پرسشی بیشتر سیاسی است تا علمی. باوجوداین، سیاستگذاران باید در پیریزی قوانینْ انسان را چنانکه هست – بهجای آنچه آنها دوست دارند باشد – در نظر بگیرند.»
اما در پایان، نکتهای هم در باب تفسیر و درک متقی از کتاب. همانگونه که در نقلقول ابتدایی آوردیم متقی میانگارد نویسندۀ کتاب گفته است ظلم روارفته بر زنان «انتخاب» خود ایشان است. در نقلقول پایانی هم دیدیم که درک متقی از کتاب این است که نقشهای اجتماعی بنابر طبیعت زن و مرد تقسیم شدهاند و بههمیندلیل «نیاز به اصلاح یا جبران ندارند». چگونه ممکن است کسی مانند نویسنده، بنا به ادعای متقی، ادعا کند نقشهای اجتماعی امری طبیعی هستند و آنگاه بگوید این «انتخاب» خود زنان بوده است؟ چگونه میشود کسی امری طبیعی و غیراختیاری را انتخاب کند؟ از این گذشته، نویسنده در کجا مدعی است جهان اجتماعی نیاز به اصلاح و جبران ندارد؟ برای سنجش میزان دقت متقی در فهم ادعای متن، توجه خواننده را به این نقلقول از کتاب (ص 8) جلب میکنیم تا هم روشن شود نه نویسنده نقش عوامل اجتماعی را در ایجاد نابرابری نفی میکند و نه منکر ضرورت تلاش برای اصلاح اجتماع است: «چنین نیست که تنها دلایل زیستی را علت سقف شیشهای یا شکاف جنسیتی بدانیم. نگرشهای جامعه، که بعضی دلبخواهیاند، و همچنین تبعیضهای آشکار جنسیتی، که بر پایۀ مفروضات نادرستی دربارۀ ظرفیتهای نسبی جنس زن و مرد بنا شدهاند، نیز در ایجاد این شرایط نقش دارند. علاوهبراین، بههیچوجه بحث این نیست که بازار کار را نمیتوان در جهتی تغییر داد که نابرابریهای اقتصادی بین زن و مرد را دستکم کاهش دهد. البته پرواضح است که دولت میتواند در جهت توزیع مجدد منافع مالی رقابتها مداخله کند یا اساساً از اینکه رقابتها چنین منافعی داشته باشند ممانعت بهعمل آورد. برای مثال، شکاف دستمزدها در استرالیا به میزان قابلملاحظهای از ایالاتمتحده کمتر است، که از نتایج تحت کنترلِ مرکز درآوردن دستمزدها، میزان بیشتر تشکیل اتحادیهها، نسبت عموماً کمتر نابرابری دستمزدها و اتخاذ سیاستهای دستمزد برابر برای کار برابر است. اینکه آیا دیگر کشورها نیز باید چنین مسیری را دنبال کنند پرسشی بیشتر سیاسی است تا علمی. باوجوداین، سیاستگذاران باید در پیریزی قوانینْ انسان را چنانکه هست – بهجای آنچه آنها دوست دارند باشد – در نظر بگیرند.»